۱۳۹۷ آذر ۱۹, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۷۳)

 

شین میم شین
 
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

 بوستان
سبب نظم کتاب

احمد شاملو
جدال در خاموشی.

نمی توانم زیبا نباشم.
عشوه ای نباشم درتجلی جاودانه.
چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهای نابخویش آذین می کند.

چنان زیبایم من
که الله اکبر
وصفی است که از من می کنی.

جهان اگر زیبا ست
مجیز حضور مرا می گوید.

معنی تحت اللفظی:
من
فقط می توانم زیبا باشم.

من
فقط می توانم عشوه ای باشم که در تجلی جاودانه است.

زیبایی من
به اندازه ای است
که
گذرگاهم
را
بهای نا به خویش (؟) زینت می بخشد.

زیبایی من
به اندازه ای است
که
الله اکبر
در وصف من است. (؟)

زیبایی جهان
بدان معنی است
که
جهان
تملقگوی من است. (؟)

۱
این خودستایی های بی شرمانه شاملو
به احتمال قوی
تحت تأثیر هروئین اند.

چون
چه بسا
فاقد معنی اند.

۲
احمد شاملو
جدال در خاموشی.

اکنون که چنین زبان ناخشکیده
به کام اندر کشیده
خموشم
از خود می پرسم:
هرآنچه گفته باید باشم، گفته ام آیا؟

معنی تحت اللفظی:
حالا
که
زبان آبدار خود
را
به کام کشیده ام
و
سکوت کرده ام،
از
خود
می پرسم:
آیا همه حرف هایی را که می بایستی بگویم، گفته ام؟

۳
در این بند از شعر شاملو
نه تنها خودستایی بی شرمانه ای،
بلکه
توهم خودفریبانه و عوامفریبانه ای
تبیین می یابد.

کسی که عاجز از اندیشیدن منطقی است،
چنان
وانمود می کند
که
انگار مخزن افکار است.

اینگونه یاوه ها
فقط
می توانند تحت تأثیر هروئین سرهم بندی شده باشند.

۴
احمد شاملو
جدال در خاموشی.

این قدر هست
که
 در
 آوار صدا
در
 لجه غریو خویش
 مدفون شده ام
و
این فرومردن غمناک فتیله ای مغرور
 را
 می ماند
در
 انباره پر روغن چراغش

معنی تحت اللفظی:
 
لجه
به آن بخش از آب دریاها و اقیانوس‌ها که در نزدیکی کف آب نباشد لُجّه، گودابه، بخش لُجه‌ای یا بخش پـِلاژیک گفته می‌ شود.
 لجهٔ دریا از چندین لایه به نام‌های برلجه، میان‌لجه، ژرف‌لجه، مُغاک و زیرمغاک تشکیل شده‌است. 
بخش لجه‌ ای یا پلاژیک ۱٬۳۷۰٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مکعب از آب‌ های زمین را 
در بر می‌ گیرد. 
ویکی‌پدیا 

وضع من از قرار زیر است:
من
در
 زیر آوار صدای خویش
و
در
زیر لجه غریو خویش
مدفون شده ام.

به
خاموشی غمناک فتیله مغروری در انباره پر روغن چراغش
شباهت دارم.

این دیگر اوج خودستایی و خودخشنودی احمد شاملو ست.
شاملو خیال می کند که علامه دهر است.
درد بی درمان او این است که علیرغم علامه دهربودن،
خاموش
است.

بعدا
شعری از حریفی ترجمه خواهد کرد،
مبنی بر اینکه 
«سکوت سرشار از ناگفته ها ست.»

خدا
کسی
را
معتاد هروئین نسازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر