اثری از حسین رزاقی
سعدی شیرازی
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان باب اول، ص 34 ـ
38)
تحلیلی
از شین میم شین
به مقام صبوری و تسلیم
که کند سنگ خاره را به دو نیم،
·
معنی تحت اللفظی:
·
در سنگر صبر و تسلیم وارد شدم.
·
سنگر صبر و تسلیمی که سنگ خاره را
در هم می شکند.
·
نیما پس از بازتعریف انقلابی مفاهیم امید و صبر و رضا، اکنون بازتعریف نوینی
از مفهوم تسلیم ارائه می دهد.
1
به مقام صبوری و تسلیم
که کند سنگ خاره را به دو نیم،
·
واژه های صبر و تسلیم (رام بودن)
در فلسفه نیما با درونمایه نوینی پر می شوند:
·
واژه های صبر و تسلیم نیمائی، مملو
از مواد منفجره اند.
·
آن سان که قادر به انفجار صخره صما
هستند، چه رسد به چیزهای مادی و معنوی دیگر.
2
·
حدس ما درست بود:
·
نیما آگاهانه و عمدا مفاهیم اساسی و اصلی فلسفه سعدی و بویژه حافظ را
از محتوای فئودالی ـ ارتجاعی شان تخلیه می کند و با محتوای بورژوائی ـ پرولتری ـ
انقلابی پر می کند.
·
برای کسب یقین بیشتر سری دیگر به
دیوان خواجه شیراز می زنیم:
3
·
تسلیم نیز یکی از مفاهیم مرکزی در فلسفه ارتجاعی خواجه شیراز است:
سر
تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی
گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت
بر
آستانه ی تسلیم، سر بنه، حافظ
که
گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد
این
جان عاریت که به حافظ سپرد، دوست
روزی
رخش ببینم و تسلیم وی کنم
در
دایره قسمت،
ما
نقطه ی تسلیمیم
لطف،
آنچه تو اندیشی
حکم،
آنچه تو فرمایی
·
برای کشف تفاوت بینشی نیما
با خواجه به تحلیل این ابیات خواجه خطر می کنیم:
4
سر
تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی
گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
سر تسلیم من و خشت در میکده ها.
·
اگر مدعی عاجز از فهم سخن است، پس
بهتر است که سر تسلیم من و خشت مخاطب قرار داده شوند.
·
تسلیم در فرهنگ دهخدا به معنی زیر آمده
است:
نیم
تسلیم
دست
به
ناف
رساندن
و خم
شدن
برای
سلام
تسلیم
دست
به
زمین
گذاشتن
و بر پیشانی
گرفتن
5
سر
تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی
گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت
·
درک منظور خواجه از مصراع اول این
بیت، آسان نیست.
·
بهتر است که کل شعر او را مورد تأمل
قرار دهیم:
عیب
رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که
گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من
اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر
کسی آن درود عاقبت کار، که کشت
همه
کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
همه
جا خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت
سر
تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی
گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم
مکن از سابقه لطف ازل
تو
پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه
من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم
نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا
روز اجل گر به کف آری جامی
یک
سر از کوی خرابات برندت به بهشت
6
سر
تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی
گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت
·
منظور حافظ از مدعی در این بیت شعر،
زاهد است.
·
زاهدی که حافظ را به تازیانه انتقاد می بندد:
عیب
رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که
گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای زاهد پاکیزه نهاد، از رندان
انتقاد مکن.
·
گناه دیگران را در نامه اعمال تو
نخواهند نوشت.
·
حرف خواجه این است که کرد و کار هر
کس به دیگر اعضای جامعه ربطی ندارد.
·
برای اینکه هر کس در روز رستاخیز، خودش
پاسخگوی کرد و کار خویش خواهد بود.
·
اگر رندان موازین و هنجارهای اجتماعی
را رعایت نمی کنند، زاهد منتقد را به خاطر اعمال ضد اجتماعی رندان مجازات نخواهند
کرد.
7
من
اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر
کسی آن درود عاقبت کار، که کشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر من نیکوکار ویا بدکار هستم به
تو مربوط نیست.
·
چون هر کس هر چه بکارد، همان را
درو خواهد کرد.
·
محتوای این بیت شعر خواجه نیز
انتقاد اجتماعی ستیزی است.
·
خواجه در قلب قرون وسطی همان شعار
را می دهد که امروزه پست مدرنیسم می دهد:
·
پایان انتقاد اجتماعی.
·
بی تفاوتی و بی اعتنائی به کرد و
کار این و آن.
·
سکوت محض نسبت به فجایع تمام ارضی
و ملی.
8
همه
کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
همه
جا خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت
·
معنی تحت اللفظی:
·
همه آدم ها خواهان یار هستند.
·
فرق هم نمی کند که مست باشند و یا
هشیار.
·
همه جا خانه عشق است.
·
فرق هم نمی کند که مسجد باشد و یا آتشکده.
·
خواجه در این بیت برای اثبات
بیهودگی انتقاد اجتماعی، موضع پانته ئیستی (عرفانی) می گیرد و منکر هر تفاوتی میان
چیز ها و کس ها می شود:
·
بدین طریق، مست مساوی با هشیار و
مسجد مساوی با کنشت جا زده می شود.
·
بی پرنسیپی خواجه را از همین بیت
می توان دریافت:
·
کسی که بدترین دشمن اهل تصوف و
عرفان است، با تسلیحات تئوریکی ـ ایراسیونالیستی همان عرفان استدلال می کند.
9
سر
تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی
گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
·
با توجه به محتوای معنوی ابیات قبلی می توان گفت که منظور خواجه
تساوی سر تسلیم او با خشت در میکده ها ست.
·
سر مساوی است با خشت.
·
خواجه چون قادر به اثبات منطقی و
تجربی جفنگ خود نیست، شروع به تحقیر مدعی (منتقد) می کند و او را کودن تر از خشت
در میکده ها محسوب می دارد.
·
آنچه در رابطه با بیت نیما برای ما
مهم است، فخر خواجه به داشتن سر تسلیم است.
·
سر تسلیم قاعدتا باید سری باشد که خالی
از شور و شورش است.
·
اکنون می توان به تفاوت و حتی تضاد
ایده ئولوژیکی نیما با خواجه اندکی پی برد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر