۱۳۹۳ شهریور ۲۴, دوشنبه

مقوله «تجربه» در آثار خواجه شیراز (7)


تحلیلی از شین میم شین
  
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        معنی تحت اللفظی:
·        نه عمر خضر ابدی است و نه ملک اسکندر.
·        بنابرین، ای بینوا بر سر دنیای فرومایه مبارزه نکن.  

1
هراکلیت  
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر

·        خواجه در این مصراع با تکیه بر تجارب عینی و تاریخی دست به استنتاج فلسفی مطلقا درستی می زند و از مهمترین اصل دیالک تیکی یعنی حرکت (تغییر، تحول، شدن) پرده برمی دارد:
·        چیزی ابدی و همیشه همان نخواهد بود.
·        همه چیز در شدن و دگر شدن مدام است.
·        هستی عینی به قول پدر دیالک تیک ـ هراکلیت ـ رودخانه ای همیشه جاری است.

2
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        خواجه بر اساس تجارب شخصی و نوعی، حقیقت عینی حرکت و تغییر را از صراحت می گذراند تا توده ها را از مبارزه در جهت تغییر وضع موجود منع و نهی کند.

·        این اندرز خواجه اما به چه معنی است؟  

3
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        اندیشه نهفته در این بیت، انکار نقش مثبت و یا منفی انسان ها ست.
·        در فلسفه اجتماعی (فلسفه تاریخ) خواجه انسان هیچ واره و هیچ کاره است.


4
سوبژکتیویته
   
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        این اما ضمنا انکار سوبژکتیویته است.
·        انکار نقش تاریخ ساز انسان ها ست.
·        این به معنی تبلیغ تئوری اوتوماتیسم اجتماعی است:
·        همه چیز جامعه و جهان در جهان بینی خواجه شبیه همه چیز طبیعت است.
·        همانطور که در طبیعت تحولات بدون نقش بازی انسان ها صورت می گیرد، بنظر خواجه در تحولات جامعه و جهان هم انسان کاره ای نیست.
·        به همین دلیل، مبارزه طبقاتی را بی هوده، بی ثمر و بی نتیجه می داند و بینوایان را به تسلیم در مقابل طبقه حاکمه تشویق و ترغیب می کند.  

·        دیری است که سوسیال ـ دموکراسی هم همین شعار خواجه را می دهد:
·        زنده باد حرکت، مرگ بر هدف (رهایش اجتماعی)  
·        زنده باد جنبش، مرگ بر آماج (سوسیالیسم)  

5
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        این کرد و کار خواجه را ضمنا می توان ناتورالیزاسیون چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی و یا سوسیالیزاسیون چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی محسوب داشت.
·        این به معنی علامت تساوی گذاشتن میان طبیعت و جامعه است.
·        این در تحلیل نهائی حتی به معنی علامت تساوی گذاشتن میان جمادات و انسان ها ست.
·        این به معنی نازلتر از نباتات و جانوران تصور کردن انسان ها ست.

6
·        چون نباتات و حشرات و جانوران در نزاع مدام برای ادامه حیات اند.
·        زنبورها و یا مورچه ها از معروف ترین حشرات اند که به محض نزدیک شدن بیگانه ای به حریم خانه شان، توپخانه زهر مهلک به رویش می گشایند.
·        خواجه در نهایت غفلت و بی اعتنائی  و بی تفاوتی (ایگنورانس) به بینوایان و نه به خوانین و سلاطین، فرمان آتش بس در مبارزه طبقاتی می دهد.
·        این به معنی دعوت توده ها به تسلیم در مقابل ستم طبقه حاکمه است.
·        این نهایت بی شرمی است.

7
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        بر خلاف ادعای خواجه در جامعه و جهان بدون تلاش انسان ها حتی آب از آب تکان نمی خورد.
·        انسان خدای خاک است.
·        جامعه و تاریخ را انسان می سازد و نه نیروهای واهی موهوم.
·        نیروی محرکه جامعه و تاریخ انسان است.
·        سوبژکت جامعه و تاریخ توده های مولد و زحمتکش اند.
·        این موضع ایدئولوژیکی خواجه از درک ایدئالیستی تاریخ او نشئت می گیرد.
·        خواجه برای توده های مولد و زحمتکش در تحولات اجتماعی کمترین نقشی قایل نمی شود.

·        این اما بلحاظ فلسفی (جهان بینی) به چه معنی است؟    

8
 نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

·        این بلحاظ فلسفی به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک جبر و اختیار به شکل دوئالیسم همه کاره و هیچکاره، همه چیز و هیچ است:
·        خواجه جبر را در لفافه ی جزم مشیت الهی بر تخت می نشاند و اختیار را از عرصه بدر می راند:
·        انسان کاه می شود و جبر (جزم مشیت الهی) کوه.
·        انسان زباله واره می شود و مشیت الهی همه کاره.   
·        نتیجه نهائی این بینش، فاتالیسم (تقدیرگرائی) است.   

·        مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار، فاتالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر