محمد
زهری
(
۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون
ربابه نون
محمود
کیانوش
با قافله رفتن و رفیق دزد بودن
·
بزعم محمود کیانوش، یکی دیگر از دردهای مشترک محمد زهری
با انسان عام انتزاعی، «با قافله رفتن و رفیق دزد بودن» است.
1
با قافله رفتن و رفیق دزد بودن
·
محمود کیانوش یا به دلیل سیر در عالم هپروت، سخن خود را
درست فرمولبندی نمی کند و یا به سبب فقر فلسفه و نتیجتا فقر مفهومی، عاجز از درست اندیشی
است:
الف
·
چون اولا بلحاظ مفهومی نمی توان به هیچ ترفندی میان دزد
و راهزن علامت تساوی گذاشت.
·
دزد به کسی اطلاق می شود که مخفیانه و بدون جلب رضایت
کسی، چیزی را از او بر دارد.
ب
·
راهزن اما بسان پلنگی در کمین کاروان و قافله می نشیند و
ناگهان بر سر مسافران آوار می شود و دار و ندارشان را علنا و به زور تصاحب می کند.
·
راهزن اگرچه بسان دزد به لومپن پرولتاریا تعلق دارد و
عملا انگل و پارازیت و ضد پیشرفت اجتماعی است، ولی بلحاظ کاراکتر و شیوه تفکر و زیست،
تفاوت چشمگیری با دزد دارد.
ت
با قافله رفتن و رفیق دزد بودن
·
ضمنا کسی نمی تواند با قافله در راه باشد و رفیق دزد
باشد.
·
ولی می تواند با قافله در راه باشد و رفیق راهزن در کمین
نشسته باشد.
·
منظور کیانوش هم همین است.
·
بزعم او درد مشترک محمد زهری و انسان عام انتزاعی، کسی و
یا کسانی است که با قافله در راه و ضمنا رفیق راهزن است و یا هستند:
·
منظور او دیالک تیک قافله و رفیق راهزن است.
·
این اما به چه معنی است؟
2
با قافله رفتن و رفیق دزد بودن
·
این بدان معنی است که از دهها، صدها و یا حتی هزاران نفر
همسفر در قافله، تعداد انگشت شماری یافت می شوند که نه مسافر راست راستکی، بلکه
راهزن ماسکدار و مستورند.
·
یعنی خود را مسافر جا زده اند تا اطلاعات استراتژیکی
لازم را در اختیار باند راهزنان قرار دهند و چپاول قافله را تسهیل کنند.
·
این اما به چه معنی است؟
3
·
این بدان معنی است که دیالک تیک راهزن ماسکدار و همسفران
(قافله)، فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک استثناء و قاعده است.
·
در دیالک تیک استثناء و قاعده اما نقش تعیین کننده نه از
آن استثناء، بلکه از آن قاعده است.
·
تعیین کننده ی ماهیت و خصلت قافله، نه همسفر قلابی و
کاذب، نه رفیق راهزن، بلکه همسفران صدیق و اصیل و راستین اند.
·
چون قافله عمدتا متشکل از راهزنان ماسکدار، هرگز نمی
تواند قافله محسوب شود.
4
با قافله رفتن و رفیق دزد بودن
·
محمود کیانوش دیالک تیک استثناء و قاعده را وارونه می
سازد و نقش تعیین کننده را از آن استثناء (رفیق راهزن) جا می زند.
·
بدین طریق، حضور فعال و فخرانگیز صدها همسفر صدیق در
قافله فراموش می شود و نفوذ چند عنصر بیگانه و فرومایه در قافله برجسته و مطلق می
گردد.
·
هیچگاه و هیچ جا قافله ای نبوده و نیست و نخواهد بود که
مطلقا خالی از عناصر خصم باشد.
·
این ولی اگر ساربان قافله خردگرا و خردمند و دور اندیش
باشد، درد بزرگی نیست.
·
درد محمد زهری هم هرگز این نبوده است.
·
انتقاد از خود محمد زهری اما می تواند اینهم باشد تا
ساربانان فردا نه کوته اندیش و ساده لوح، بلکه دوراندیش و ژرفکاو باشند.
·
ما باید در روند تحلیل عینی و مشخص اشعار محمد زهری به
این مسائل عمیقتر و دقیق تر بپردازیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر