۱۳۹۷ مرداد ۲۶, جمعه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش هفتم) (۳)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه  
جهت دریافتن رنج کنیزک
 
دفتر اول
 
۱
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد

وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، می‌ کند با لب ترش

خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود،
 وا ده جواب

خار در دل گر بدیدی، هر خسی (هر فرد حقیری)
دست کی بودی غمان را بر کسی

معنی تحت اللفظی:
اگر در پای کسی خاری بخلد،
او 
پایش را بر روی زانو می نهد و با سوزنی می کوشد تا خار را از پا بیرون آورد.
اگر موفق نشود،
محل مربوطه را با آب دهن، تر می کند.
 
وقتی پیدا کردن خار خلیده در پا،
این چنین دشوار باشد،
پیدا کردن خار خلیده در دل،
چگونه خواهد بود.
 
اگر هر ننه قمری قادر به دیدن خار دل می بود،
دیگر غمی نبود.
 
مولانا در  این بند شعر،
دیالک تیک مادی و روحی
را
به شکل دیالک تیک خلش (خلیدن) خار در پا و خلش خار در دل بسط و تعمیم می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
از آن روحی (خلش خار در دل) می داند.
 
این به معنی وارونه سازی دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است.
به معنی داشتن جهان بینی ایدئالیستی است.
 
در
 دیالک تیک ماده و روح
(وجود و شعور)
نقش تعیین کننده از آن ماده (وجود) است.
 
خار دل
در نتیجه دوری از دلبر و دلدار (ماده) است.
 
خار پا و هر خاری بر هر جای اندام موجود زنده،
مسبب خار دل (رنج روحی) است.
 
البته
عکس این هم امکان پذیر است:
خار دل
هم
می تواند به خلش خار در اندام منجر شود.
باعث رنج جسمی شود.
 
در این حکایت مولانا هم از این قرار است:
مرض لاعلاج کنیزک (ماده) ناشی از فراق دلبر و دلدار (خار دل، عذاب روحی) است.
 
تعیین کننده
 در
دیالک تیک ماده و روح
در تحلیل نهایی
اما
ماده
است 
و
 نه
روح.
 
علاج درد کنیزک هم در وصل (ماده) است.
 
۲
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد

وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، می‌ کند با لب ترش

خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود،
 وا ده جواب

خار در دل گر بدیدی، هر خسی (هر فرد حقیری)
دست کی بودی غمان را بر کسی

راستی 
دلیل تر کردن محل خلش خار با لعاب دهان
چیست؟
 
به نظر مولانا 
دلیل این کردوکار 
تسهیل یابش (پیدا کردن) خار است.
 
شاید حق با او باشد.
 
چون با تر کردن محل خلش خار،
بهتر می توان سوراخ ناشی از خلش خار
را
و
حتی 
نوک خار
را
و
چه بسا
قطرات خون
را
دید.
 
۳
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد

وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، می‌ کند با لب ترش

خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود،
 وا ده جواب

خار در دل گر بدیدی، هر خسی (هر فرد حقیری)
دست کی بودی غمان را بر کسی

تر کردن و لیس زدن محل خلش خار
و
هر زخمی 
اما
واکنشی طبیعی ـ غریزی است.
 
حیوانات
هم
همین کار
را
می کنند.
 
به لحاظ پزشکی
مؤثر هم است.
 
چون لعاب دهان حاوی آنزیم ها و میکرو ارگانیسم ها و موادی است
که
به 
تسکین درد مدد می رسانند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر