۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (9)


تحلیلی از شین میم شین

صوفی از پرتو می، راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

·        معنی تحت اللفظی:
·        صوفی به برکت پرتو می به اسرار پنهان پی برد.
·        در آئینه این لعل می توان به ماهیت هر کس پی برد.

1
صوفی از پرتو می، راز نهانی دانست

·        خواجه در این مصراع باز هم بطور غیر مستقیم، یعنی بی آنکه به روی خود بیاورد، صوفی را به میخوارگی متهم می کند.

2
صوفی از پرتو می، راز نهانی دانست

·        خواجه ضمنا در این مصراع، می را به چراغی تشبیه می کند.
·        آنهم نه چراغی معمولی.
·        بلکه چراغی که در پرتو آن، می توان به اسرار غیبی پی برد.

3
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

·        خواجه در این مصراع، می را به لعل تشبیه می کند و لعل را به جام ذات نما.
·        این اما بدان معنی است که می در این مصراع هم جام است و هم باده.
·        یعنی جام و باده ی همزمان است.
·        می لعل آئینه وار است.
·        می آئینه ماهیت نما ست.

4
صوفی از پرتو می، راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

·        سؤالی که از دیرباز ذهن ما را به خود مشغول می دارد، این است که مفهوم انتزاعی «می» در فلسفه اجتماعی خواجه به چه معنی است؟
·        ضمنا چرا اینهمه خصوصیات خارق العاده فقط به می و نه به چیز دیگر نسبت داده می شود؟
·        علاوه بر این، آیا نمی توان شعر خواجه را جزو هنر انتزاعی محسوب داشت و به همان سان که از نقاشی و یا مجسمه سازی انتزاعی سخن می رود، از شعر انتزاعی نیز سخن گفت؟

5

·        اکنون نظری بر تمامی غزل خواجه می اندازیم.
·        شاید در پرتو تحلیل آن ما هم بتوانیم به محتوای مشخص مقوله «می» پی ببریم.
·        چون قاعدتا هر مفهوم و مقوله ای نتیجه تجرید چیزهای مشخص است:
·        چون هر مفهوم و مقوله ای ظرفی است که حاوی مظروفی است:  

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کاو ورقی خواند معانی دانست

عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده
بجز از عشق تو، باقی همه فانی دانست

آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عیش نهانی دانست

دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید
ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست

سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی
ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

می بیاور که ننازد به گل باغ جهان
هر که غارتگری باد خزانی دانست

حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت
ز اثر تربیت آصف ثانی دانست

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر