تحلیلی
از شین میم شین
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
معنی تحت اللفظی:
·
نه عمر خضر ابدی است و نه ملک اسکندر.
·
بنابرین، ای بینوا بر سر دنیای
فرومایه مبارزه نکن.
1
هراکلیت
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
·
خواجه در این مصراع با تکیه بر تجارب عینی و تاریخی دست
به استنتاج فلسفی مطلقا درستی می زند و از مهمترین اصل دیالک تیکی یعنی حرکت (تغییر،
تحول، شدن) پرده برمی دارد:
·
چیزی ابدی و همیشه همان نخواهد
بود.
·
همه چیز در شدن و دگر شدن مدام
است.
·
هستی عینی به قول پدر دیالک تیک ـ هراکلیت
ـ رودخانه ای همیشه جاری است.
2
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
خواجه بر اساس تجارب شخصی و نوعی، حقیقت عینی حرکت و
تغییر را از صراحت می گذراند تا توده ها را از مبارزه در جهت تغییر وضع موجود منع
و نهی کند.
·
این اندرز خواجه اما به چه معنی است؟
3
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
اندیشه نهفته در این بیت، انکار نقش مثبت و یا منفی انسان
ها ست.
·
در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) خواجه
انسان هیچ واره و هیچ کاره است.
4
سوبژکتیویته
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
این اما ضمنا انکار سوبژکتیویته است.
·
انکار نقش تاریخ ساز انسان ها ست.
·
این به معنی تبلیغ تئوری
اوتوماتیسم اجتماعی است:
·
همه چیز جامعه و جهان در جهان بینی
خواجه شبیه همه چیز طبیعت است.
·
همانطور که در طبیعت تحولات بدون
نقش بازی انسان ها صورت می گیرد، بنظر خواجه در تحولات جامعه و جهان هم انسان کاره ای نیست.
·
به همین دلیل، مبارزه طبقاتی را بی هوده، بی ثمر و بی نتیجه
می داند و بینوایان را به تسلیم در مقابل طبقه حاکمه تشویق و ترغیب می کند.
·
دیری است که سوسیال ـ دموکراسی هم همین شعار خواجه را می
دهد:
·
زنده باد حرکت، مرگ بر هدف (رهایش اجتماعی)
·
زنده باد جنبش، مرگ بر آماج (سوسیالیسم)
5
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
این کرد و کار خواجه را ضمنا می توان ناتورالیزاسیون چیزها،
پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی و یا سوسیالیزاسیون چیزها، پدیده ها، سیستم
ها و روندهای طبیعی محسوب داشت.
·
این به معنی علامت تساوی گذاشتن میان طبیعت و جامعه است.
·
این در تحلیل نهائی حتی به معنی علامت تساوی گذاشتن میان
جمادات و انسان ها ست.
·
این به معنی نازلتر از نباتات و جانوران تصور کردن انسان
ها ست.
6
·
چون نباتات و حشرات و جانوران در نزاع مدام برای ادامه
حیات اند.
·
زنبورها و یا مورچه ها از معروف ترین حشرات اند که به
محض نزدیک شدن بیگانه ای به حریم خانه شان، توپخانه زهر مهلک به رویش می گشایند.
·
خواجه در نهایت غفلت و بی اعتنائی و بی تفاوتی (ایگنورانس) به بینوایان و نه به
خوانین و سلاطین، فرمان آتش بس در مبارزه طبقاتی می دهد.
·
این به معنی دعوت توده ها به تسلیم
در مقابل ستم طبقه حاکمه است.
·
این نهایت بی شرمی است.
7
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
بر خلاف ادعای خواجه در جامعه و جهان بدون تلاش انسان ها
حتی آب از آب تکان نمی خورد.
·
انسان خدای خاک است.
·
جامعه و تاریخ را انسان می سازد و نه
نیروهای واهی موهوم.
·
نیروی محرکه جامعه و تاریخ انسان است.
·
سوبژکت جامعه و تاریخ توده های
مولد و زحمتکش اند.
·
این موضع ایدئولوژیکی خواجه از درک
ایدئالیستی تاریخ او نشئت می گیرد.
·
خواجه برای توده های مولد و زحمتکش
در تحولات اجتماعی کمترین نقشی قایل نمی شود.
·
این اما بلحاظ فلسفی (جهان بینی)
به چه معنی است؟
8
نه
عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع
بر سر دنیای دون مکن درویش
·
این بلحاظ فلسفی به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک جبر و
اختیار به شکل دوئالیسم همه کاره و هیچکاره، همه چیز و هیچ است:
·
خواجه جبر را در لفافه ی جزم مشیت
الهی بر تخت می نشاند و اختیار را از عرصه بدر می راند:
·
انسان کاه می شود و جبر (جزم مشیت الهی)
کوه.
·
انسان زباله واره می شود و مشیت
الهی همه کاره.
·
نتیجه نهائی این بینش، فاتالیسم (تقدیرگرائی) است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار، فاتالیسم در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر