۱۴۰۰ مهر ۱۹, دوشنبه

استالینیسم (۳۴)

استالین؛ آخرین کتابخوان آزاد شوروی

 

پروفسور دکتر ورنر هوفمن

(۱۹۲۲ ـ ۱۹۶۹)

برگردان

میم حجری

پیشکشی به رنج برندگان و اندیشندگان

 

بخش دوم

رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی

ادامه

 

۱۵

·    عظمت وظایف مادی، که قدرت پرولتری به عهده گرفته بود، به تمایلی میدان می داد که به کمک مواد آموزشی مربوطه، از سوئی عواطف و شور و شوق توده ها را در راه ساختمان جامعه نوین برمی انگیخت و از سوی دیگر، کینه و نفرت نسبت به کسانی را که خطری برای انجام وظیفه خطیر تلقی می شدند و نسبت به دشمنان داخلی و خارجی سوسیالیسم بیدار نگه می داشت.

 

۱۶

·    بدین طریق اموسیونالیسم پراگماتیکی خاصی پدید می آمد که آموزش را تا حد مفاهیم شورانگیز تهییجگر مسخ و مخدوش کرد.

 

   (اموسیونالیسم (عاطفه گرائی) عبارت است از نگرشی که احساسات و عواطف را به مثابه مبانی اساسی شناخت جا می زند. 

مترجم)

 

  (اموسیونالیسم پراگماتیکیعبارت است از اموسیونالیسمی که فقط وظیفه مورد نظر و عمل مطلوب برای جامه عمل پوشاندن بدان را در نظر دارد و لاغیر.

   اموسیونالیسم پراگماتیکی به نتایج مثبت و منفی کوتاهمدت و درازمدت عمل یاد شده بی اعتنا ست. 

مترجم)

 

۱۷

·    چنین رابطه مبتنی بر اعتقاد مذهبی واره به آموزش با مناسبات محیط زیست عمومی در اتحاد شوروی دمخور بود.

·    با شرایطی دمخور بود که در آن جامعه سوسیالیستی می بایستی «خلق شود»، یعنی از هیچ، چیزی ساخته شود.

 

۱۸

·    مهم این بود که از مباحثه و چالش نظری در داخل و خارج که می توانست مانع انجام وظیفه بزرگ گردد، اجتناب ورزیده شود و «وحدت یکپارچه» در عرصه تئوری نیز همراه با «وحدت یکپارچه» در عرصه پراتیک نشان جهانیان داده شود.

 

۱۹

·    بدین سان بود که آموزش در کل با مبارزه برای توده ها و با رابطه ساده و مستقیم با شعور بالفعل توده ها دمساز شده بود.

 

۲۰

·    کاریسما سازی اغراق آمیز برای عالی ترین مقام رهبری (که نه تنها کلیه تصمیمگیری های سیاسی و نظامی بدو نسبت داده می شد، بلکه او ـ علاوه بر آن ـ به مثابه عالی ترین مرجع و اوتوریته و مقام، آموزگاری خلق را نیز به عهده داشت) نیز وسیله ای برای نشان دادن یکپارچگی جنبش کلی، به مثابه هدف بود.

 

  (ورنر هوفمن در این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را در نظر دارد. 

مترجم)

 

   (کاریسما به معنی نیروی جاذبه و جلال در یک شخصیت.

   در تئولوژی به معنی رحمت الهی است. 

مترجم)

 

۲۱

·    کاریسما سازی عهد بوقی از این نوع با روح روشنگری مارکسیسم در تضاد کامل قرار دارد.

 

۲۲

·    اما کاریسما سازی از این نوع برای رهبری سوسیالیستی، تحت شرایط تاریخی معین، می تواند برای فونکسیون اجتماعی اهمیت چشمگیری کسب کند.

 

۲۳

·    این قضیه را در جمهوری خلق چین در گرایش نیرومندی دیدیم که پس از تکمیل حاکمیت خودکامانه رهبر سالخورده، مائو تسه تونگ، در تابستان سال ۱۹۶۶ میلادی، انتقال بی درد سر قدرت به جانشین تعیین شده از سوی او تضمین شد.

 

۲۴

·    هر کشور پهناوری که سرنوشتش از هزاران سال پیش تا گذشته ای نه چندان دور با تجزیه قدرت مرکزی مواجه باشد، هرکشور پهناوری که در آن، حکام محلی متشکل از فئودال ها، تیولدارها و ژنرال ها حاکم خودمختار خطه خویش باشند و کاری جز جنگ علیه یکدیگر نداشته باشند، کاریسما سازی می تواند به مثابه نیازی مطرح شود و به آسانی جامه عمل پوشد.

 

۲۵

·    در تصفیه عمومی همزمان در حزب کمونیست چین، در زیاده روی های «انقلاب فرهنگی» و در تشبثات گاردهای سرخ دیده شد که ایزولاسیون (منزوی سازی) و تهدید خارجی یک کشور که پس از غرش توپ ها در رود زرد، اکنون جنگ آمریکائی در همسایه اش ویتنام شعله می کشد و خطر بسط این جنگ هر لحظه احساس می شود، چگونه می تواند به اوجگیری دیکتاتوری داخلی کمک کند.

 

۲۶

·    تغییرات پیاپی محتوائی بی سر و صدائی را که در تئوری مارکسیستی صورت گرفته باید همانند پراتیک استالینیستی با همان شرایط تاریخی در پیوند دید که هیچ توضیح علمی از استالینیسم نمی تواند نا دیده اش بگیرد.

 

۲۷

·    اینجا هم این حکم صادق است که شرایط تاریخی جامعه شوروی آغازین (و شرایط تاریخی کشورهائی که بعد از جنگ جهانی دوم عرصه انتقال استالینیسم بودند) توسعه استالینیسم را اجتناب پذیر نساختند.

 

۲۸

·    گرایشی که برخورد به کلیه مسائل عملی و نظری (پراتیکی و تئوریکی) جامعه را از نقطه نظر قدرت یابی و قدرت گستری حل می کند، به دلیل اینکه با نیروهای انتقاد و تصحیح مواجه نمی شود، می تواند خصلت سیستمی کسب کند.

 

۲۹

·    از این رو باید جا به جائی محتوائی ئی را که تئوری مارکسیستی در تفکر استالینیستی دچارش می شود، بسان چرخش های به عمل آمده در جنبه های عملی، نه به طور وولونتاریستی و نه به طور دترمینیستی، بلکه به طور سوسیولوژیکی (جامعه شناسانه) درک کرد.

 

  ولونتاریسم (اراده گرائی) آموزه (تعلیمات) فلسفی ئی است که اراده را اصل اصلی وجود تلقی می کند و در مغایرت با انتلکتوئالیسم (هوشگرائی) (ضد) و اموسیونالیسم (عاطفه گرائی)  قرار دارد.

    اراده گرائی اراده را به شرح زیر تلقی می کند:

   به مثابه ادامه کاری اصلی شناخت (اراده گرائی معرفتی ـ نظری) و یا به مثابه ماهیت و علت اولیه کل جهان (اراده گرائی متافیزیکی ـ شوپنهاور) و یا به مثابه تفکر و احساس اراده (اراده گرائی پسیکولوژیکی).  مترجم)

 

   (دترمینیسم آموزش فلسفی ئی است که به تعین مندی علی همه حوادث و اعمال بشری باور دارد. مترجم)

 

·    مراجعه کنید به دترینیسم و ایندترمینیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر