لئو لیونی
(۱۹۱۰ ـ ۱۹۹۹)
برگردان
· طوطی ها، رنگ شان سبز است و ماهی ها رنگ شان سرخ.
· فیل ها رنگ شان خاکستری است و خوک ها رنگ شان صورتی.
· هر کسی رنگ خاص خود را دارد.
· کامیلئون ـ اما ـ در این میان استثنا ست.
· کامیلئون هر جا برود، رنگ آنجا را به خود می گیرد.
· اگر کامیلئون روی لیمو بنشیند، رنگش زرد لیموئی می شود و اگر روی ببری بنشیند، مثل ببر، خط خطی می شود.
· روزی کامیلئون روی دم ببری نشسته بود و می اندیشید.
· با خود گفت:
· من اگر روی برگی بنشینم و از جایم جنب نخورم، برای همیشه سبز خواهم ماند و مثل همه، رنگ خاص خود را خواهم داشت.
· شاد و خندان، روی برگ سبزی نشست و رنگش شد سبز.
· اما وقتی پائیز آمد، برگ تغییر رنگ داد و شد زرد.
· رنگ کامیلئون هم شد زرد.
· پس از چندی، رنگ برگ شد قرمز و رنگ کامیلئون هم همین طور.
· و روزی باد زمستانی برگ را از شاخه کند و کامیلئون را هم همراه با برگ، با خود برد.
· در شبان تیره و تار زمستان رنگ برگ شد سیاه، رنگ کامیلئون هم همین طور.
· بالاخره روزی بهار از راه فرا رسید.
· کامیلئون خود را به چمنزار رساند و کامیلئون دیگری را دید.
· سرگذشت خود را با او در میان گذاشت و پرسید:
· تو چه فکر می کنی، ما هرگز رنگ خاص خود را نخواهیم داشت؟
· کامیلئون دیگر که پیرتر و مجرب تر بود، آهی کشید و گفت:
· متأسفانه، نه!
· کامیلئون جوان که از نداشتن رنگ خاص خود رنج می برد، به اندیشه فرو رفت.
· پس از چندی گفت:
· اگر من و تو همیشه با هم باشیم، هر جا برویم، رنگ آنجا را به خود خواهیم گرفت، ولی در هر حال، من و تو همرنگ خواهیم ماند.
· و بدین طریق، آندو طرح دوستی با هم در افکندند.
· رنگ هر دو همزمان سبز شد.
· همزمان زرد شد.
· همزمان بنفش شد.
· همزمان قرمز شد، با خال های سپید.
· اما آنها بی خیال رنگ ها بودند، چرا که زندگی شان از مهر و صفا سرشار بود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر