۱۴۰۰ مهر ۱۷, شنبه

قصه های لئو لیونی: «رنگ خاص خود»

  لئو لیونی

  لئو لیونی

(۱۹۱۰ ـ ۱۹۹۹)

 برگردان

میم حجری

 

·    طوطی ها، رنگ شان سبز است و ماهی ها رنگ شان سرخ.

 

·    فیل ها رنگ شان خاکستری است و خوک ها رنگ شان صورتی.

 

·    هر کسی رنگ خاص خود را دارد.

 

·    کامیلئون ـ اما ـ در این میان استثنا ست.

 

·    کامیلئون هر جا برود، رنگ آنجا را به خود می گیرد.

 

·    اگر کامیلئون روی لیمو بنشیند، رنگش زرد لیموئی می شود و اگر روی ببری بنشیند، مثل ببر، خط خطی می شود.

 

·    روزی کامیلئون روی دم  ببری نشسته بود و می اندیشید.

 

·    با خود گفت:

·    من اگر روی برگی بنشینم و از جایم جنب نخورم، برای همیشه سبز خواهم ماند و مثل همه، رنگ خاص خود را خواهم داشت.

 

·    شاد و خندان، روی برگ سبزی نشست و رنگش شد سبز.

 

·    اما وقتی پائیز آمد، برگ تغییر رنگ داد و شد زرد.

 

·    رنگ کامیلئون هم شد زرد.

 

·    پس از چندی، رنگ برگ شد قرمز و رنگ کامیلئون هم همین طور.

 

·    و روزی باد زمستانی برگ را از شاخه کند و کامیلئون را هم همراه با برگ، با خود برد.

 

·    در شبان تیره و تار زمستان رنگ برگ شد سیاه، رنگ کامیلئون هم همین طور.

 

·    بالاخره روزی بهار از راه فرا رسید.

 

·    کامیلئون خود را به چمنزار رساند و کامیلئون دیگری را دید.

 

·    سرگذشت خود را با او در میان گذاشت و پرسید:

·    تو چه فکر می کنی، ما هرگز رنگ خاص خود را نخواهیم داشت؟

 

·    کامیلئون دیگر که پیرتر و مجرب تر بود، آهی کشید و گفت:

·    متأسفانه، نه!

 

·    کامیلئون جوان که از نداشتن رنگ خاص خود رنج می برد، به اندیشه فرو رفت.

 

·    پس از چندی گفت:

·    اگر من و تو همیشه با هم باشیم، هر جا برویم، رنگ آنجا را به خود خواهیم گرفت، ولی در هر حال، من و تو همرنگ خواهیم ماند.

 

·    و بدین طریق، آندو طرح دوستی با هم در افکندند.

 

·    رنگ هر دو همزمان سبز شد.

·    همزمان زرد شد.

·    همزمان بنفش شد.

·    همزمان قرمز شد، با خال های سپید.

 

·    اما آنها بی خیال رنگ ها بودند، چرا که زندگی شان از مهر و صفا سرشار بود.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر