۱۴۰۱ مهر ۱۷, یکشنبه

درنگی در اندیشه ای (۵۱۸)


 

میم حجری

عرفان همان قرص خواب است که پیش از پیدایش قرص پیدایش شد!
محتشم

عرفان

تاریخ تضادآمیزی داشته است.

عرفان در قرون وسطای فئودالی

به

مثابه جریان «انقلابی» ضد فئودالی و ضد مذهبی

وارد صحنه تاریخ شد.

عرفان با استدلالات پانته ئیستی

میان خلق و خدا

علامت تساوی گذاشت

و

بدین طریق

بشریت را از میانجی (روحانیت، کلیسا، مسجد) بی نیاز ساخت

و

عملا

فاتحه ای بر اوتوریته های مذهبی و خرید و فروش بهشت و عفو و رحمت و غیره الهی خواند.

حلاج علنا گفت:

انا الحق و بر دار شد.

عرفان بدین طریق محبوبیت توده ای کسب کرد.

عیب مهم عرفان و پانته ئیسم در ضد عقلی (ایراسیونالیستی) بودن آن بود.

در نتیجه

 لشکرکشی عرفان بر ضد روحانیت فئودال و مذهب

همزمان

لشکرکشی بر ضد عقل و علم بود.

صفت علما برای روحانیت

احتمالا

در ستیز ایده ئولوژکی عرفان با روحانیت پدید آمده است.

روحانیت فئودالی

(فقها)
 خود را نماینده علم جا زده اند تا عرفا را تخطئه  و تخریب و آچمز کنند.

سعدی

استراتژی تئوریکی ـ فئودالی لازم برای مبارزه بر ضد عرفان

را

تنظیم می کند

و

در اختیار حافظ می گذارد:


صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش بدر می‌برد ز موج

وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را

سعدی در این تئوری،

فقهای فئودالی و حوزه های عریریه را اهل علم و حوزه های علمیه

جا می زند

و

عرفای عیاش و توطئه گر و علاف را اهل عبادت.

لشکرکشی ریشه ای بر ضد عرفان را حافظ به عهده می گیرد.

سطر سطر دیوان حافظ

ستیز بی امان با عرفان و عرفا ست.


طرفه این است

که

خود سعدی و به ویژه حافظ

نه خردگرا

بلکه خردستیزند.

تجلیل افراطی حافظ از می و میخانه و می فروش و عشق و غیره

به خاطر تعطیل خانه خرد در اثر می خواری و عیاشی است.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر