۱۳۹۷ مرداد ۱۷, چهارشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش هفتم) (۲)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه  
جهت دریافتن رنج کنیزک
 
دفتر اول
 
۱
گفت:
«ای شه، خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را

کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم ز این کنیزک چیزها»

معنی تحت اللفظی:
طبیب آمده از عالم خواب و ـ خیال 
به شاه گفت:
« خانه 
را
هم از آشنا و هم از بیگانه
 خالی کن
 
من
سؤالاتی از کنیزک دارم که نباید کسی بشنود.»
 
  خردستیزی عرفان و مولانا
بی نیاز از جست و جو و کشف و اثبات است:
طبیبی
 که 
از طرف خدا آمده است
و
ضمنا
مرئی و نامرئی همزمان است،
قاعدتا
باید عالم الغیب باشد
و
نیازی به پرسش و پاسخ نداشته باشد.

ولی
مولانا 
اهل تره خرد کردن به تجربه و منطق عملی نیست.

طبیب آمده از عالم خواب و خیال
به روانکاوی بیمار می پردازد:
 
 ۲
خانه خالی ماند و یک دیار (احدی)، نه
جز طبیب و جز همان بیمار، نه

نرم نرمک گفت:
 «شهر تو کجا ست
که علاج اهل هر شهری جدا ست

و اندر آن شهر از قرابت کیستت
خویشی و پیوستگی با چیستت؟»
 
معنی تحت اللفظی:
 جز طبیب و بیمار
 احدی  
 حتی
در خانه نماند.

آنگاه طبیب شروع به پرسیدن ملایم از بیمار کرد.
گفت:
«اهل کدام شهری؟
چون معالجه اهالی شهرهای مختلف، متفاوت است.

ضمنا
خویشاوندانت کیانند؟»

  ادعای طبیب
مبنی بر اینکه «علاج اهل هر شهری جدا ست»
ترفندی پسیکولوژیکی است.
 
طبیب می خواهد که کنیزک به نیت باطنی او پی نبرد و به سؤالاتش پاسخ صادقانه بدهد.
 
بیماری ها
را
نباید با معیار جغرافیایی 
طبقه بندی کرد.
 
البته
هسته  معقولی در این ادعای طبیب هم هست:
بعضی بیماری ها
محلی اند.
 
مثلا در شهرهای حواشی مرداب ها
بیماری مالاریا 
شیوع وسیعتری دارد.
 
در
شهرهایی حاوی مواد رادیو اکتیو
و
در حوالی رآکتورهای اتمی
بیماری های سرطان و بدتر از سرطان 
شیوع وسیع دارند.
 
۳
دست بر نبضش نهاد و یک به یک
باز می‌ پرسید از جور فلک

معنی تحت اللفظی:
 ضمن طرح پرسش
نبض کنیزک 
را 
بررسی می کرد.
 
این طرز معاینه بیمار توسط طبیب،
دال بر درک دیالک تیکی او از بیماری ها ست.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
 ۴
دست بر نبضش نهاد و یک به یک
باز می‌ پرسید از جور فلک
 
طبیب 
ضمنا
حکیم 
است.
 
فیلسوف 
است.
 
فیلسوف ماتریالیستی است که دیالک تیکی می اندیشد:
 
طبیب
به 
دیالک تیک پدیده و ماهیت 
(نمود و بود، ظاهر و باطن)
واقف
است:
او
در
 پدیده، 
ماهیت را می جوید.
 
در ظاهر، 
ذات را می جوید.
 
در تحولات نبض بیمار
وضع روحی و روانی اش 
را
می جوید.
 
ریشه درد او
را
می جوید.
 
معشوق
او
را می جوید.
 
این طرز تفکر و معاینه طبیب
فی نفسه
ستایش انگیز
است.
 
اولین ماتریالیست ها
در
جهان
اطبا بوده اند.
 
اطبا
نمایندگان ماتریالیسم علم الاشیایی
بوده اند.
 
طبیب مولانا
اما
ماتریالیستی دیالک تیکی اندیش است.
 
یعنی
عالی ترین فرم ماتریالیسم
را
نمایندگی می کند.
 
آنهم ۷۰۰ سال قبل از تولد مارکس و انگلس.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر