۱۳۹۴ خرداد ۱۷, یکشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (31)


(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین

شاهنامه
آغاز کتاب
بخش هفتم
گفتار اندر ستایش پیغمبر

تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست

·        معنی تحت اللفظی:
·        انسان ها با در رستگاری را بجویند.
·        در دانش و دین، دری از این دست است.

·        رستگاری به چه معنی است؟


رستگاری به معنی رهائی است.
مفهوم « نور رستگاری»
در میان ملاحان خلیج فارس مرسوم بوده است
 که به هنگام خطر، برای طلب امداد 
مشعل و یا چراغی می افروختند 
و آن را
 نور رستگاری 
می نامیدند.
  هم اکنون هم در سواحل خلیج فارس
 مفاهیمی با همین محتوا رایج است:  
«در این کشتی، نور رستگاری است»  
«در جبین این کشتی نور رستگاری نیست»
«بلا از و دور است»   
«کناره نزدیک است.»

1
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
  
·        حکیم طوس تا کنون حتی اشاره ای به دین نداشته است.

·        اکنون ـ احتمالا برای نجات از شر طبقه حاکمه و رئیس قلدر و خونریز آن، سلطان محمود غزنوی ـ مثل بقیه حکما و فضلا گریزی هم به پیغمبر و حواریون می زند.
·        گریزی که بلحاظ فرم و محتوا کمترین شباهتی به ترهات  بقیه حکما و فضلا  و شعرا  ندارد.

2
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست

·        حکیم طوس، دیالک تیک دانش و دین را در رستگاری تلقی می کند.

·        این خود، نوعی مرزبندی ایده ئولوژیکی و تئوریکی با حکما، فقها، فضلا و شعرای فئودالی است، که چراغ دانش را فراموش و خاموش می کنند تا پیه سوز خرافه و دین را روشن نگهدارند.

3
·        حکیم طوس قبل از دین، دانش را مطرح می سازد تا بطور ضمنی از نقش تعیین کننده ی دانش پرده بردارد.
·        و گرنه می توانست بیت آغازین خود را به طرز زیر فرمولبندی کند که بلحاظ فرم و ساختار حتی زیباتر هم می گشت:   

تو را دین و دانش رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست

·        از همین نکته نیز می توان به جهان بینی حکیم سرخ پی برد.

·        در فلسفه فردوسی، بالاتر از خرد، مرجع و مقام و اوتوریته ای نیست و نمی تواند باشد.

·        دین که خود قابل تفسیر فلسفی است، باید به ساز دانش برقصد و گرنه ول معطل است.

4
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی (باشی)  مستمند

به گفتار پیغمبرت، راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب، شوی

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر نمی خواهی که اندوهگین و تهیدست باشی، با توجه به سخنان پیامبر راه جوئی کن و دلت را با آب این سخنان بشوی.
·         
·        این استدلال حکیم طوس، استدلالی تجربی ـ منطقی ـ رئالیستی است.

·        منظور ما از رئالیسم عبارت است از تئوری شناخت ماتریالیستی و یا ماتریالیسم معرفتی ـ نظری.

5
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی (باشی)  مستمند

به گفتار پیغمبرت، راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب، شوی

·        حکیم طوس در این دو بیت، دیالک تیک وسیله و آماج (هدف) را از سوئی به شکل دیالک تیک گفتار و تطهیر دل از غم و رهائی از فقر بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک گفتار و ره جوئی و دل از ظلمت شوئی.
·         
·        این هم مرزبندی اسلوبی ـ استدلالی (منطقی) حکیم طوس با حکما، فقها، فضلا و شعرای فئودالی است:
·        از سرتاسر این حکم حکیم، تفکر دیالک تیکی و منطقی می تراود:
·        گوش دادن به گفتار پیامبر در بهترین حالت، وسیله ای برای رهجوئی و ضمیر خود از ظلمت شوئی و یا غبار زدائی از آئینه دل است.

·        این تمامی ستایش فردوسی از پیامبر اسلام است.

6
·        برای روشن شدن تفاوت بینشی و اسلوبی عظیم حکیم طوس با بقیه حکما و فقها و فضلا و شعرای فئودالی به مقایسه ستایش حکیم طوس و شیخ شیراز از پیامبر اسلام می پردازیم: 

·        سعدی در دیباچه گلستان از پیامبر اسلام به شرح زیر نام می برد:

1
سید کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان
و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان،
محمد مصطفی

شفیع مطاع نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم
بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلو علیه و آله

خوبرو، خوش اندام و با هیکل،  
خنده رو و زیبا 
به سبب هنر و کمال خویش 
به مرتبه بلند رسید
و به جمال خود تاریکی را بر طرف نمود
همه صفات وی نیکو ست
بر وی و آل او درود بفرستید.

·        ما این ستایش سعدی از پیامبر اسلام را مورد تأمل قرار می دهیم تا تفاوت او با فردوسی اندکی روشن شود:

1
سید کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان
و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان، محمد مصطفی

·        این تصور و تصویر مخدوش سعدی از پیامبر اسلام است.

2

·        مفهوم «سید کاینات»، هیچ معنی ملموسی القا نمی کند.

·        آقای کهکشان ها نامیدن کسی، آدمی را به  یاد ابلهی در قصه «شازده کوچولو» می اندازد که ستاره ها را نامگذاری می کرد و خود را مالک آنها می پنداشت.

·        پیامبر اسلام خود صریحا می گوید که بنده خدا ست.
·        کتابی خدا بر او نازل کرده و او مبلغ محتوای این کتاب است.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

·        به چه دلیل باید او را سید کاینات لقب داد؟

·        مگر کاینات با میلیون ها ستاره و سیاره و ماه نوکر و کلفت است که آقا داشته باشد؟

3

·        به چه دلیل باید پیامبر اسلام مفخر موجودات باشد؟
·        پیامبر اسلام، همانطور که از نامش معلوم می شود، رسول و پیام آور و پستچی بوده است.
·        خود پیامبر حتی گویا سواد خواندن و نوشتن نداشته و اگر ملک مقرب (جبرئیل) وحی نمی آورد، حرفی برای گفتن پیدا نمی کرد.
·        پیامبر اسلام انسان ساده ای است که برگزیده شده تا پیام الهی را ابلاغ کند، پیامی که در واقع پیام طبقه حاکمه جدید است:
«انا عبد الله، آتائک الکتاب و جعلنی نبیا.
من بنده خدا هستم.
کتابی به من نازل شده است و من به پیام آوری انتخاب شده ام.»

·        چه دلیلی بر مفخر مخلوقات بودن پیامبر در میان است؟

·        حشره و خزنده و پرنده و حیوان و نبات و سنگ و شن اصولا از افتخار چه می دانند؟

·        رحمت عالمیان و صفوت آدمیان یعنی چه؟

·        تتمه دور زمان به چه معنی است؟

·        زمان در پیوند با ماده و مکان، جاری همیشه است، ازلی و ابدی است.
·        زمان را آغاز و انجامی نیست.

·        چگونه می تواند فردی نقطه پایان دور زمان باشد؟

4
( گلستان ، دیباچه)  
شفیع مطاع نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم
بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلو علیه و آله 

خوبرو، خوش اندام و هیکلمند، خنده رو و زیبا
به سبب هنر و کمال خویش به مرتبه بلند رسیده است.
و به جمال خود تاریکی را بر طرف نموده است.
همه صفات وی نیکو ست
بر وی و آل او درود بفرستید.

·         بهتراز این نمی توان به تخریب شخصیت پیامبر اسلام دست زد:

5
·        «خوبرو، خوش اندام، هیکلمند، خنده رو و زیبا» بودن که مزیتی نیست.

6
·         این صفات اولا انتزاعی اند، ثانیا نسبی اند.

7

·         خوب و خوش و زیبا در نظر افراد مختلف و در زمان های مختلف، بطور مختلف و متفاوت و چه بسا حتی متضاد تعریف و تعیین می شوند.

8

·        خوبی و خوشی و زیبائی مطلق بی زمان و بی مکان وجود ندارد.

9

·         علاوه بر این، اگر پیامبر اسلام، بر خلاف تصور سعدی خوبرو، خوش اندام، هیکلمند، خنده رو و زیبا هم نبود، فرقی در ماهیت او پدید نمی آمد.

10
·         آنچه سعدی گرفتارش است، نگرش فرمالیستی (صورت پرستی)  نام دارد.

11
·        سعدی اسیر ظاهر و صورت و فرم پیامبر است و به فونکسیون، محتوا و ماهیت او وقعی نمی نهد.

12
·         این نوعی تخریب شخصیت تاریخی ـ اجتماعی پیامبر است.
·         این نوعی مدح شبیه به ذم است.

13
·         محمد چوپان ساده و زحمتکشی بوده که وسیله ابلاغ وحی الهی شده است که در حقیقت وحی طبقه بنده دار است.

14
·         انسان ساده بی چیزی که بخش مهمی از بشریت را تحت پرچم ایدئولوژیکی معینی به نام اسلام متحد کرده و به انجام رسالت تاریخی معینی برانگیخته است.

15
·         انسان ساده ای که به روایتی با بسیج و اتحاد ایدئولوژیکی توده ها طرح نوینی در افکنده است، بت پرستی، زنده بگور ساختن دختران، خصومت و ستیز قبایل، فروپاشی جامعه اشتراکی آغازین و ذلت روزافزون مردم را حتی الامکان کاهش داده است.

16
·         محمد انسان انتزاعی ئی نبوده است.
·        محمد انسان مشخص و تاریخی بوده است.
·        انسان زمانه خویش بوده است.

17

·        آنچه سعدی نمی تواند و نمی خواهد دریابد، خصلت انقلابی محمد است.

·        محمد به انکار وضع موجود برمی خیزد.

·        محمد به نفی آنچه که هست، برمی خیزد و از توده پراکنده و ویلان و سرگردان در جامعه در حال تجزیه و تلاشی، همبود متحد و یکپارچه ای می سازد و زیر پرچم ایدئولوژیکی واحدی بنام اسلام گرد می آورد و رسالت تاریخی معینی را بنا بر اقتضای زمان، بنا بر سطح توسعه نیروهای مولده ی جامعه، جامه عمل می پوشاند.

18
·         محمد انقلابی تمام عیار و بی کم و کاستی بوده است.

·         محمد احتمالا نماینده ی فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری بوده است که بر ویرانه های جامعه اشتراکی اولیه بنا می شود و به همین دلیل مترقی تر محسوب می شود.

19
·        محمد اما بمثابه یک شخصیت تاریخی، فقط از عهده انجام وظایفی می تواند بر آید که امکان حل شان را توسعه نیروهای مولده فراهم آورده باشد، مثل هر شخصیت انقلابی دیگر.
·         محمد، مثل خود سعدی، انسانی واقع بین است و نه خیالپرداز.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر