۱۳۹۶ مهر ۲۹, شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «غزل سیاه» (۱۱)

 
غزل سیاه
سیاوش کسرایی
 
ویرایش و تحلیل 
از 
میم حجری

نه،
یاری 
نیست
 
رفیق غمگساری 
نیست.
 
از این باغ و از این بستان
بسی تابوت گل با کاروان رفته است

پریشان خاطری
  رفته است 
و
 یار مهربان 
رفته است.
 
معنی تحت اللفظی:
در شرایط کنونی
از 
یار و دلدار و رفیق غمگسار
اثری دیگر نیست.
 
از 
این باغ و بوستان
تابوت های مملو از گل
با 
کاروان رفته است.
یار مهربان رفته است
 و 
پریشانخاطری 
  رفته است.
 
همانطور که ذکرش گذشت،
سیاوش
مفهوم پریشانخاطری
را
به احتمال قوی
تحت تأثیر خواجه شیراز
 سروده است. 
 
۱
شکنج زلف پریشان به دست باد  مده
مگو که خاطر عشاق، گو پریشان باش
 
 
معنی تحت اللفظی:
پیچ و تاب گیسوی پریشانت را به دست باد مسپار.
نسبت به خاطر پریشان عشاق
بی اعتنا مباش.
 
خواجه
میان زلف معشوق و خاطر عاشق
رابطه علی (علت و معلولی) برقرار می سازد:
 
به همین دلیل
پریشانی زلف معشوق موجب پریشانی خاطر عاشق می شود.
 
سپردن شکنج زلف به دست باد
پریشانی زلف معشوق را تشدید می کند.
 
تشدید علت به تشدید معلول می انجامد.
 
حالا سعی می کنیم
با این بضاعت معرفتی
به درک منظور سیاوش نایل آییم:
 
۲
نه،
یاری 
نیست
 
رفیق غمگساری 
نیست.
 
از این باغ و از این بستان
بسی تابوت گل با کاروان رفته است

پریشان خاطری
  رفته است 
و
 یار مهربان 
رفته است.
 
سیاوش از مرگ کلکتیو معشوق خبر می دهد.
مرگ کلکتیو معشوق 
ضمنا
فاتحه بلندی بر زلف او ست.

دیگر معشوقی در دیدرس نیست 
تا شکنج زلف به دست باد دهد و خاطر سیاوش را پریشان سازد.

به همین دلیل
از پریشانخاطری هم خبری نیست.

«جهان تهی است»
ز یاران

۳

تهمتن رفته از شهنامه
 و 
اینجا
به 
چشم بسته، 
هر سهراب 
 بیند، خواب مرهم 
را
 
معنی تحت اللفظی:
رستم
از شاهنامه رفته است
و
هر سهراب
 در اینجا،
با چشم بسته می تواند خواب نوشدارو را ببیند.
 
دیدن چیزی با چشم بسته
به معنی خارق العادگی بینشی کسی است.
 
سیاوش
طنز فوق العاده نیرومندی را در این مفهوم گنجانده است.
 
هر سهراب در این دیار
به عوض داشتن امید به رسیدن نوشدارو،
می تواند
به آسانی آب خوردن
خواب نوشدارو
را
 ببیند.
 
تردستی سیاوش در فرمولبندی این طنز ستایش انگیز است.
 
احتمالا
اولین بار است که شاعری از این مفهوم استفاده ای از این دست می کند.
 
سیاوش یکی از استثنائات جهان حقیر و فقیر ما بوده است:
سیاوش
هر چه پیرتر شده، خردمندتر و خردورز تر شده است.
 
۴
تهمتن رفته از شهنامه
 و 
اینجا
به 
چشم بسته، 
هر سهراب 
بیند، خواب مرهم 
را
 
سیاوش
میان رستم و مرهم
رابطه حامل و محمول
ناقل و منقول
سوبژکت و اوبژکت
برقرار می کند.
 
با مرگ تهمتن
دیالک تیک نقل (حمل) مرهم
مختل می گردد.
 
به همین دلیل
رسیدن مرهم
را
سهراب های مجروح در حال نزع 
حتی با چشم بسته
  می توانند در خواب ببینند.
 
تهمتن
در این غزل سیاه سیاوش
سمبل حزب توده در مقیاس ملی و یا حتی جهانی است.
 
سیاوش
 این شعر
را
احتمالا 
در 
کوره خروشان خشم و در بحران عمیق روحی و روانی 
سروده است.
 
شکست حزب توده در کشور
و
سقوط سیستم سوسیالیستی در اروپای شرقی،
تبر بر ریشه های روح و روان سیاوش فرود آورده است.
 
ولی
اگر تیز بنگریم
از این خبرها نیست.
 
تا توده هست، حزب توده هم خواهد بود.
 
تا سپاه توده هست،
تهمتن 
هم
خواهد بود.
 
الف
 
 
چه کسی باور داشت 
که
پس از شکست جنبش بردگان
 تحت رهبری اسپارتاکوس
و
پس از تصلیب یکایک جنگاوران در طول جاده های دراز روم،
کمون پاریس 
پیروز خواهد شد و ۷۰ روز دوام خواهد آورد؟

ب
 

چه کسی باور داشت 
که
پس از شکست کمون پاریس
و
پس از اعدام یکایک کمونارهای سلحشور
انقلاب اکتبر
پیروز خواهد شد و ۷۰ سال دوام خواهد آورد؟
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر