۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

نگاهی به «دیدگاه» احد پیراحمدیان در عصر عرعر (۵)


ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار

با 
سپاس 
از 
حسین رزاق
 
۱
این از صورت مساله. 
  اما مشکل کجا ست؟ 
مشکل وقتی پیش می‌ آید که در ساختار اجتماعی هرمی، در آنجا که فرهنگ در چهارچوب تنگ آتوریته شکل می‌ گیرد  و  هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا می‌گذارد،
 از افرادی با عنوان‌ های شاه و رهبر و نخبه 
بت می‌ سازند.  مشکل وقتی پیش می‌ آید  که
 چنین ساختاری 
شهروند دست دوم و سوم به وجود می‌آورد.
 
صورت مسئله مشد احد حواس پرت
بحث راجع به نوابغ من درآوردی است:
نوابغی از قبیل اقلاطون و ارسطو و خیام و مولوی و غیره
 
پس از طرح صورت مسئله به مشکل می پردازد.
 
 
مشکل مشد احد این است
 که
 «در ساختار اجتماعی هرمی، فرهنگ در چارچوب اوتوریته شکل می گیرد.»
 
علامه دویچه وله
از آلمانی ها حداقل فوت و فن درست حرف زدن را نیاموخته است.
 
منظور او از مفهوم من در آوردی «ساختار اجتماعی هرم»،
احتمالا 
ساختار هرم جامعه 
است.
 
ظاهرا 
خود مشد احد نمی داند که ساختار چیست و ساختار هرم چیست؟
 
ساختار
به نحوه پیوند عناصر هر سیستم اطلاق می شود.
 
مثال:
عناصر تیر و شمشیر و چکش و تبر و طشت و در و دوچرخه و غیره
اتم های آهن
  اند.
 
اگر همه این سیستم ها را ذوب کنند، ساختار این سیستم ها فرو می پاشد 
و
 مشتی آهن باقی می ماند.
 
نحوه پیوند این عناصر و یا اتم های آهن با همدیگر است
یعنی ساخترا است
که یکی را تیر و دیگری را شمشیر
یکی را قابلمه و دیگری را طشت و دیگ و دوچرخه و غیره
کرده است.
 
۲
اما مشکل کجا ست؟ 
مشکل وقتی پیش می‌ آید که در ساختار اجتماعی هرمی، در آنجا که فرهنگ در چهارچوب تنگ آتوریته شکل می‌ گیرد  و  هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا می‌گذارد،
 از افرادی با عنوان‌ های شاه و رهبر و نخبه 
بت می‌ سازند.  مشکل وقتی پیش می‌ آید  که
 چنین ساختاری 
شهروند دست دوم و سوم به وجود می‌آورد. 
 
ساختار هر هرمی و هرم هر جامعه ای
هیرارشیک (سلسله مراتبی) است.
 
فرهنگ 
چیست
 که 
در چارچوب اوتوریته تشکیل می شود؟
 
  فرهنگ
  به معنی پرستاری، مواظبت و تکمیل یک شیئ قابل بهبود و قابل تهذیب بوسیله انسان ها  ست.

فرهنگ
بویژه 
به معنی بهبود و تهذیب کردوکار حیاتی خود انسان ها ست.

فرهنگ 
(کولتور) 
  در زمان های قدیم 
به معنی آماده کردن زمین برای کشت و کار به کار می رفت.
 
  آماده کردن زمین برای برآورده ساختن نیازمندی های انسانی 
را 
فرهنگ 
می نامیدند.
 
 بعدها 
تربیت، آموزش و تکمیل توانائی ها و امیال انسانی ببرکت «آموزش روحی و فکری» 
را 
فرهنگ 
نامیدند.
 
 و 
سرانجام 
فرهنگ به معنی تربیت روحی به کمک فلسفه، علم، اخلاق و هنر بکار رفت.
 
  در قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی 
مفهوم فرهنگ وسعت زیادی یافت و شامل همه چیزهائی شد 
که
 انسان 
هم 
به محیط زیست خود اضافه می کند 
و 
هم 
در توسعه و تکامل خویش به وضع و حال طبیعی خود می افزاید، 
تا 
به
 استکمال (کمال بخشی) خویشتن خویش
 نایل آید.
 
  پوفندورف (۱۶۷۲ میلادی) و آدلونگ (۱۷۸۲ میلادی) 
  هردر 
 مفهوم فرهنگ 
را به این معنا به کار برده اند، 
که 
یکی از عناصر مهم مفهوم بورژوائی ـ هومانیستی فرهنگ 
را 
تشکیل می دهد.
 
  مفهوم فرهنگ 
بسته به این که استکمال انسانی در کدام یک از نکات زیرین دیده می شود، 
عرصه های اجتماعی و فردی محدود و یا وسیع کردوکار حیاتی انسان ها 
را 
در 
هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی 
در بر می گیرد:
 
۱
استکمال انسانی
 در 
تربیت فکری ـ روحی، به کمک فلسفه، علم، هنر و غیره.
 
۲
استکمال انسانی
  در 
تحول خلاقانه محیط زیست و تأثیر متقابل این روند بر توسعه و تکامل ماهیت اجتماعی انسان 
 
 ۳
استکمال انسانی
  در 
تأثیر ایدئولوژی او بر این روند.
 
 مارکسیسم ـ لنینیسم 
بر آن است که خصلت فرهنگ هر فرماسیون اجتماعی 
بوسیله نحوه و نوع شرکت طبقات و اقشار مختلف در تولید، توزیع و از آن خود کردن ارزش های فکری تعیین می شود، 
که 
خود وابسته است به زیربنای اقتصادی و عضوبندی اجتماعی جامعه
است. 
 
 نقش، فونکسیون و تأثیر ارزش های جهان بینانه، اتیکی و استه تیکی
 در 
رابطه با هدایت رفتار اجتماعی 
بطور اپریوری (ماورای تجربی) در شخصیت انسان ها نهفته نیست،
 بلکه 
وابسته به مبارزه طبقات برای تسلط بر شیوه تولید ارزش های مادی و فکری است.

  به این دلیل است 
که 
هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی 
فرهنگ منطبق با خود را پدید می آورد، 
برای تکمیل خود به آنها نیاز پیدا می کند 
و 
فرهنگ در جامعه منقسم به طبقات خصلت طبقاتی دارد.

 فرهنگ در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، 
به مثابه یک جانب کردوکار حیاتی جامعه در نظر گرفته می شود، 
جانبی که هرچند ذاتی کلیه عرصه های موجود حیات اجتماعی است، 
ولی با آنها یکسان نیست.
 
  توسعه، تکامل و تشکیل همه جانبه ماهیت انسانی 
در مبارزه برای تسلط بر نیروهای طبیعی و بویژه در مبارزه برای تسلط بر همزیستی اجتماعی خود، 
به مثابه محتوای واقعی توسعه فرهنگی تلقی می شود.
 
  از این رو 
مفهوم فرهنگ
 در 
ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی، 
بیانگر روند استکمال انسان است، 
انسانی که ببرکت کردوکار خلاق خویش 
اجتماعی شده، 
یعنی 
انسانی 
شده است
 و 
بیانگر توسعه نیازمندی ها و توانائی های عملی، فکری، اتیکی و استه تیکی انسان های هر فرماسیون مفروض است.

  و لذا 
فرهنگ
 جمع ساده کلیه ارزش های مادی و معنوی که خادم توسعه و تکامل عالی تر بشری باشد، 
نیست.
 
 فرهنگ
 عبارت است
 از 
سیستم روابط،، روندها و شیوه های رفتاری 
که
 بطور متقابل در همدیگر مؤثرند.
 
 چنین سیستمی 
در 
رابطه میان درجه توسعه و تکامل خلاقیت انسانی و روند استکمال خود انسان 
نهفته است.
 
 چنین سیستمی 
در 
انعکاس ایدئولوژیکی این رابطه و سمت بخشی به این رابطه 
نهفته است.
 
 چنین سیستمی 
 در 
شکلگیری حیات معنوی ـ اجتماعی گروه های انسانی (طبقات، خلق ها، ملت ها)  
و 
در 
مراحل نایله مطابقت عمل انسانی با قوانین واقعیت عینی 
نهفته است.

  این 
 پیوند سیستمی دیالک تیکی بطور عینی موجود، 
خود ویژگی فرهنگ 
را
 تشکیل می دهد.
 
  فرهنگ هر نظام اجتماعی مفروض 
را
 این و یا آن گشتاور (ممان) تشکیل نمی دهد.
 
   فرهنگ هر نظام اجتماعی مفروض 
  را
 تأثیر سیستمی این عناصر، 
تأثیر کلی بطور اجتماعی و جهان بینانه متعین شده این عوامل 
تشکیل می دهد، 
عواملی که همدیگر را مشروط می سازند و متقابلا تحت تأثیر قرار می دهند.

  محتوای فرهنگ نظام اجتماعی سوسیالیستی 
عبارت است 
از 
هومانیسم اصیل و راستین، 
که 
با 
ماهیت سیستم کلی سوسیالیسم 
مطابقت دارد.
 
سرچشمه پیشرفت فرهنگی 
در 
سوسیالیسم 
در همین نکته نهفته است.

  برقراری وحدت میان استفاده از نیروهای خلاق انسانی و گرایش اخلاقی بسوی استکمال انسانی و تحقق این وحدت، 
به مثابه عالی ترین اصل عمل کلکتیو (دسته جمعی) دموکراتیک 
به رابطه متقابل هماهنگ و به تداخل متقابل توسعه فنی ـ اقتصادی و فرهنگی 
منجر می شود 
که
 یکی از قانونمندی های تشکیل همبود انسانی سوسیالیستی 
 است.
 
۳
اما مشکل کجا ست؟ 
مشکل وقتی پیش می‌ آید که در ساختار اجتماعی هرمی، در آنجا که فرهنگ در چهارچوب تنگ آتوریته شکل می‌ گیرد  و  هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا می‌گذارد،
 از افرادی با عنوان‌ های شاه و رهبر و نخبه 
بت می‌ سازند.  مشکل وقتی پیش می‌ آید  که
 چنین ساختاری 
شهروند دست دوم و سوم به وجود می‌آورد.  

حالا
می توان به جفنگیت ادعای حریف 
مبنی بر اینکه «فرهنگ در چارچوب اوتوریته شکل می گیرد»، 
پی برد.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر