۱۳۹۶ مهر ۲۵, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۴۱)


اثری
از
پابلو پیکاسو

جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی
 
 
 
۱
طبقه متوسط و اقشار بینابینی و نه قشر متوسط. 
در اروپا کاست متوسط (استند متوسط) نامیده می شود.

۲
ضمنا طبقه متوسط و یا اقشار بینابینی
پایگاه اجتماعی طبقه حاکمه قلیل التعداد است.

۳
به همین دلیل خود طبقه حاکمه امپریالیستی (بورژوازی انحصاری)  و در ایران ملغمه شلم شوربایی از اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی کج و معوج)
طبقه به اصطلاح متوسط کثافت را مرتب ایجاد و تخریب می کند.

۴
حتی در زمان مش ممد رضا پهلوی
صنایع مثلا پیکان «سازی»
بخشی از تولید را در زمینه  پیچ و مهره و قطعات و غیره
به همین طبقه متوسط واگذار می کرد.

۵
هراس طبقه حاکمه نه از این زباله های خادم سیستم
بلکه از توده های دهقانی و کارگری و پیشه وری و روشنفکریت سابقا موجود انقلابی و توده ای است.

۶
سوبژکت تاریخ در عصر حاضر
یعنی از زمان جنگ جهانی امپریالیستی اول
طبقه کارگر است و نه این و آن.

۷
یکی از اهداف راسیونالیزاسیون تولید (اوتوماسیون و یا اوتماتیزاسیون تولید) کاستن از نقش و سهم پرولتاریا ست.

۸
تا نتواند توده را زیر پرچم رهایی بخش خویش بسیج کند و
با اعتصاب عمومی و قهر انقلابی سیستم حاکم را بر اندازد و طرح لازم برای نظم نوین خاص خود را در اندازد.

۹
طبقه متوسط و اقشار بینابینی متنفر از سوبژکت تاریخ (پرولتاریا) ست
چون هر لحظه خطر سقوطش به اردوی بی پایان بی خانمانان وجود دارد

۱۰
به قول مائو علیه الرحمه
این زباله ها با مشاهده حیف و میل و عیش و نوش اعضای طبقه حاکمه
سیل حسرت از لب و لوچه شان جاری می شود و ضمنا دلی لبریز از نفرت به توده بی همه چیز مولد  همه چیز دارند.


شیرین ترین خواب ها 
خواب های پس از کار مادی اند.

۱
کار مادی
که
گذار ما را از طویله طبیعت به جنت جامعه امکان پذیر ساخته،
بی آلترناتیو و بی بدیل است.

۲
کار مادی  و یا فیزیکی
شالوده اصلی و اصیل کار فکری است.


دلیل تحول چیه؟ 

۱
  تحول مثبته و یا منفیه؟ 

۲
آرزوی برگشت به ماضی 
آرزویی انقلابی است و یا ارتجاعی؟

۳
به حال گلفروش باید 
زار زار 
گریست 
و 
یا 
از
 شنیدن آرزوی برگشت به ماضی اش
 شاد گشت؟

ممنون

۱
مرحله نیستند
مسئله اند.

۲
توضیح داده شده اند.

۳
موضوع شناخت همان اوبژکت شناخت است.

۴
مثلا سیب می تواند مورد بررسی قرار گیرد
موضوعیت کسب کند.
تماتیزه شود.

۵
  شناخت
یعنی انعکاس واقعیت عینی در آیینه روح (مغز) 

۶
در مفهوم ماده و یا واقعیت عینی
 همه چیزهای غیر فکری هستی تجرید می یابند.
از ذره تا کاینات.

۷
  شناخت ماهوی
بررسی روندهای ماهوی مربوطه است.

۸
مثلا سیب علاوه بر نمود (ظاهر، پدیده) حاوی ماهیتی (ذاتی) است.
 
۹
ماهیت سیب می تواند مجموعه موله کول های قندی باشد.

۱۰
مبانی شناخت 
یعنی بنیان هایی که شناخت بر آنها استوار می شود.

۱۱
نیروهای محرکه شناخت بسته به فرد و موضوع متنوع اند.

۱۲
مثلا نیروهای محرکه طبقاتی اند.

ممنون

۱
ترجمه شعر 
برای شاملو 
با ترجمه پابرهنه ها و دن آرام و شازده کوچولو 
دو چیز متفاوت اند.

۲
یکی از ترفند های شاملو در اواخر عمرش
ترجمه آثاری بوده 
که توسط مترجمین بمراتب داناتر از او
 ترجمه شده بودند.
دن آرام و شازده کوچولو 
 از آنجمله بوده اند.

۳
اگر کسی تجربه ای در ترجمه داشته باشد،
 بیشک می داند که ترجمه کتابی که ترجمه شده 
بمراتب سهل تر و آسانتر است.

۴

حدس ما این است 
که
 طبقه حاکمه برای رخنه دادن ایده ئولوژی خود به روح جامعه و توده
 بازترجمه آثاری را به شاملو محول کرده است.

۵
چرا به شاملو؟

۶
برای اینکه اولا در ترجمه شاملو
اثر مورد نظر 
فاشیزه 
 می شود.

۷
ثانیا ایده ئولوژی طبقه حاکمه 
در اثر محبوبیتی که برای شاملو پدید آورده، 
در تیراژ عظیمی تکثیر، توزیع، تبلیغ، مصرف و  هضم و جذب می شود.

۸
باید دن آرام او را با دن آرام به آذین مقایسه کرد و کسب یقین کرد.

۹
ظاهرا پابرهنه ها را هم بطرز مخدوشی ترجمه کرده که مورد انتقاد قرار گرفته بود.

۱۰
در هر صورت مترجم عمدتا با اثری که ترجمه می کند 
همگرایی ایده ئولوژیکی دارد.

تفاوت ترجمه آثار هنری و فلسفی با آثار علمی منفرد (شیمی و فیزیک و غیره) همین جا ست.

۱۱
کسی که آثار برشت را ترجمه می کند 
اگر از جنس مؤلف نباشد 
ترجمه اش زباله از کار در می آید.

۱۲
ضمنا یادآوری اش بی ضرر و ضرور است
 که 
بخشی از اشعار بلند شاملو 
مال شعرای فرنگ اند.
شاملو آنها را ترجمه دلبخواهی کرده و چسبانده به شعرش 
به خیال آنکه کسی نخواهد دانست.

یکی از اساتید دانشکده ادبیات تهران
 از قضا
 همه را افشا کرده بود 
و 
دانشجویان در آثار شاملو دورشان خط کشیده بودند.

۱۳
ما راجع به عشق شاید بیش از  صد مطلب منتشر کرده ایم و بحث ادامه دارد.

۱۴
ما کلا با دو نوع عشق سر و کار داریم:

الف
عشق خودپو
که مثل زلزله می آید و آدمی را غافلگیر می کند.
این عشق بدبختی است.
وابستگی است.
ذلت است.
یکطرفه و محکوم به شکست است.

ب
عشق مبتنی بر آگاهی
این عشقی است که فیلسوفی ناشناس به نام فروغ فرخزاد در اواخر عمر (پس از تولدی دیگر) تعریف و نمایندگی می کند.


۱۵
عشقی که دو طرفه باشد و یا شود، دیگر عشق نیست.
چیست؟

ممنون از هماندیشی.

۱
 آدم ها معمولا
 فقط شعر حریفی را ترجمه می کنند که او را  بلحاظ بضاعت فکری
  برتر از خود می بینند.

۲
اعتراف به این حقیقت امر و یا انکار آن،
تعیین کننده نیست.

۳
به همین دلیل کسانی که شاملو
 آثارشان را ترجمه کرده،
مشکوک به طرفداری آگاهانه و یا ناآگاهانه از منافع طبقه حاکمه انگل اند.

فرق هم نمی کند که لورکا باشد و نرودا

۴
ثانیا واژه عشق
مثل قابلمه است و در خر تو خر فکری حاکم معلوم نیست که محتوای آن چیست.

۵
در فرنگ
بر تابلوی جنده خانه ها نوشته اند:
 عشق.

۶
عشق چیست؟
اگر به معنی سکس نیست؟

۷
شعر ضمنا فرمی از تبیین اندیشه و احساس است.
مثل قابلمه است.
محتوای این فرم تبیین اندیشه و احساس
تعیین کننده است.
دیگر رشته های هنری هم به همین سان
موسیقی داریم تا موسیقی
بتهون داریم تا واگنر


https://www.facebook.com/Baran.Baharlou/videos/455718808104803/

شاد بودن یک عبادته 
چون خدای ما خدای شادی ها ست
حریف

کدام خدا مورد نظر شما ست؟

۱
هیچکدام از خدایان سه گانه مهر محض نیست.

۲
هر سه خدا
(طبیعت ـ خدا، طبقه حاکمه ـ خدا و توده ـ خدا)
دیالک تیکی
 از 
مهر و قهر،
عشق و نفرت، 
خشم و رحم،
نوازش و کوبش،
 احترام و انتقاد،
ترحم و تنبیه
 شادی و غم
و ...

اند.

مراجعه کنید
 به
 وحدت و مبارزه خدایان سه گانه 
در 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۳
محتوای ترانه های گیلکی (عاشورپور) 
غنی و فوق العاده است
 و 
نه 
محتوای ترانه های آذری و لری و غیره.

۴
ایراد اول این ادعا
این است که شادی همیشه با غم  توأم است
به قول سعدی
گل و خار
و
 گنج و مار
و
 غم و شادی
به هم اند.
۵
ما همیشه با دیالک تیک چیزها سر و کار داریم.

۶
حتی اتم
 با دیالک تیک پروتون مثبت و الکترون منفی
 اتم است.

۷
حتی املاح معدنی (نمک ها)
با دیالک تیک کاتیون و انیون،
 نمک اند.

۸
ایراد دوم این ادعا این است که شادی و غم
دلبخواهی و اختیاری و ارادی (سوبژکتیو) نیستند.

۹
 شادی و غم انعکاس محیط زیست اند.

۱۰
شرایط اجتماعی اند که کسی را به شادی برمی انگیزند و یا به غم.

۱۱
ایراد سوم آن، این است که شادی فی نفسه مثبت نیست.

۱۲
آدم که آدم آهنی نیست  تا همنوعش را شقه شقه کنند 
و
 او به رقص و پایکوبی و جشن و شادی برخیزد.

۱۳
ایراد چهارمش این است که خدای خاص غم و خاص شادی وجود ندارد
 تا کسی این را برگزیند و یا آن را.

۱۴
ایراد پنجمش این است که موسیقی فی نفسه شادی انگیز نیست.

۱۵
این محتوای معنوی موسیقی و هنر است 
که
 مصرف کننده را تحت تآثیر قرار می دهد 
و 
به رقص برمی انگیزد و یا به اندوه و سوگ سوق می دهد.

۱۶
ایراد ششمش این است که اولاد حوا و آدم به همان اندازه که محتاج شادی اند، محتاج آه و اشک و افسوس و اندوه هم هستند.

۱۷
چه بسا گریه در سوگ عزیزی 
برای روان پریشان آدمی
 الزامی تر از هر دارو و مواد مخدر و هر چیز دیگر است.


ترجمه تصنیف ترانه
از 
حجت شهبازی
 
بیا بریم بالای دشت ییلاقی تا مهر و محبت در دل های مان بیدار گردد
لب های خامه ای ات و گونه های مثل گلت به عطر خوش گل ها آغشته گردد
آه که الان می میرم، می میرم

باز چشمان سیاهت قصد جانم را کردند
شعله ور شدم و غرق شدم به دود خویش

از 
رخسار رخشانت
 پرتوی بر من بتاب
تا شاید بخت خفته ام  بیدار گردد
 
ای زیباروی من برخیز
و
بیا به آن دیاری که دل در گرو آن دارم، برویم
دل به سرزمین شعرا بسپاریم

ای بلبل خوش نوا 
برای گل های باطروات بنفشه
 ترانه بخوان
تا به عشق صدای پاک و دلنشین تو 
  بیدار گردند
آه می میرم می میرم

پایان

 
ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻣﻲ ﺭﺳﺪ
ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻲ ﭘﺮﻭﺍ ﭘﻴﻤﻮﺩﻩ ﺍﻡ
 
ﺯﻣﻴﻦ، ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﺳﺖ
ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻗﺪﻡ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻱ
ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺳﺖ
ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﮐﻨﻲ
حریف

در این شعر 
در لفافه عشق و به بهانه عشق
خودستیزی و بیگانه پرستی تبیین می یابد:
خود هیچ انگاری و بیگانه همه چیز انگاری.
تحقیر خویشتن و تجلیل این و آن.

نه.

۱
روشنفکر یک قشر اجتماعی است.

۲
قشر چیست؟

۳
عمارت ۵ طبقه ای را در نظر بگیریم که در هر طبقه ۴ خانه وجود دارد.

۴
جامعه هم عمارتی است که از طبقات اجتماعی تشکیل می یابد.

۵
در عمارت جامعه هم هر طبقه اقشار خاص خود را دارد.

۶
روشنفکر به کسی اطلاق می شود
 که نان سفره اش را با کار فکری تهیه   کند.

۷
مثلا نویسنده و شاعر و  وکیل و وزیر و معلم و طبیب و سیاستمدار و واعظ و مرثیه خوان

الف
نویسنده و شاعر می تواند نماینده فئودالیسم باشد
از سر تا پا مرتجع باشد.
مثلا 
جلال آل احمد 
 شریعتی شیاد
 احمد شاملو 
مرتضی مطهری
مکارم شیرازی

ب
نویسنده و شاعر می تواند نماینده توده مولد و زحمتکش باشد
مثلا
حکیم ابوالقاسم لاهوتی 
 فروغ فرخزاد
محمد زهری 
سیاوش کسرایی
احسان طبری

۸
 مفاهیم فلسفی را نباید تحت اللفظی معنی کرد.

۹
هر طبقه اجتماعی روشنفکر خاص خود را دارد
روشنفکر بودن دال بر مترقی بودن نیست.

ما خیال می کنیم که خودمان می بریم و  خودمان هم می دوزیم.

۱
مثلا خودمان کسی را و یا چیزی را و یا اندیشه و رفتاری را زیبا و یا زشت استنباط می کنیم.

۲
اگر تیز  بیندیشیم
متوجه می شویم که از این خبرها نیست.

۳
ما در منگه سیستم اجتماعی  ـ اقتصادی معینی 
فرم می گیریم 
(«تربیت» می شویم.)

۴
ما مربی داریم.
مربی ئی که مربی اجداد ما نیز بوده است.

۵
این مربی نامرئی و اجنه آسا
طبقه حاکمه
 نام دارد.

۶
 ما خمیریم در دست این طبقه.

۷
او ست که به ما فرم می دهد.

۸
جنبش روشنگری
جنبش خروج از این تبعیت و تابعیت سحرآمیز است.

۹
دیالک تیک روشنگری
یعنی 
دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد آجتماعی
 (انتقاد از جامعه و همنوع)

۱۰
پیش شرط روشنگری
خوداندیشی 
است

۱۱
خوداندیشی
فاتحه ای بر جزم های مقدس طبقه حاکمه در هر زمینه است.

این جمله شما معنی ندارد.

۱
  آزادی یعنی درک و  شناخت ضرورت. 

۲
ضرورت یعنی جبر. 

۳
جبر یعنی قوانین و قانونمندی های عینی هستی.

۴
مثال:
 آب در ۱۰۰ درجه سانتیگراد تحت فشار جو می جوشد.
 این یک قانون فیزیکی و عینی است.

۵
کشف این قانون
به عنوان مثال
ضمنا کسب آزادی است.

۶
 آزادی درک و شناخت جبر است 
(هگل)

۷
مثال دیگر 
شاملو می گوید:
من بیرون از زمان ایستاده ام.
بعد می گوید من شرف کیهانم
من بامداد اول و آخرم.

۸
 این دعاوی
جفنگ اند. 

۹
تریاد ماده (مثلا انسان) ـ زمان ـ مکان ناگسستنی است. 

۱۰
کسی نمی تواند وجود داشته باشد و در خارج از زمان و مکان باشد.

۱۱
ضمنا کاینات را نمی توان مورالیزه کرد و از شرف کاینات دم زد.

۱۲
مفاهیم اخلاقی باشرف و بی شرف در جامعه فئودالی استعمال دارند.

۱۳
بامداد اول و آخر اصلا وجود ندارد.

۱۴
این کردوکارها
به معنی خودشیفتگی و خودستایی است
که
از خصایل و خصوصیات «اخلاقی» (ضد اخلاقی)
لاشخورهای فاشیسم و فوندامنتالیسم است.


۱۵
خودشیفتگی و خودستایی
همواره 
با
خرد ستیزی، خود ستیزی
توأم است.

۱۶
به همین دلیل اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
طرفداران سرسخت انتحار و جنگ و کشتار
 اند.

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر