۱۴۰۲ شهریور ۱۱, شنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنون «مهاجرت» (۶)

 

سیاوش کسرایی
«مهاجرت»

درنگی

از

یدالله سلطانپور

می گذشتیم به پرواز و از این غم، آگاه
که بود مقصد پایانی ما در پس پشت

آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
وای از این صبر گدازان به هر لحظه درشت.

 معنی تحت اللفظی:

بسان خیل درناها 

ضمن پرواز، 

می دانستیم که برخواهیم گشت.

درد و دریغ از اینکه یار و دیار دم به دم از ما دور می شدند و صبر گدازنده مان هر لحظه حجیم تر می شد.

سیاوش 

از کمیاب ترین شعرایی است 

که

 هم

 رئالیسم 

در شعرش نمایندگی می شود

و

هم

راسیونالیسم.


درنا ها و دیگر پرندگان مهاجر و حتی ماهی ها

به زادگاه خود برمی گردند.

«مقصد پایانی» سیاوش و یاران توده ای اش هم «در پس پشت» شان است.

یعنی

دیر یا زود

باید برگردند.

محمد زهری

همرزم و همراه و همگرای سیاوش

هم

برگشت و در میهن مرد.

ولی خود سیاوش به هر دلیلی نتوانست برگردد و در میهن بمیرد.

در غربت فرنگ درگذشت و در شهر وین اطریش به خاک سپرده شد.


آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
وای از این صبر گدازان به هر لحظه درشت.

 

تصور و تصویر سیاوش در این بیت شعر،

جالب و زیبا و تأمل انگیز است:

معمولا

درناها از یار و دیار دم به دم دور می شوند.

در این بیت شعر سیاوش اما قضیه برعکس است:

یاران و دیاران از درناها دور می شوند و بی صبری درناها افزونتر می شود.

 

دلیلش اما چیست؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر