۱۴۰۳ آذر ۱۴, چهارشنبه

درنگی در شعری از پروین اعتصامی تحت عنوان «بلبل و گل» (۱)


 

رخشنده اعتصامی

 (۱۲۸۵ –  ۱۳۲۰)، 

معروف به  پروین اعتصامی 

 

درنگی

از 

میم حجری


بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست


من به پیوند تو یک رای شدم
گر تو را نیز چنین رائی هست


گفت:

 «فردا به گلستان باز آی
تا ببینی چه تماشائی هست


گر که منظور تو زیبائی ما ست
هر طرف چهرهٔ زیبائی هست


پا به هرجا که نهی برگ گلی است
همه جا شاهد رعنائی هست


باغبانان همگی بیدارند
چمن و جوی مصفائی هست


قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست


نه ز مرغان چمن گمشده‌ای است
نه ز زاغ و زغن آوائی هست


نه ز گلچین حوادث خبری است
نه به گلشن اثر پائی هست


هیچکس را سر بدخوئی نیست
همه را میل مدارائی هست»


گفت: 

«رازی که نهان است ببین
اگرت دیدهٔ بینائی هست


هم از امروز سخن باید گفت
که خبر داشت که فردائی هست.»

پایان

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر