۱۳۹۴ خرداد ۱۷, یکشنبه

سیری در گلستان سعدی (173)

اثری از حسین رزاقی
 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان باب اول، ص  34 ـ 38) 
تحلیلی از شین میم شین  

به مقام صبوری و تسلیم
که کند سنگ خاره را به دو نیم،

·        معنی تحت اللفظی:
·        در سنگر صبر و تسلیم وارد شدم.
·        سنگر صبر و تسلیمی که سنگ خاره را در هم می شکند.

·        نیما پس از بازتعریف انقلابی  مفاهیم امید و صبر و رضا، اکنون بازتعریف نوینی از مفهوم تسلیم ارائه می دهد.

1
به مقام صبوری و تسلیم
که کند سنگ خاره را به دو نیم،

·        واژه های صبر و تسلیم (رام بودن) در فلسفه نیما با درونمایه نوینی پر می شوند:
·        واژه های صبر و تسلیم نیمائی، مملو از مواد منفجره اند.
·        آن سان که قادر به انفجار صخره صما هستند، چه رسد به چیزهای مادی و معنوی دیگر.

2
·        حدس ما درست بود:
·        نیما آگاهانه و عمدا  مفاهیم اساسی و اصلی فلسفه سعدی و بویژه حافظ را از محتوای فئودالی ـ ارتجاعی شان تخلیه می کند و با محتوای بورژوائی ـ پرولتری ـ انقلابی پر می کند.

·        برای کسب یقین بیشتر سری دیگر به دیوان خواجه شیراز می زنیم:  

3

·        تسلیم نیز یکی از  مفاهیم مرکزی در فلسفه ارتجاعی خواجه شیراز است:

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت

بر آستانه ی تسلیم، سر بنه، حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد

این جان عاریت که به حافظ سپرد، دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

در دایره قسمت،
ما نقطه ی تسلیمیم
لطف، آنچه تو اندیشی
حکم، آنچه تو فرمایی

·         برای کشف تفاوت بینشی نیما با خواجه به تحلیل این ابیات خواجه خطر می کنیم:

4
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت

·        معنی تحت اللفظی:
·        سر تسلیم من و خشت در میکده ها.
·        اگر مدعی عاجز از فهم سخن است، پس بهتر است که سر تسلیم من و خشت مخاطب قرار داده شوند.

·        تسلیم در فرهنگ دهخدا به معنی زیر آمده است:

نیم تسلیم
دست به ناف رساندن و خم شدن برای سلام
 تسلیم
دست به زمین گذاشتن و بر پیشانی گرفتن  

5
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت

·        درک منظور خواجه از مصراع اول این بیت، آسان نیست.

·        بهتر است که کل شعر او را مورد تأمل قرار دهیم:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت

همه کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده ‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

6
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سر و خشت

·        منظور حافظ از مدعی در این بیت شعر، زاهد است.
·        زاهدی که حافظ را به  تازیانه انتقاد می بندد:

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

·         معنی تحت اللفظی:
·        ای زاهد پاکیزه نهاد، از رندان انتقاد مکن.
·        گناه دیگران را در نامه اعمال تو نخواهند نوشت.

·        حرف خواجه این است که کرد و کار هر کس به دیگر اعضای جامعه ربطی ندارد.
·        برای اینکه هر کس در روز رستاخیز، خودش پاسخگوی کرد و کار خویش خواهد بود.
·        اگر رندان موازین و هنجارهای اجتماعی را رعایت نمی کنند، زاهد منتقد را به خاطر اعمال ضد اجتماعی رندان مجازات نخواهند کرد.

7
من اگر نیکم و گر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر من نیکوکار ویا بدکار هستم به تو مربوط نیست.
·        چون هر کس هر چه بکارد، همان را درو خواهد کرد.

·        محتوای این بیت شعر خواجه نیز انتقاد اجتماعی ستیزی است.
·        خواجه در قلب قرون وسطی همان شعار را می دهد که امروزه پست مدرنیسم می دهد:
·        پایان انتقاد اجتماعی.
·        بی تفاوتی و بی اعتنائی به کرد و کار این و آن.
·        سکوت محض نسبت به فجایع تمام ارضی و ملی.

8
همه کس طالب یارند، چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت

·        معنی تحت اللفظی:
·        همه آدم ها خواهان یار هستند.
·        فرق هم نمی کند که مست باشند و یا هشیار.
·        همه جا خانه عشق است.
·        فرق هم نمی کند که مسجد باشد و یا آتشکده.

·        خواجه در این بیت برای اثبات بیهودگی انتقاد اجتماعی، موضع پانته ئیستی (عرفانی) می گیرد و منکر هر تفاوتی میان چیز ها و کس ها می شود:
·        بدین طریق، مست مساوی با هشیار و مسجد مساوی با کنشت جا زده می شود.

·        بی پرنسیپی خواجه را از همین بیت می توان دریافت:
·        کسی که بدترین دشمن اهل تصوف و عرفان است، با تسلیحات تئوریکی ـ ایراسیونالیستی همان عرفان استدلال می کند.

9
سر تسلیم من و خشت در میکده ‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

·        با توجه به محتوای  معنوی ابیات قبلی می توان گفت که منظور خواجه تساوی سر تسلیم او با خشت در میکده ها ست.
·        سر مساوی است با خشت.
·        خواجه چون قادر به اثبات منطقی و تجربی جفنگ خود نیست، شروع به تحقیر مدعی (منتقد) می کند و او را کودن تر از خشت در میکده ها محسوب می دارد.

·        آنچه در رابطه با بیت نیما برای ما مهم است، فخر خواجه به داشتن سر تسلیم است.
·        سر تسلیم قاعدتا باید سری باشد که خالی از شور و شورش است.

·        اکنون می توان به تفاوت و حتی تضاد ایده ئولوژیکی نیما با خواجه اندکی پی برد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر