درنگی
از
شین میم شین
افرزوزه ای بر فراز "گفتمان های" خواستگرا
هشدارهایِ "فریدریش نیچه" در کتاب "چنین گفت زرتشت"، آن هم پس از "سیاهکاری" هایِ دین سالارانِ کاتولیک در سده های میانه ی اروپا، هنوز هم برای ما آموزنده است:
"برادرانم، به زمین پایبند بمانید و به کسانی نباوَرید (باور نکنید)، که از آرزوهای فرازمینی می سُخنند (سخن می گویند) ، زهرآمیزند آنان، چه آن را بدانند و چه" نه
آنگاه که کاهنانِ نادان و نان ده، در گوش "بارکننده یِ خاکسترِ" سیمرغ به مردم، می خواندند که: زرتشت! "به مردم چیزی نده، بلکه از آنان بستان، و اگر به ایشان می دهی، بیش از پشیزی نده و بگذار آن را نیز گِِدایی کنند" (نیچه)، او سرافرازانه به راه ِ فرداهای ِ "فروزان" می پیوست.
آن دم هم که رهگذارانِ شگفتیده، از وی می پرسیدند:
در پارینه ها "تو «خاکسترت» را به کوه ها می کشاندی، امروز می خواهی «آتش ات» را به پایین دست ببری، آیا نمی ترسی از کیفرِ آتش افروزی؟"(نیچه)،
او در پاسخ، انگیزه ی آذرافروزی اش را، بدانسان رسا و گویا در "گاتاها" به فرتور کشید، تا امروز، در "خیابان های رشک برانگیزمان" فریادِ داد شوند
آخر "سزای آن کس که دروغ پرستِ ناپاک را به شهریاری برساند، چیست؟
پادافره ی (مجازات) آن بدکنش که مایه ی زندگی خویش را جز به آزار کشاورزانِ درست کردار و چارپایان بدست نیاورد، چیست؟
دانایی باید تا دانایی را بدین پرسش پاسخ گوید و بیاگاهاند.
مبادا که ازین پس نادان کسی را بفریبد!
مبادا کسی از شما به گفتار و آموزش دروغ پرست، گوش فرادهد، چه آن سیاهکار به خانمان و روستا و کشور، ویرانی و تباهی رساند.
هان ای مردم! ساز نبرد کنید و دروغ پرستان را از مرز و بوم خویش برانید!
به گفتار آن کس باید گوش فراداد که به راستی اندیشیده است، بدان خردمندی که درمان بخشِ زندگی است، بدان کس که تواند در برابر آذرافروزان بدانسان که باید، سخنِ راست و استوار بر زبان" راند
افروغ هایِ اینگون انگاره هایِ بی گاهند که می توانند در خانه ی ما و همسایگان مان، روشن دلانِ دلیری بزایند، که درازگاه "پاسدار و نگاهبانِ" کشتزارانِ داد شوند
باشد که افروزه ای گردند بر فرازِ "گفتمان های" خواستگرایِ مان، واپسین ِ آن، "منشور مطالبات حداقلی" ِ کارگران و رنجبران و دادخواهان کشورمان
چو در خاور و باختر غَـش وزیـد
ددی ها به مردم ز زرکَـش رسید
بخـــواندند با داد پـــوران ِ زنــد
سه بُختان و دُختان ِ رزمش پسند
غش: ریا آوردن، و نیز خیانت
زرکش: اینجا زر رباینده، بهره کش
پور و دخت: پسر و دختر
زند: نیرومند، توانا، و نیز سترگ
در پیوند با سه بختان:
بخشی از نوشته ی نیچه در کتاب ِ "چنین گفت زرتشت":
"این کاتوزی ِ کهنسال در جنگل اش هنوز نشنیده که خدا مرده است ...
می گویند «زرتشت بی خداست».
آری! منم زرتشت، بی خدایی که می سُخند (سخن می گوید)". داده هایی در پیوند با انگاره های ِ از ویس های ِ دودمانی برخیزیده ی «این جهانی» ِ زرتشت، که هنوز آموزنده است برای گیتی ِ کنونی مان:
"سه بوخت" یا "سه بُخت" یا "سبخُت" یا "سه نجات دهیده" (برگرفته از بُختن یا بوختن همبر ِ نجات دادن)، همانا "هومت" یا اندیشه نیک و "هوخت" یا گفتار نیک و "هورشت" یا کردار نیک
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر