۱۴۰۲ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۵)

 

 
 
میم حجری

 

طبقه بندی بشریت
با معاییر مذهبی و نژادی و ملی و غیره
نشانه جاهلیت است.
مسلمان انتزاعی وجود ندارد تا حمله کند و یا التماس کند.
طبقات اجتماعی اند که حمله می کنند تا منافع و مواضع طبقاتی خود را تکثیر کنند و تحکیم بخشند
و
طبقات اجتماعی اند که خانه خراب می شوند و برایزنده ماندن به بیگانگان پناه می برند.
و نه مسلمانان و ارامنه و اجامره


مفهوم دزدی
تعریف دارد.
تحریف مغاهیم
فرمی از خریت و خردسیتزی است.
دزد
یکی از اعضای لومپن پرولتاریا ست.
لومپن پرولتاریا
تحتانی ترین لایه اجتماعی است.
خیلی از خران و خردستیزان و خرپروان و خرسواران
چنان وانمود می کنند که
طبقات حاکمه
نه فوقانی ترین
بلکه تحتانی ترین لایه اجتماعی اند.
مثلا
سید علی دزد است.
این نوعی عوامفریبی است.
این لاش خور ها استثمارگر و استحمارگرند ونه دزد و رهزن و جیب بر



برو بیای چشمگیر خردستیزی
به بهانه های مختلف

لهجه
نه لحجه.
موردی
به معنی یک مورد است.
مردی
را
در هیچ لهجه ای
موردی
نمی نویسند
و
لهجه
را
در هیچ لهجه ای،
لحجه نمی نویسند.

خرد
بهتر از هر چه ایزد بداد و یا نداد
خریت و خردستیزی به نفع هیچکس نبوده است و نیست و نخواهد بود.
پیش به سوی خردمندی و خردگرایی

این قانون حجاب
قانون جن ـ قوری است
باید بپذیرید و یا بروید.
ضعیفه حزب اللهی


آره.
در اینکه قانون است، بحثی نیست.
بحث بر سر این است که قانون چیست و قانون جنگل
قانون کیست؟
قانون فرم کتبیت یافته ای برای تحمیل رعایت منافع و مواضع طبقات حاکمه به توده است.
قانون جنگل
قانون اشراف فئودال و روحانی فوندامنتالیستی است که سودای برگرداندن جامعه به صدر اسلام را در سر دارند.
توحش
توانگر کند فرد را
خبر کن حریفان ولگرد را

ای حریف الدوله ایران ملک بابایت که نیست





آبرو می رود ای ابر خردبار ببار
من ـ زور از ایده ئولوژی چیست؟
بعضی ها خیال میکنند که ایده ئولوژی اخ و تف است.
فقط لات ها و لاشخورها، جنده ها و جاکش ها ایده ئولوژی خاص خود را ندارند.
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است و همه اعضای همه طبقات اجتماعی ایده ئولوژی خاص خود را دارند.
ایده ئولوژی



چو ضحاک شد بر جهان شهریار بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت کردار فرزانگان پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز به نیکی نرفتی سخن جز به راز
فردوسی

معنی تحت اللفظی:
با رسیدن ضحاک به سلطنت
هزاران نفر طرفدارش شدند.
اعمال مبتنی بر فرزانگی مخفیانه صورت گرفتند و آمال مجانین جهانشمول گشت.
هنر تحقیر شد و سحر و جادو تحبیب
راستی نهان شد و صدمه رسانی عیان
دست دیوان در بدکاری دراز شد و راجع به نیکی فقط در لفافه سخن رفت.

هنر یکی از مفاهیم مهم فردوسی و بعد سعدی است.
تعریف آندو از این مفهوم اما کمترین ربطی به هنر به معنی رایج از آن، ندارد.
مراجعه کنید
به
جهان بینی فردوسی
(۱ ـ ۴۷)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5760





نه.
ملت
پدیده ای کاپیتالیستی ـ بورژوایی ـ انقلابی است.
درست به همین دلیل
بورژوازی واپسین مرتجع
دیگر قادر به ملت سازی نیست.
ملت سازی و بقیه وظایف بورژوایی ـ آغازین اکنون به عهده پرولتاریا است.



ما از تجربه زیستی حرفی نزده ایم
ما از تجربه و تحلیل حرف زده ایم
ما با حداقل ۴ نوع رابطه میان انسانی
سر و کار داریم:
آشنایی
عشق
دوستی
رفاقت

تفاوت اینها چیست؟
ضمنا
هیچکدام از اینها به تنهایی وجود ندارد.
دوستی در دیالک تیک دوستی و دشمنی وجود دارد
دوست امروز میتواند دشمن فردا باشد
چرا و به چه دلیل؟
ضمنا
چرا دوستی و دشمنی حکم کیمیا دارد؟



هرکس در عمق وجود خود قبرستان کوچکی دارد که محل آرمیدن تمام کسانی است که او یک روز آن ها را دوست داشته است .
رومن_ رولان

قبرستان چیه
مش رومان رولان

هر کس حافظه ای دارد که انبار انعکاسات رنگارنگ است.
و
هر وقت نیاز دارد
یکی از انباشته ها احیا می شود و او بدان حضور ذهن پیدا میکند.
گاهی حتی بی نیاز از نیاز مثلا در عالم خواب




درنگی در دیالک تیک چند و چون

چند
از عناصر کمیت است.
چون
از عناصر کیفیت.
دیالک تیک چند و چون
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک کمیت و کیفیت است.
که یکی از قوانین دیالک تیکی است.

ما از جند و جون دوستی
حرفی نزده ایم.
سؤالی هم نکرده ایم.
تجربه ما و تحلیل ما این است
که
دوستی حکم کیمیا دارد



این «شعر»
اصلا شعر نیست.
مملو از دست انداز است.
کسی که این مزخرفات را سر هم بندی میکند
بی سواد است
هم
از قافله عقب مانده است
و
هم
از قافیه بی خبر است.
و گرنه می دانست که کسی با غم همقافیه نیست.



حریفی آلمانی از جنقوری اسلامی برگشته بود.
برای کشیدن راه اهن به جنقوری رفته بود.
پسرش پرسیده بود:
جنقوری چطور بود؟
حدس بزن چه جوابی داده بود.



این شعارها باید مشخصا تحلیل شوند تا محتوای شان روشن شود.
مگر
مادران نمیتوانند کارمند باشند؟
مگر کارمندان نمی توانند مادر باشند؟
مگر میان مادران و کارمندان
تضاد آشتی ناپذیر هست که مادران اهل بهشت باشند و کارمندان اهل دوزخ؟




دهها کتاب برای تان لینک دادیم تا بخوانید
و
از دادن این عندرزها دست بردارید.
ما برای تهیه و ترجمه این کتاب ها
خون دل خورده ایم


آره.
ما هم گفتیم که خیال باطل است.
اگر چند و چون دوستی ها را
مشخصا
بنویسید
میتوان تحلیل کرد و نشان داد که ماست دوستی ها چند من کره دارد.
ما آزموده ایم در این باره بخت خویش
بیرون کشیده ایم از این ورطه رخت خویش



قیافه دست بی نمک اینجوره
شبیه احمقاست
ماری

من ـ زور؟
ایراد این قیافه کجا ست؟
ما کمترین عیبی در آن نمی بینیم.
ضمنا
در دیالک تیک فرم و محتوا
تعیین کننده محتوا ست.

خر اگر ملکه زیباییی جهان هم باشد
خر خواهد بود.
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار.




مسائل کذایی
اگر خصوصی باشند
در رسانه های جهانی
اصلا طرح نمی شوند.
مسائل
بند تنبانی اند.
خلایق خر در بند بند تنبانند و بس.
میلیاردها ساعت از وقت گرانبهای بشریت
صرف بند تنبان می شود.
ما در تهوع انگیزترین دوره ها به سر می بریم.


اگر مثالی بیاوری از تحلیلی که خواننده داشته باشد ما برای امواتت صد پارس بلند می فرستیم



تنها دستور و ارزش بی قید و شرط او: “کارگران جهان متحد شوید” بود.
گرامشی

کارگران جهان متحد شوید
شعار مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیستی بوده که بعدها توسط مارکسیست ها تصحیح و تدقیق شده است:
کارگران همه کشورهای جهان متحد شوید.
تا روشن شود که وحدت پرولتاریا
دیالک تیکی از وحدت در چارچوب ملی و بین المللی است.
پرولتاریا قبل ازهمه باید در کشور خاص خود متحد شود تا بعد با پرولتاریای کشورهای دیگربه وحدت رسند.
ما با دیالک تیک ناسیونال ـ انترناسیونال سر و کار داریم.

کارگران جهان متحد شوید
دستور و ارزش بی قید و شرط آندو نبوده است.
پشت سر این شعار
دریایی از اکتشافات تئوریکی قرار داشته است.
در شعاری دیگر از مارکس
از این مسئله پرده برمی افتد:
فلسفه در پرولتاریا سلاح مادی خود را می یابد
و
پرولتاریا در فلسفه سلاح فکری خود را
اینجا
از دیالک تیک تئوری و پراتیک
از دیالک تیک مارکسیسم و پرولتاریا
سخن می رود.
فلسفه (مارکسیسم)
در قاموس مارکس
باید از انحصار اقلیتی ممتاز خارج شود
و توده ای شود.
همه باید فیلسوف (مارکسیست) شوند.
بدون خرد کل اندیش (بدون فلسفه مارکسیستی)
پرولتاریا نمی تواند به شناخت منافع خود نایل آید
چه رسد به دفاع از آن.
بدون تئوری مارکسیستی
عمل انقلابی محال است و خواب و خیال است.



 
همه چیز طویله جهان در بند تنبان خلاصه شده است. مغز خلایق در تنبان شان است و بس


مگر در طوایل فئودالی خاورمیانه ملت تشکیل شده است؟
دلیلش چیست؟
مگر به همین دلیل
اجامر فوندامنتالیستی
امت تشکیل نده اند؟
وقتی ملت تشکیل نشده باشد
خلق های مربوطه که نمی توانند زبان واحد و مشترک داشته باشند تا بدان حرف بزنند.
همه دول امپریایلستی عضو ناتو
۲۰ سال افغانستان را اشغال کردند
ولی نتوانستند
ملت بسازند.
فقط دولت ساختند
دولتی که به گ. فروپاشید و آفتابه به دستان بر سر تا پای خراباتش آفتایه برداشتند.
راستی چرا؟
لامصبا
یک دقیقه بیندشید.
هم
ضروری است
و
هم
بی زیان و ضرر است.



جان لاک (۱۶۳۲ ـ ۱۷۰۴)
فیلسوف انگلیسی
نماینده اصلی امپیریسم (تجربه گرائی)
از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس
از تئوریسین های قرارداد اجتماعی
اعلامیه استقلال آمریکا، قانون اساسی آمریکا و انقلاب فرانسه تحت تأثیر فلسفه سیاسی او بوده اند.
جان لاک در نظریه خود راجع به بود (ماهیت) چیزها میان ایدئالیسم و ماتریالیسم در نوسان بود.
جان لاک در نظریه خود راجع به امکان شناخت بود (ماهیت) راستین چیزها به ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) گرایش داشت.



اندیشه های مارکسیسم ـ لنینیسم؟
این مفهوم نادرست و نادقیقی است

ویرایش:
اندیشه های مارکس و انگلس و لنین
اندیشه های مارکسیستی ـ لنیینستی.




افشاگری و روشنگری
برای طبقات حاکمه انگل و استثمارگر
خیلی خطرناک است.
به همین دلیل
افشاگری و روشنگری را جرم بزرگی محسوب می دارند و سرکوب می کنند.
بدون افشاگری و روشنگری اما جامعه طویله می شود و سکنه اش سلب آدمیت می شوند و به مشتی گاو و خر مبدل می گردند.




احدی مطلبی را نمی خواند.
بیهوده زور می زنی و تحلیل بر شعری مینویسی
و
خلایق
خیلی خطر کنند
زیرش می نویسند
روان شاعرش شاد باد
یادش به یاد باد.
اصلا توان خواندن مطلبی را ندارند.
ما برای اجنه می نویسیم تا وقتی سر از سجده برمی دارند
بیکار نمانند.

خلایق
به هر خرافه ای
بدون خواندن و اندیشیدن
لایک خرکی می زنند تا به خرافات خودشان لایک الکی زده شود.
یکی از رهبران عنقلابی
به نام مشد علی صلواة اللهی
زیر خرافه ای نوشته بود:
لازم به خواندن نیست.
بدون خواندن لایک بزنید
تو خود حددیث مجلل بخوان از این ذلت



چرا.
چنین است.
خلایق
به هر خرافه ای
بدون خواندن و اندیشیدن
لایک خرکی می زنند تا به خرافات خودشان لایک الکی زده شود.
یکی از رهبران عنقلابی
به نام مشد علی
زیر خرافه ای نوشته بود:
لازم به خواندن نیست.
بدون خواندن لایک بزنید
تو خود حددیث مجلل بخوان از این ذلت



چرا؟
مارکس نظرات پیشینیان را
فقط مطالعه خرکی نکرده است
بلکه
نقد علمی و انقلابی ریشه ای کرده است.
مارکسیسم
تئوری انتقاد است.
نظرات جان لاک ارزش علمی ندارند و نقد شده اند.
مثال:
دولت نتیجه قرارداد اجتماعی کذایی نیست.

دولت
چماق طبقات حاکمه برای حفظ و تکثیر و توسعه و تحکیم منافع و مواضع خویش است.
دولت
یکی از عناصر مهم روینای هر طویله طبقاتی است و به ساز زیربنای اقتصادی می رقصد.



اکنون
پیدا کردن دوست
شبیه پیدا کردن سوزن در کاهدان است
ما جسته ایم نبود.
تو هم خودت را بیهوده خسته نکن و دلت را به توهم دوست یابی خوش نکن.
دوست
شاید در کره بی سکنه مریخ باشد که اساتید دانش کاه صندلی شریف قصد سفر دارند.
نماز جماعت بهانه است.
رفیق
حتی در کره مریخ یافت نمی شود
چه رسد به طویله زمین
حتی دشمن در پهنه زمین یافت نمی شود
چه رسد به دوست



نه.
فلسفه یکی از فرم های مهم شناخت و شعور است.
فرم های قبلی شناخت و شعور به شرح زیر بوده اند:
هنری
اساطیری
مذهبی

شناخت و شعور فلسفی
همه فرم های پیشین را نقد و نفی و حذف می کند.



در تمام جوامع، یک گناه وجود دارد که نابخشودنی است؛ متفاوت باشی، طرد و لعنت می‌شوی.
مارگارت میچل.
حریفه یانکی
حرف زدن بلد نیست.
حتی شنی، گلی، گیاهی یافت نمی شود که منحصر به فرد نباشد
چه رسد به بنی بشر.
همه چیز هستی در دیالک تیک هویت و تفاوت وجود دارد.
من ـ زور حریفه این است که اگر همرنگ جماعت نباشی منفوری.
ولی منظور از همرنگ جماعت بودن چیست؟
همرنگ گشتن
اساسا نه با جماعت
نه
با توده
بلکه با طبقه حاکمه است که به اعضای جامعه دیکته می شود و تحمیل می شود.
پس از پیروزی عنگلاب اسلامی
همه رنگ عوض کردند و مذهبی شدند
این به معنی رقصیدن زورکی به ساز طبقه حاکمه بوده است و نه به معنی همرنگ توده بودن.


‍نه.
خرد از دید هگل
یعنی فلسفه.
خرد کل اندیش
اکنون
یعنی مارکسیسم.
پیش شرط آدمیت
اکنون
از ان خود کردن مارکسیسم است.
اگر کسی بی خبر از مارکسیسم باشد،
هنوز آدم نیست.


طبقه بندی مردم به دانا و نادان
نشانه نادانی است.
در جامعه و حتی در طبیعت
تقسیم کار هست.
کرکس خرتر از گفتار نیست.
شتر خر تر از شیر نیست.
کارگر خر تر از تاجر نیست.
ما مدتی است که هارت ها و پورت های برنارد شاو را تحلیل می کنیم تا اجنه بخوانند و کیف جن کنند.
جن ـ قوریان سواد خواندن ندارند
هنرشان نشخوار طوطی وش زباله های این و آن است.

درنگی در دون ژوان در جهنم
برنارد شاو

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12938

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12941

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12946

۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12952

۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12958

۶
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12961

۷
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12968

۸
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12973

۹
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12979

۱۰
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12982

۱۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13002

۱۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13008

۱۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13012

۱۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13016

۱۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13019

۱۶
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13026

۱۷
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13035

۱۸
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13044
....



در این «شعر» و در حقیقت، شعار ماهان
هر دو پای قافیه می لنگد.
شعرای افغان صدهزار بار شاعرتر از حرفای عیرارن اند.
روز که با خروش همقافیه نیست
شعله که با روز و خروش همقافیه نیست.



عصر خرد وجود ندارد.
عصر روشنگری و رنسانس را حریف حواس پرت به عصر خرد ترجمه کرده است.
جان لاک (1632 ـ 1704)
فیلسوف انگلیسی
نماینده اصلی امپیریسم (تجربه گرائی)
از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس
از تئوریسین های قرارداد اجتماعی
اعلامیه استقلال آمریکا، قانون اساسی آمریکا و انقلاب فرانسه تحت تأثیر فلسفه سیاسی او بوده اند.
جان لاک در نظریه خود راجع به بود (ماهیت) چیزها میان ایدئالیسم و ماتریالیسم در نوسان بود.
جان لاک در نظریه خود راجع به امکان شناخت بود (ماهیت) راستین چیزها به ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) گرایش داشت.

جان لاک تحفه نطنز نیست.
پس از تدوین مارکسیسم
همه مکاتب ماقبل سلب اعتبار شده اند



استاد موسسه باقرالعلوم:
ترحم بی جا و بی‌مورد وزارت علوم جمهوری اسلامی موجب جری شدن اساتید شده است
باید به خاطر اخراج اساتید از مسئولان تشکر کرد
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

این حرف حریف
نشاندهنده سنت تحریف مفاهیم در جنقوری فوندامنتالیستی است
این حرف حریف
خودافشاگر است:
دانشگاه = زندان
وزارت علوم = زندانبان و شکنجه گر
اساتید دانشگاه = زندانیان
ضمنا
به حریف بگو:
کاسه زرین را نمیتوان با پرتاب سنگ شکست
علاوه بر این
فرق ماهوی بین عناصر شیمیایی سنگ و زر وجود ندارد
زر بی ارزش تراز سیلیسیوم و آهن و مس و کلسیوم و سرب و غیره است


همین حرف را حریف مداح دیگری شخصا به خمینی گفت:
امام زمان خود شما نیستید؟
ضمنا
چه شایستگی هایی خمینی و سیدعلی داشته و دارد؟
اگر سیدعلی
فرقی با امام زمان کذایی ندارد،
پس برای چه در نهایت ضعف و ذلت
به قول تمساح یزدی
هر دو هفته برای تشکیل جلسه دو هفتگی با امام زمان و خضر و الیاس
و
دریافت رهنمودهای سیاسی و اقتصادی و غیره
به آسمان هفتم می رود؟
علاوه بر این
مگر
ضرورت ظهور امام زمان
به دلیل شایستگی است؟
فونکسیون امام زمان اصلا چیست
اگر کشتار بی حد و مرز مردم نیست؟
در این صورت
چرا باید سید علی
امام زمان باشد و نه سید پوتین، سید بایدن، سید ترامپ و سادات دیگر؟



والا وقتی یکی بهت میگه من دوست دارم وقتی سکس میکنیم یکی نگاهمون کنه.
حریف

دلیل این نیاز حریف و نیازهای مشابه و چه بسا بدتر دیگر در بعضی ها چیست؟
این ابتکارات در فیلم ها و رمان های پورنو به وفور به چشم می خورد.
این چیزها
از دید روان پزشکان
نشانه بیماری های روانی اند.
اگر هم چنین باشد،
باید پرسید دلیل ابتلا به این بیماری های روانی چیست ؟
جفتگیری خیلی از زنان با شوهرشان
به عبور زنان از شکنجه گاه های ساواک و ساواما شباهت دارد.
راستی چرا؟
چرا نری باید مادر فرزندانش را شکنجه دهد تا ارضای جنسی شود؟
فونکسیون جفتگیری اصلا چیست؟
هدف ارضای غریزی است و یا غلبه بر عقده های روحی و روانی؟
مثلا خالی کردن خفت های اجتماعی و محل کاری بر سر زنان بینوا؟
منظور از سکس اساسا و اصولا چیست؟
آیا جفتگیری مکانیکی
سکس محسوب می شود؟



مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختند و برای عشق مرز، غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جای میگیرد و نه عشق مرز می شناسد...
ارنستو چگوارا

منظور از مرزبندی برای عشق و تابوت سازی برای آزادی چیست؟

آره.
اشراف برده دار و فئودال و سرمایه دار
منقلی اند و نه مولد.
علاف و عیاش اند و نه زحمتکش.




دلم می خواهد که آلمان دوباره کشور شعرا و متفکران باشد
و نه طویله نازیان و دژخیمان.
فرنگی

آرزو بر فرنگیان عار نیست.
فقط آلمان که نیست.
جهان در حال استحاله به جنگل است.
خرد در به در است و کسی در به رویش باز نمی کند.
ما در دوره تیره رواج جهانشمول خریت و خردستیزی به سر می بریم.
۷۵ درصد کتاب های به فروش رفته در آلمان
ایزوتریکی اند.
سیاستمداران کشور
برای تصمیمگیری
به فال بین ها مراجعه می کنند.
دعانویسی جای پزشکی و روان پزشکی را گرفته است


من ـ‌ زور از جنت و جهنم چیست؟
اشو
چنان وانمود میکند که انگار جنت و جهنمی واقعا وجود دارد.
ضمنا برای عامفریبی
عینیت جنت و جهنم را ماستمالی می کند و بدان ذهنیت می بخشد.
در نتیجه
جنت می شود جایی که داوطلبانه بروی
و
جهنم جای می شود که به زور ببرندت.
جهنم
سمبل تئولوژیکی (فقهی) جامعه طبقاتی
و
جنت
سمبل تئولوژیکی جامعه کمونیستی است.
بشریت دهها هزار سال در جنت کمونیستی زیسته است.
تراژدی های سوزناک یونان باستان در سوگ جنت اشتراکی بر باد رفته است.
من ـ زور از اخراج حوا و ادم از جنت نیز
خروج بشریت از جامعه کمونیستی و ورود به طویله طبقاتی است.


تعیین کننده
محتوای شعر است و نه اسم و رسم شاعر.
چون
حقیقت در خود شعر باید جست و جو شود و نه در شاعر.
حقیقت باید در اوبژکت (موضوع) شناخت جست و جو شود و نه در سوبژکت شناخت (شاعر و خواننده و شنونده شعر)
در جنقوری اسلامی
کسی اندیشه نمی کارد.
کسی اصلا نمی اندیشد و توان اندیشیدن ندارد.
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم و نازیسم است و جریانی خردستیز (ایراسیونالیستی) است.
فرق بروجردی با خمینی
همین جا ست:
بروجردی فقط اشاعه دهنده خریت بوده است.
خمینی هم اشاعه دهنده خریت بوده و هم مروج خردستیزی
محمدرضا ورضا شاه هم طرفدار فاشیسم بوده اند و متحد نازیسم
و
مروج خریت و خردستیزی بوده اند.


حتما
مترجم خر بوده و حریف حریف روسی را غلط ترجمه کرده است.
گربه های روسیه تحریم نشده اند.
گربه چف های روسیه و گربه نره های جنقوری
تحریم شده اند



خداروشکر خیالمون جمع شد واقعا با چادر حموم و دستشویی رفتن خیلی سخت بود
مسیحا

وظیفه نمایندگان مجلس در جنقوری اسلامی چیست؟
قانونگزاری به نفع سکنه جنقوری و یا تعیین تکلیف برای آنها
در خیابان و خانه و کارخانه و دیوانه خانه؟




نه.
دلیل زیبایی زندگی برای توده مولد و زحمتکش
و
رسیدن به اوپتییمسم (خوش بینی فلسفی)
و
نفرت طبقات اجتماعی انگل از زندگی و رسیدن به نیهلیسم ( پوچی وبی معنایی وبیهودگی ) زندگی
چیز دیگری است.
چیست؟




آدمی دیکتاتوری را به منظور حراست از انقلاب برپا نمی کند، بلکه انقلاب می کند تا دیکتاتوری را برپا کند.
جورج اورول

اولا
دیکتاتوری را نه آدم ها
بلکه طبقات اجتماعی بر پا می دارند ویا برمی اندازند.
ثانیا
هر دولتی فرمی از دیکتاتوری طبقه ای بر طبقات دیگر است.
ثالثا
برای تضمین دستاوردهای هر انقلابی
به دیکتاتوری انقلابی نیاز بی چون و چرا هست.
رابعا
دیکتاتوری انتزاعی وجود ندارد
هر گردی گردو نیست.
دیکتاتوری
می تواند
هم انقلابی باشد و هم ارتجاعی
خطای خطیر سالوادور النده
پرهیز از برقراری دیکتاتوری انقلابی بود
و
به استقرار دیکتاتوری ارتجاعی پینوچه منجر شد و انقلاب شکست خورد و هزاران جوان تحت شکنجه نفله و نابود شدند
جورج اور ول
خر پول زاده ای مرتجع است و لاشخور امپریالیسم است
ناشر لاطائلات جورج اور ول سازمان سیا ست




نه.
دین
فرمی از شعور است.
شعور
ساخته دست کسی نیست.
شعور
انعکاس وجود است.
محسنات و معایب ادیان
نشانه و نشاندهنده محسنات و معایب وجود است.
فراگرفتن مارکسیسم
وظبفه صرفنظر ناپذیری
و
ضامن رهایی بخشی
است
بشر به شرط فراگیری مارکسیسم
بشر است
در غیر اینصورت
خر تر از خر است.




انتقال زائرین پاکستان با هواپیماهای ارتش ایران
و جالب اینجاست که حتی در این وضعیت داغونش هنوزم سهم مردمش حتی اونایی که طرفدارشن پراید و پیکان و پای پیاده س ولی برای بیگانه هواپیما هست
سیمرغ

این چیزها باید تحلیل شوند.
ما نباید جای روشنگری علمی و انقلابی را با بهانه جویی ها و عوامفریبی ها پر کنیم.
اولا
با حمل مسافرین خارجی
ارز وارد جنقوری می شود.
ثانیا
جنقوری اسلامی
سیستمی فوندامنتالیستی است و در صدد اشاعه فوندامنتالیسم شیعی است.
دنبال مستعمره می گردد.




بوسه
گفتمش:
ـ «شیرین‌ترین آواز چیست؟»
چشم غمگینش به‌رویم خیره ماند،
قطره‌قطره اشکش از مژگان چکید،
لرزه افتادش به گیسوی بلند،
زیر لب، غمناک خواند:
ـ «نالهٔ زنجیرها بر دست من!»
گفتمش:
ـ «آنگه که از هم بگسلند . . .»
خندۀ تلخی به لب آورد و گفت:
ـ «آرزویی دلکش است، اما دریغ
بختِ شورم ره برین امید بست!
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره‌های ساحل مغرب شکست! . . .»
من به‌خود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با او می‌گریست.
گفتمش:
ـ «بنگر، درین دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست!»
سر به سوی آسمان برداشت، گفت:
ـ «چشم هر اختر چراغ زورقی‌ست،
لیکن این شب نیز دریایی‌ست ژرف!
ای دریغا شبروان! کز نیمه‌راه
می‌کشد افسونِ شب در خوابشان . . .»
گفتمش:
ـ «فانوس ماه
می‌دهد از چشم بیداری نشان . . .»
گفت:
ـ «اما، در شبی این‌گونه گُنگ
هیچ آوایی نمی‌آید به‌گوش . . .»
گفتمش:
ـ «اما دل من می‌تپد.
گوش کُن اینک صدای پای دوست!»
گفت:
ـ «این افسوس! در این دام مرگ
باز صید تازه‌ای را می‌برند،
این صدای پای اوست . . .»
گریه‌ای افتاد در من بی‌امان.
در میان اشک‌ها، پرسیدمش:
ـ «خوش‌ترین لبخند چیست؟»
شعله‌ای در چشم تاریکش شکفت،
جوش خون در گونه‌اش آتش فشاند،
گفت:
ـ «لبخندی که عشق سربلند
وقت مُردن بر لبِ مردان نشاند!»
من زجا برخاستم،
بوسیدمش.
تهران، 1334
هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه)




کسی که هنری جز فریاد ندارد
و دنبال فریادرس می گردد
در کله مغز اندیشنده ندارد.
همان بهتر که چنین کله ای را به دیوار سنگی بزند و رفع خستگی کند و رستگار شود


راه که بیفتید ترس تان نمی ریزد.
در بن بست گیر می افتید و از وحشت شکنجه های وحشتناک
ضامن نارنجک را می کشید و دست به خودکشی می زنید
و
خلایق خر پهلوان و رستم دستان محسوب تان می دارند.
قبل از حرکت
باید راه را و مقصد را تعریف و تعیین کرد تا هم در بن بست گیر نکرد و ه مبه مقصد رسید.
و
گرنه آخوندهای هفتصد کفن پوسانده به قدرت می رسند و جامعه طویله می شود.
توانا بود هر که دانا بود


کسی که این خرافه را سر هم بندی کرده
سواد کلاس اول ابتدایی حتی ندارد.
توان اندیشیدن بخور و بمیر حتی ندارد
فردی عقب مانده و عهد بوقی است.
ستم و استثمار و حتی استحمار
طبقاتی اند و نه فامیلی و قومی ـ خویشی

تنبلی دشمن علم و هنر است
تنبل از علم و هنر بی‌خبر است
ثالث بنابی

منظور از تنبلی چیست و تنبل کیست؟
این مفهوم عهد بوقی یکی از رایج ترین مفاهیم در مدارس ابتدایی بود.
محصلی که
مثلا ترک و کرد و غیره بود
و
به زبان فارسی درس می خواند
نمی توانست مزخرفات فئودالی کتب درسی را بفهمد
در نتیجه تنبل تلقی می شد.
کودک تهیدستی که در طویله زندگی می کرد
نمی توانست تکالیف بی محتوا و مکانیکی را انجام دهد
و
تنبل تلقی می شد و تحقیر و
ننبیه بدنی و روحی و روانی می شد .
زحمتکشی که سرمایه نداشت تا ربا بگیرد و تکثیرش کند و نان بازویش را می خورد
تنبل تلقی می شد.
کارگری که از ضعف جسمی و بیماری قادر به کار نبود
تنبل تلقی می شد.
این تنبلی ها کمترین ربطی به علم و هنر ندارند.
به طوایل طبقاتی ربط دارند؟


ساحل وشب
------------------
ماه پیشانی
آسمان را نبوسیده بود
آن شب
ساحل
بوی ماهی مرده می داد
شط
آرام بود
جزیره های حرامزاده
قرق قورباغه ها بود
پل
چشمک می زد
با رقص نورش بر آب
شرجی
چسب ناک تر شد
مرد
آخرین رویا را رها کرد
صبح
تور کنار ساحل بود
وماهی مرده بر آب .
شهناز هماپور
گاهی واقعیت شعر تلخی می شود


کانت
معلم نمی تواند آموزنده افکار باشد
معلم باید آموزنده فوت و فن تفکر باشد.

یادت به یاد
کانت.
اکنون از یک میلیون معلم
نمیتوان کسی پیدا کرد
که خودش فوت و فن تفکر آموخته باشد.
معلمین آموزندگان تازیانه به دست خرافات طبقات حاکمه اند
تفکر حکم کیمیا دارد و متفکر متواری است.



بشنو
ولی باور مکن.
ما
ایرانی آگاه
حتی در خواب ندیده ایم.
امروز تحلیلی برای «تحلیل» سطل ننه ات طلبی نوشتیم و خرمن دشنام درو کردیم.
به ننه های ایرانی بگو
مواظب سطل های شان باشند.
جنقوریان
حداقل
علاقه و اعتنایی به سطل ننه ها ندارند.


آنچه
که
بابا طاهر ادعا میکند
نشانه ساده لوحی و کوته اندیشی است.
دنیا (جامعه)
فقط برای انگلجماعت «نمی ارزد به کاهی».
دنیا (جامعه)
برای توده های زحمت
ارزشمندترین و زیباترین چیز هستی است.
دلیل این تضاد نگرشی ـ نظری ـ ایده ئولوژیکی ـ طبقاتی
چیست؟



نوری
به احتمال قوی
از اعضای حزب توده بوده است.
خاطره ای از نوری منتشر شده که شنیدنی و زیبا ست.
«روزی سوار تاکسی شدم که به جایی بروم.
در همین اثناء
ترانه ای از خودم در رادیوی تاکسی پخش شد.
راننده تاکسی گفت:
«مردکه نره خر
خجالت نمی کشه.»

توده ای ها معرکه اند و پیوندشان با توده رشگ انگیز است.


شاه حرف زدن بلد نبود.
من ـ زورش چیز دیگری بود.
منظورش این بود که
انقلابی تر از سازمان های چپگرا ست.
واقعا هم چنین بود.
شاه پس از انقلاب سفید
انقلابی تر از همه جریانات اوپوزیسیون فئودالی بود.
درست به همین دلیل
رشد کرده بود.
شاه پس از ۲۸ مرداد
با شاه پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی سفید
به لحاظ فکری تفاوت داشت.
مفاهیم
خرابکاران
ارتجاع سرخ و سیاه
و امثالهم
از خدمات فکری مؤلفین کتاب انقلاب سفید اند.


تو باید از نصیحت کردن آخوندی دست برداری.
ما
دیگر خر نیستیم.
سگیم.
و
سگ
موجودی خوداندیش است
و
به نصیحت این و آن گوش نمیدهد.



تفاوت شیمیایی ـ ساختاری قهوه و چای (کافه ئین و ته ئین)

سنگ بنای شیمیایی کافه ئین و ته ئین
یکسان است.
فرق اندو در این است که
مولوکول های کافه ئین در قهوه آزادند.
به همین دلیل تأثیر فوری دارند
اما
مولوکول های کافه ئین در چای (ته ئین)
به هم گره خورده اند و به تدریج آزاد می شوند.
به همین دلیل
چای سیاه
تأثیر بیداری بخش درازمدت دارند.
اصولا
شب ها نباید چای سیاه خورد.
البته بیداری شبانه
علل پسیکولوژیکی هم دارد.
وقتی فکر کسی مشغول باشد
خوابش نمی برد

به عوض طرح سؤالات بند تنبانی
کامنت ما را بنشین و به دقت بخوان.
عزرائیل موقع قبض روح
کسانی را که دایرة المعارف روشنگری نمی خوانند
عذاب خواهد داد.
خدا یک مفهوم است.
اصلا وجود خارجی ندارد.
مفاهیم
فقط در کله این و آن وجود دارند.
مفاهیم
نتیجه تجرید چیزهای مادی اند.
قرآن
مانیفست انقلاب اسلامی است
و
انقلاب اسلامی
انقلابی ضد نظام اشتراکی است.
اسلام
ایده ئولوژی اشراف برده دار و روحانی (آل عبا) است.
قرآن
شاهکار خود پیامبر اسلام است و باید تحلیل مارکسیستی شود




برای درک و توضیح اسلام و هر کس و هر چیز دیگر
باید بینش مارکسیستی داشت.
در غیر اینصورت فقط میتوان خودفریبی و عوامفریبی کرد
ولی نمیتوان حقیقت را کشف کرد.
اسلام مثل مسیحیت
ایده ئولوژی نظام جامعتی برده داری است
تفاوت اسلام با مسیحیت
در این است
که
پیامبر اسلام
بر خلاف پیامبر مسیحیت
عضو و جزو طبقه اجتماعی برده دار و روحانی بوده است.
عیسی مسیح
ولی فقط مبلغ ایده ئولوژی نظام جامعتی برده داری بوده است.
فقط به تسلیم و ستمکشی و صلح با طبقه حاکمه دعوت کرده است.
پیامبر اسلام
اما
هم
مبلغ ایده ئولوژی نظام جامعتی برده داری بوده است
و
هم
مروج سلحشور ایده ئولوژی نظام جامعتی برده داری بوده است.
هم واعظ بوده است و هم مجاهد.
هم خلق های دیگر را غارت کرده است
اسیر و برده کرده است و فروخته است و هم چه بسا .
هزار هزار گردن زده است.
پیامبر اسلام
اما شخصیتی انقلابی بوده است و چرخ تاریخ را به جلو رانده است.
بر خلاف خمینی و اجامر
که عمیقا مرتجع اند و کشور را به عهد بوق رانده اند و این هنوز آغاز فاجعه است.
فوندامنتالیسم اسلامی
فقط اسم اسلام را برای عوامفریبی عرعر می کند
در حالیکه بدترین دشمن اسلام و خلق و پیشرفت و تمدن و تفکر و تعقل است.



نه.
اطبا از کیمیاگری (علم شیمی) بی خبرند.
دلیل بیخوابی
بیشتر چای است و نه قهوه.
مؤثریت کافه ئین
سریع و کوتاهمدت است.
مؤثریت ته ئین اما تدریجی و درازمدت.
دلیلش چیست؟



فرزاد دهقانی
شیوه ها
شیوه های استالینیستی هست
مغزها مربوط به همون عهد عرب بیابانگرد!
ترکیب مهلکی هست
البته کمابیش پیامبرشان هم (به فرض وجود)
چنین شیوه ای داشت،
مشی دیکتاتوری، تحریف حقایق و واقعیت ها، سر به نیست کردن نظر مخالف!

کجای این خزعبلات فرزاد دهقانی دقیق است
مش فرزاد ظروفچی؟
حریف حتی در وجود پیامبر اسلام تردید دارد.
حریف
ضمنا
راسیست است و عرب ستیز.
حریف
احتمالا
سطل ننه ات طلب است.
ننه ها
باید
مواظب سطل شان باشند.
و گرنه سطل ننه ات طلب ها
به زور می گیرند و از عیران کپک زده خیلی خیلی قدیم پر می سازند و روی سرشان می گذارند و حلوا حلوا می کنند

فرزاد ظروفچی
نباید مقهور خریت سازمان‌یافته و هدایت شده بشویم.
قطعا در پس این سازمان یافتگی
عقلانیت سیاهی نشسته است که از همه دستاوردهای کنترل و هدایت دسته جمعی به کارآمدترین شیوه ممکن استفاده می کند.

این مطلب فرزاد باید تحلیل علمی و انقلابی شود.

ولی از فرزاد و فرزادگان چه پنهان
که فوندامنتالیسم اسلامی
چه سنی و چه شیعی
همشیره فاشیسم و نازیسم است
که
جریانی ایراسیونالیستی (مبتنی بر خردستیزی) است.
خریت در سیستم های فاشیستی، نازیستی، فوندامنتالیستی ـ اسلامی و اولیگارشیستی
همراه و همزاد خردستیزی است و نه عقلانیت (خردمندی ویا خردگرایی)
مؤسس ایراسیونالیسم
نیچه بوده است که فیلسوف فاشیسم است.
به قول لوکاچ
دلیل پیروزی سهل و آسان فاشیسم در آلمان
نفوذ افکار نیچه در سکنه این کشور بوده است
کتب نیچه در دوره سیطره فاشیسم
جزو کتب درسی بوده اند




خریت بسان خردمندیت فناناپذیر است
زشتی بسان زیبایی ابدی است.
خریت را نمیتوان کشت
ولی می توان به استهزاء گرفت.
ژوزف روت

ژوزف روت
نه روی پاهای خود
بلکه روی سرش ایستاده است
به همین دلیل
وارونه بین، وارونه عندیش و وارونه نما ست.

فناناپذیر وجود (ماده) است
و
نه شعور
چه خریت باشد و چه خردمندیت.

شعور
تابع وجود است
و
با تغییر وجود
تغییر می یابد.
مثال:
خود ما تا دیروز
در طویله بوده ایم
در نتیجه
خر رامی بوده ایم و عرعر کرده ایم
اخیرا
به همت و به برکت خمینی و اذناب
از طویله فرار کرده ایم و در غربت و ذلت فرنگ
سگ هاری شده ایم
و
پارس می کنیم و پاچه می دریم.
کس چه می داند شاید روزی آدم شویم.
ضمنا
استهزاء خریت
نشانه خریت است و نه نشانه خردمندیت.
خردگرا و خردمند
خریت را به چالش علمی و انقلابی می کشد و نه به تمسخر و استهرآء عنقلابی و عنگلابی





این را میدانم بیشتر مدیون شکست هایم هستم تا پیروزی هایم … من زندگی را بهترازشما میشناسم زیرا غالبا درشرف ازدست دادنش بودم به همین دلیل من بیشتر از شما از زندگی بهره مند و سرشارم .
رویا

«من» را رها باید کنی تا «ما» شوی
غوغا شوی
غوغاتر از غوغا شوی.
منم منم کردن
کسب و کار زباله های تاریخ است
و
نه کسب و کار مولدان و زحمتکشان مادی و فکری
که بی نام و بی اعتنا به نام می مانند.
بخش اع‍م مؤلفانی که ما افکارشان را ترجمه می کنیم
بی نامند





عجب کشفیاتی عنقلابی
جنقوریان دارند و آبرو می برند.
حداقل قصه های ژول ورن
را
بخوانید.
قرآن اثری هنری است.
همین قالیچه سلیمان
پیشفرم بالن، هلی کوپتر، هواپیما، سفینه فضایی و پهباد و موشک و غیره است
اوتوپی ئی است که امروزه جامه علم و واقعیت پوشیده است



ما عمری خر بوده ایم
تازگی ها ترک خریت کرده ایم
و
همه چیز و همه کس را تحلیل می کنیم.
ما دیگر خر نیستیم تا هر خرافه را بخوانیم و یا بشنویم و عرعر کنیم



انسان همیشه کس دیگری میشه و مدام درحال عوض شدنه، زندگی جدیدت نه عقلت ، تفکرات و باورهای تو را عوض و یا نابود میکنه .
رویا

عجب خرافاتی.
من ـ زور از عقل و تفکر و باور چیست؟
جنقوریان معنی ساده ترین مفاهیم را نمی دانند.
عرعر خر معنامندتر از حرف های جنقوریان است.
خرها معنی عرعرها را می دانند.
جنقوریان اما فقط هارت و پورت میکنند و خرافه می بافند.
تعیین کننده طرز تفکر افراد
طرز زندگی آنها ست و نه برعکس.
همین روحانیت
قبل از قبضه قدرت توسط ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی
منکر همه دستاوردهای علمی و فنی بود.
تغییر طرز زندگی و تحول موقعیت جامعتی
شعور روحانیت را زیر و رو کرده است.
طنز تاریخ همین است.

منکران امکان پروار بشر به فضا
سودای پرواز به فضا و خواندن نماز جماعت با ملائکه را در سر دارند.
بدترین دشمنان علم
تراختور اتمی می سازند.
مرثیه خوان ها
سیاستمدار شده اند و هارت و پورت می کنند
سید علی شیره ای
پمپینو را به خاطر هیکلش مورد استهزاء قرار میدهد و به ترامپ دهن کجی می کند





سهراب
خر و خردستیز است.
اصلا نمیداند که دوستی چیست و دوست کیست.
دوست را باید میان خیل دشمن جست.
خر نه دوستی دارد و نه دشمنی



آبرو می رود ای ابر خردبار ببار.

داستنان یوسف و زلیخا
قصه است.
مثل قصه لیلی و مجنون است.
اثری هنری است.
ضمنا اثری رئالیستی است.
در قصه یوسف و زلیخا
دیالک تیک سنتی و کلاسیک عاشق و معشوق (نر و زن) وارونه می شود:
زن عاشق نر می شود.
زلیخا عاشق یوسف می شود.
زلیخا
شخصیتی خودمختار است.
زنی از جنس فروغ فرخزاد است.
زلیخا
سوبژکتی تصمیمگیر است.
آلت لهو و لعب نران نیست.
البته بعدا
دیالک تیک عاشق و معشوق
وارونه می شود:
یوسف عاشق زلیخا می شود.
رئآلیسم و راسیونالیسم حاکم بر ای نقصه
همین جا آشکار می گردد.
قصص قرآن باید تحلیل مارکسیستی شوند.
در آثار هنری
خدا نقشی ندارد.
ضمنا یوسف و زلیخا معاصر با حضرت محمد نبوده اند تا خدای کذایی به امتحان کسی برخیزد.
قرآن
ضمنا اثری هنری است.
۷۰ درصد قرآن قصه است
اکابر توانگر کند فرد را
خبر کن حریفان ولگرد را





اقتصاد سوسیالیستی علمی است؟
مارکسیسم
فلسفه ای علمی است که روی سه پایه زیر ایستاده است:
ماتریالسم دیالک تیکی
ماتریالیسم تاریخی
تئوری شناخت مارکسیستی.
علوم
مثلا اقتصاد و جامعه نشاسی و فیزیک و شیمی و غیره
مفاهیم و موضوعات خاص خود را دارند.
علوم
اصلا نمیتوانند به کشف حقیقت نایل ایند.
حقیقت
اصلا موضوع و مفهوم علوم نیست.
عرصه موضوعی علوم
جزئیات است.
حقیقت در کل است و نه در جزئیات.
عوامفریبان امپریالیستی
اکونومیسم را به عنوان مارکسیسم جا می زنند.


نه.
قضیه از قرار دیگری است.
راه
همان راه ببرک بوده است.
اکنون روند توسعه در غیاب اتحاد شوروی تقریبا به بن بست خورده است



ما روزی به نسرین نامی
توضیحی دادیم
که لنگی کفشی بر پوزه مان زد.
مارکسیسم
ربطی به اقتصاد و جامعه شناسی ندارد.



مثال:
خیزش اخیر پریگوژین اولیگارش در روسیه بر ضد پوتین.
حریف
لاشخورتر از پوتین بوده است و نه بهتر از پوتین.
خیزش زنان در بلاروس.
اینها عنقلابی اند و نه انقلابی.
سطلیون و رجویون ومسیحیون و غیره که بهتر از حزب اللهیون نیستند
قرن ۲۱ قرن عنگلابات ارتجاعی است.


بحث بر سر بد وبدتر نیست.
دشواری توسعه جامعتی است که روندی پر فراز و فرود و بسیار پیچیده و بغرنج است.
صد سال دیگر
هم
افغانستان
ببرکی نخواهد داشت.



حقیقت
به شرطی حقیقت است که نیم بند نباشد.
شما با حقایق نیمبند و بند تنبانی می عندیشید.
ما این چیزها را صدها بار توضیح داده ایم.
حزب توده از بدو تأسیس تعقیب و سرکوب شده است.
حتی نطفه های حزب توده را دربار تعقیب و سرکوب کرده است.



نیچه :
آنچه که ضروری است مرا آزار نمیدهد .
طبیعت درونی من عشق به سرنوشت است .

حافظ:
رضا به داده بده و از جبین گره بگشا،
که بر من و تو درِ اختیار نگشاده اند.

منظور نیچه جبر است و نه ضروری. (Notwendigkeit)
ایراد نیچه
در گذاشتن علامت تساوی میان جبر و سرنوشت است.
جبر
به قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه اطلاق می شود.
سرنوشت
خرافه ای مذهبی است.

حافظ
دیالک تیک جبر و اختیار
را
در مد نظر دارد
ایراد حافظ
در گذاشتن علامت تساوی میان جبر و مشیت الهی
و
انکار اختیار بشری است.


شما
و نه فقط شما
بیسواد سیاسی و نظری هستید.
هارت و پورت می کنید.
بهتر از حزب توده حزبی نبوده است و نخواهد بود.
ما یک عالمه انتقاد از حزی توده منتشر کرده ایم.
شاید ده هزار صفحه باشد.
ولی حقیقت این است که بهتر از حزب توده حزبی وجود نداشته است و وجود نخواهد داشت.




ما اهل شعوریم و نه شعار. اگر کسی نفهمیده باشد، الاغ است و نه آدم.
تو سؤال کردی و ما جواب دادیم.
پهلوی ها
بدترین بلا را بر سر طبقه کارگر اوردند
دار و ندار کشور را غارت کردند
و
اخر سر
کشور را به مشتی آخوند شپششو سپردند و در رفتند.
سطل ننه ات طلب ها
غیر از سطلی مملو از عیران کپک زده
چیزی ندارند.
خر ترین توده ای خردمندتر از علامه ترین سطل ننه ات طلب و غیره است.
حزب توده
خورشیدی تابان دارد.



‍عرب ها
اصلا حرف «پ» ندارند.
واژه های پاس و پارس و پرت و پلا و داشته باشند.
به عرب ستیزان بگو:
پارس واژه ای پارسی است و معانی متعدد دارد:
سگ ها
پارس می کنند و خرها عرعر.
فرق پارس با عوعو و یا واق واق چیست؟





دلم می‌خواست اهل یک کشور حاشیه‌ای باشم یک گوشه‌ی نقشه‌ی دنیا. گمنام، خنثی، سر به لاک خودش... از آن کشورها که نشسته یک گوشه ماستش را می‌خورد! نه نفت می‌فروشد، نه مسلسل می‌خرد. خانه پُرش شامپو می‌دهد، شکلات می‌گیرد. نه تهدید می‌کند، نه تهدید می‌شود. سالی یک بار هم اسمش در اخبارهای بین‌المللی نمی‌آید... کشوری که وقتی ازش میپرسند ترامپ یا بایدن، شانه بالا می‌اندازد و میگوید هر کی شد، شد! تحریم نیست، تحریم نمی‌کند. حرام است، حرام است هم نمی‌کند.‌.‌. قرار نیست بجنگد، قرار نیست باهاش بجنگند.... سیاست‌مدارهاش نمی‌خواهند دنیا را نجات دهند، تغییر دهند، بکوبند از نو بسازند. با کشورهای همسایه‌‌اش فقط یک سلام‌وعلیک دارند، طفیلی خانه هیچ‌‌کدام نیست... نمی‌رود، نمی‌آیند. دلم میخواست در حاشیه‌ امن چنین کشوری بنشینم، ناخن‌هام را سوهان بزنم و ندانم خاورمیانه کجاست و برایم سوال باشد این ایرا/ن ایرا/ن که می‌گویند چرا یک دم آرام نمی‌گیرد؟
سودابه فرضی پور

روزنامه نگار عراقی هم از این جفنگ ها می گفت.
آنهم در تله ویزیون فرنگستان:
اگر به عوض نفت شلغم داشتیم
نه
کسی کشورمان را اشغال می کرد و نه کشورمان جهنم می شد.
یکی نبود که دستش را بگیرد و ببرد به کودکستان و یا تیمارستان



روزگارم بد نیست ،تکه نانی دارم
خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکیست!
سهراب_سپهری

خوش به حالت که عقل نداری
و
گرنه می دانستی که نه دوستی داری و نه خدایی
تنها چیزی که داری توهم است و بس.


لازم نکرده برخیزید
در قرن بیست ویکم
خیزش ها شرم آورند.
همان بهتر که بنشینید.


دولت و حجاب و اعجاز

جنقوری اسلامی
می تواند پانتت اعجاز «کار» و «مسکن» در اسرع وقت
را
بفروشد و میلیاردها دلار به کیسه خلیفه بریزد
و
از فروش نفت و گاز و قالی و قار و قور بی نیاز گردد.

اگزیستانسیالیسم
همین است.
هارت و پورت توخالی برای عوامفریبی.
برکه برای ماهی کوچولو
حکم دریا را دارد.
ماهی کوچولو
عملا و عینا در دریا ست
به همین دلیل
خر نیست تا به فکر دریا باشد.
لاطائلات صمد وجلا ال عبا و ساعدی و شاملو و شریعتی و خمینی و غیره را باید تحلیل مارکسیستی کرد و افشا و رسوا ساخت.
اولدوز و کلاغ ها
صمد بهرنگی
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8489
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8494



کیرکگارد
کسی جز خودت نمی تواند تو را فاسد کند.

هی کیرکگارد بدبخت و بیسواد
کسی به تنهایی وجود ندارد.
میمون ایزوله و تنها
حتی
میمون نیست
چه رسد به اینکه انسان ایزوله و تنها
انسان باشد.
انسن در دیالک تیک طبیعت و انسان
از سویی
و
در دیالک تیک جامعه و انسان
از سوی دیگر
وجود دارد
و
همه کاره در این دو دیالک تیک
طبیعت و جامعه است.
طبیعت و جامعه
می تواند همه چیز را به فساد و تباهی کشد و کشیده است


من ـ زور از قوم چیست؟
حداقل به فرهنگ لغات نظر اندازید.
قوم و قبیله وطایفه از مفاهیم فئودالی اند.
ایرانی
هم یکی از اقوام است
و
تحفه نطنز نیست تا کسی باشد و یا نباشد.
ما عیرانی هستیم.
عیران چیز بسیار مهمی است.
عیران خیلی مهمتر از ایران است.


عاشق
در واقع
نه عاشق خود معشوق،
بلکه عاشق چیزی است که معشوق دارد و عاشق ندارد و بدان یناز دارد.
اگر کسی بی نیاز باشد، عاشق نمی شود.
آن چیز مطلوب برای عاشق
هم
می تواند چیزی مادی و مالی و غذایی و پستی و مقامی باشد
و
هم
چیزی فکری، عاطفی، لاسی، لیسی، سکسی، حظی و عذابی باشد.

حریف در کلیدر محمود دولت ابادی
عاشق شکنجه گر خود می شود.
یعنی به پرستش میرغضب خود روی می آورد تا از عذاب الیم نجات یابد.
زندگی زناشویی
درست به همین دلیل
یعنی به دلیل نیاز عاشق
صحنه تئاتر ۲۴ ساعته است.
محمد زهری
از دیالک تیک نیاز و راز و ناز سخن گفته است.
در چارچوب این دیالک تیک
جای عاشق و معشوق عوض می شود.




آره.
دیوار توده و حزب توده
کوتاه است
و
هر تته قمر ودده دمر علیلی می تواند آستین بالا بزند و از آن بالا برود و هل من مبارز هارت و پورت کند
و
همه کاسه ها و کوزه ها را بر سر توده و حزب توده خراب کند و خم به ابرو نیاورد.
خاوران های آشکار و نهان شاهان و شیخان
مدفن توده ای ها ست.
ایران هر چیز مثبت و مترقی که دارد،
مدیون توده و حزب توده است.
اگر حزب توده نبود
نه کسی از مارکسیسم - لنینیسم خبر می داشت
نه شعر به درد بخوری سروده می شد
و نه اثار هنری، فلسفی، علمی و غیره تألیف و ترجمه می شد
و
نه توده های زحمتکش و زنان و جوانان تعلیم و تربیت و سازماندهی می شدند.
خر ترین توده ای خردگراتر از علامه ترین ضد توده ای است.
ما که هنوز به ضد توده ای خادم و خلقی و خردگرایی برخورد نکرده ایم.
زنی که ضد توده ای باشد
اصلا زن نیست.
سؤال این است که چیست؟


قطره تویی بحر تویی
مولانا

قطره که نمی تواند دریا باشد.
جزٔ که نمی تواند کل باشد.
دم فیل و یا خر که نمیت واند فیل و خر باشد.
عرفان مکتب خردستیزی و خرپروری است





خیرخواهی در اخلاق مفهومی "زائد" است.
کسی که اقدام به خیرخواهی نمی‌کند، اما حقوق دیگران را هم نقض نمی‌کند می‌تواند انسان درستکاری باشد و اگر هم چنین باشد فقیری وجود نخواهد داشت تا نیاز به نیکوکاری و خیرخواهی دیگران داشته باشد
اما کسی که تمام عمر خود را به نیکوکاری گذرانده و فقط حقوق یک نفر را ضایع کرده باشد،
"این مورد تضییعِ حق را نمی‌تواند با تمام نیکوکاری‌های خود جبران کند."
امانوئل کانت



حقیقت
همیشه در ابژکت شناخت است و نه در سوبژکت شناخت.
سوبژکت شناخت
در دیالک تیک اوبژکت شناخت. و سوبژکت شناخت
ساز دوم را می زند.
مهم نیست که مارگوت ( سوبژکت شناخت) چه کاره بوده است.
مهم خود آثار و افکار و اشعار مارگوت (اوبژکت شناخت) است که باید مستقل از او و اعتقادات او بررسی شوند.
بعد در پرتو محتوای آثار او می توان راجع به پایگاه طبقاتی اش ابراز نظر کرد.
به عبارت دیگر
حقیقت خر (ماهیت خر) در خود خر است و نه در خرچران، خرپرور، خرسوار، خر فروش و خر شناس.
رسالت روشنگری علمی و انقلابی
تحلیل دیالک تیکی خود موضوع شناخت است.
فرق هم نمی کند که از اثر و نظر از برشت باشد و یا از مارگوت.
شاملو ترجمه کرده باشد و یا محمد قاضی
البته
خود شاعر و شاطر هم می تواند اوبژکت شناخت باشد.
در آن صورت می توان علاوه بر جایگاه اجتماعی و خاستگاه و پایگاه او، علاوه بر آثار عملی و علمی و نظری و هنری او
بیوگرافی اش را نیز در نظر گرفت



ایرانی انتزاعی وجود ندارد.
هم محمدرضاشاه ایرانی بوده است و هم سیدعلی خامنه ای و هم شعبان و رمضان بی مخ ایرانی اند.
هم فرح پهلوی ایرانی است هم مسیح علی نجات و هم مریم جولیانی.
هم توده های دهقانی ایرانی اند و هم پیشه وران و کارگران و زنان و زحمتکشان.
همه چیز به طور مشخص وجود دارد و نه به طور مجرد و انتزاعی.
ایران و ایرانی انتزاعی
فقط در کله خالی از مغز خیلی از خران و خر پروران وجود دارد و نه در خارج از ان کله های توخالی



این تئوری خرافی خیام را غنیمت دانی دم می نامند.
در این تئوری خرافی خیام
دیالک تیک کل و جزء (دیالک تیک عمر و دم، روند و لحظه) وارونه می شود.
جزء ایدئالیزه می شود و کل هیچ و پوچ جا زده می شود.
لحظه به عرش اعلی برده می شود و روند تحقیر می گردد.
زمان حال
پلی بین دیروز و فردا ست.
هیچ خری روی پل
طویله ای برای اطراق نمی سازد.
پل برای عبور است و نه برای سکونت و زندگی
ننگ بر آنکه به دنبال دم است.
(احسان طبری)



خوشبختی
قبل از همه
در  خروج از منجلاب  خریت و ورود به عالم آدمیت است.
خوشبختی
را
ضمنا
با سه سلاح اعجازگر کار و پیکار و همبستگی می سازند
(احسان طبری)




هر شخص یا گروهی که به هر طریقی در برابر «ملعبه‌شدن» سر به «شورش» بردارد در واقع پا در دایرهٔ «زندگی در حقیقت» گذاشته است: از نامهٔ روشنفکران گرفته تا اعتصاب کارگران، از کنسرت یک گروه راک گرفته تا تظاهرات دانشجویی، از رأی ندادن در انتخابات نمایشی گرفته تا نطقی علنی در کنگره‌ای رسمی، یا حتی اعتصاب غذا.
واتسلاف هاول

هاول عوامفریب در این هارت و پورت
هم
دیالک تیک فرم و محتوا
را وارونه می سازد
و
هم
مفهوم حقیقت
را
به ابتذال می کشد
تا بتواند عوامفریبی کند.
همه این کردوکارها
فرم هایی از مبارزه اند.
تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا اما محتوا ست.
تعیین کننده این است که مبارزه بر ضد کدام طبقه اجتماعی و به نفع کدام طبقه اجتماعی صورت می گیرد.
محتوای مبارزه بر ضد حاکمیت طبقه کارگر
ارتجاعی است.
ضد خلقی است.
ضد عقلی است.
و
چنین مبارزه ای ضد حقیقت عینی است
و
هرگز نمی تواند به معنی «زندگی در حقیقت» باشد
حقیقت
همیشه با خرد تضمین می شود و نه با خردستیزی و خریت و خر پروری

هی
سهراب هپروتی
امروز
پلی میان دیروز و فردا ست.
کسی که به دیروز نیندیشد،
نمی تواند فردایی داشته باشد
و
به روز بدبخت هایی از قبیل تو می افتد
یعنی در مضارع مدام درجا می زند و می پوسد
و بی فردا می ماند.



من ـ زور از ازادی بیان چیست؟

کسی خواهان کسب حق آزادی بیان می شود که چیزی برای بیان داشته باشد.
شما و نه فقط شما
کمترین شناختی از حزب توده ندارید.
راجع به حزب توده به شرطی می توان ابراز نظر کرد که اطلاعی از ان داشته باشی.
حزب توده اگر نبود،
جامعه طویله می شد
و پس از انحلال حزب توده توسط شاه، طویله شد.
نتیجه اش روی کار امدن خرسواران و خرپروران سنتی است.



شروع شد.
پریگوژین
همانقدر دموکرات بوده است
که سطلیون و رجویون و مسیحیون دموکراتند.
مخالفین دیتکاتورها
در قرن واویلای ۲۱
نه
دموکرات ها
بلکه بدتر از بدترها و لاشخورها هستند.
پریگوژین
اگر بدتر از پوتین و پالان نبوده باشد
بهتر از آنها نبوده است.




جلسه قرارگاه «زیست عفیفانه» برگزار شد و ابراهیم رئیسی «حل مشکلات دسترسی به پوشاک مناسب و تولیدات فرهنگی و هنری متناسب» را از وظایف این قرارگاه برشمرد
سیمرغ

وظیفه قرارگاه زیست عفیفانه
حل مشکلات دسترسی به پوشالک و تولیدات فرهنگی و هنری متناسب است؟
مشکل صدتا بود
حالا شد صدهزارتا:
من ـ زور رؤسا از پوشاک و تولیدات فرهنگی و هنری متناسب (؟) چیست؟




معنی تحت اللفظی:
دوست هر کس
کسی است د که موقع بدبختی به حمایت از او بپردازد.
کسی که این ادعا را میکند، نادان است.
کسی که موقع بدبختی به حمایت از او می پردازد، کسی از بنیادهای خیریه است
امثال ننه تره زا ست و نه دوست.
دوستی رابطه ای مبتنی بر منافع مشترک است
اگر اشتراک منافع از بین برود
دوستی قطع می شود و یا حتی به دشمنی تبدیل می شود.



کسانی که از ادیان انتقاد میکنند
کمترین خبری از محتوای کتب مقدس ندارند.
ادیان را در خرافات خلاصه میکنند و انبیا را مشتی خر و لاشخور جا می زنند.
از این خبرها نیست.
قرآن باید تحلیل شود و نه تحقیر.
قرآن مملو از اندیشه های والا ست.
قرآن نتیجه نفی دیالک تیکی تورات و انجیل و کتب مذهبی دیگر است.
یکی از مهمترین معجزات عیسی مسیح
معالجه بیماران بوده است.
هگل برخی از مفاهیم فلسفی را با استناد به آیات انجیل توضح می دهد.



آزادی و یا اختیار
همیشه با آگاهی همراه است.
خر
نمی تواند مختار باشد.
کسب اختیار و یا آزادی
یعنی خروج از خریت.




روزي چند بار آبياري ميكني ذهن و مغزتو ؟؟؟ به غذايي كه بهش ميدي فكر كردي ؟؟ به نظر من تمام انسان خلاصه ميشه در #ذهن اون آدم
سحر

مغز چیست؟
مغز
شبیه آیینه است.

آیینه
فی نفسه
خالی است
آیینه وقتی اهمیت کسب میکند که چیزی در آن منعکس شود.
مغز
آیینه ای اکتیو است.
آیینه های معمولی
پاسیوند.
مغز
انعکاسات را حلاجی میکند.
بدین طریق مفاهیم و احکام (کلمات و جملات) تشکیل می یابند.
مغز ارگان تفکر است
همانطور که پا ارگان رفتن و در رفتن از طویله
و
پشت سر ننگریستن است



مثال: جامعه بشری مبتنی بر دیالک تیکی از نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است. مگر این قانون ماتریالیستی تاریخی را می توان تجربه کرد؟


ویرایش:
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو (کاو یعنی که او) به تایید نظر حل معما می‌کرد

برای حل معما رفتم پیش مغ زرتشتی می فروش
که با تأیید نظر من
معمای مرا حل می کرد.
یعنی عملا حل نمی کرد.
چون مست بود و مغزش کار نمی کرد.

جام می
نه جام جهان بین
بلکه جام بی هوشی و جهان فراموشی است
حافظ
شاعری خردستیز و خر پرور است
هدف حافظ از تجلیل می و عشق و غیره
تخریب خانه خرد خلایق و تبدیل خلایق به خر است.




ایمان،یعنی باوری است که متکی بر تجربه نباشد،
گناه نخستین تمام ادیان است.
ریچارد داوکینز

این جمله بندی گاو کینز خرکی است.
ویرایش:
ایمان
یعنی باور بی نیاز از تجربه به چیزی.
ایمان
به باوری اطلاق می شود که متکی بر تجربه نباشد.
ایمان گناه مشترک همه ادیان است.

این هارت و پروت گاو کینز
به لحاظ نظری هم خرکی است.
گاوگینز که از تجره گرایی دم می زند
از مفاهیم مذهبی مثلا گناه بهره برمی گیرد و نه از مفاهیم فیزیکی.
ضمنا
مگر ایمان به دو دو تا چهارتا ویا قوانین فیزیک کلاسیک و کوانتومی
مبتنی بر تجربه است؟
بخش مهمی از قوانین علمی مثلا ریاضی مبتنی بر تجربه نیستند.
تجربه فقط در مورد علوم تجربی اعتبار دارد.
خیلی از ایمان ها
عقلی و نظری اند و نه تجربی.



یک تعداد دوستان، مدام پای پست دیگران نوشته می‌کنند که اگر دین نمی‌بود شما با خواهر و مادر خود ازدواج می‌کردید.
حریف

خوب.
ایراد این نظر آنها کجا ست؟
یکی از دستاوردهای اسلام
نهی از جفتگیری با مادر و خواهر وبرادر و پدر خویش است
این از هر لحاظ و نظر
ایده مثبت و مترقی ئی است.
حتی از لحاظ پزشکی.
ازدواج در دربارهای پادشاهی ایران با خواهر و برادر و غیره خود
وسیعا رواج داشته است.
حالا هم در جوامع امپریالیستی
این بند و باری مد شده است
و
در فیلم های پورنو
وسیعا تبلیغ می شود.



ما
سگ کارگرانیم
و
در راه منافع استراتژیکی کارگران
نه شب خواب داریم و نه روز آرام .
پارس های ما و پاچه دریدن های ما
برای کارگران است و بس.



وقتی برای دیگران لقمه بزرگتر از دهانشان باشی ، انها چاره ی ندارند جز انکه خردت کنن تا برایشان اندزه شوی پس مراقب « معاشرت هایت باش »
ساعت زنده گیت را به افق ادم های « ارزان قیمت » کوک نکن .
یا خواب می مانی یا از زنده گی عقب
حریف

قیمتگذاری انسان ها و طبقه بندی انها به گرانقیمت و ارزانقیمت و بزرگ و کوچک و عالی و پست
کسب و کار کثیف ترین کثافت های جهان است.
کسب و کار فاشیست ها و فوندامنتالیست ها ست.
انسان ها همه با هم برابر و خواهر وبرادرند
و
هیچکس عالی تر و یا پست تر از دیگری نیست.
انسان ها
در بستر جامعه
بسته و وابسته به مناسبات جامعتی
بسته به حاکمیت طبقاتی
بسته به کیفیت و ماهیت طبقه حاکمه
شکل می گیرند.
به قول روسو صلواة الله علیه
همه از مادر برابر زاده می شوند.
بهتر هم همین است.
پس زنده باد برابری و خواهری و برادری همه انسان ها



بحران چیست
اگر بن بست در زمینه معینی نیست؟
مثال:
بحران زناشویی
مگر به معنی بن بست همزیستی نیست؟



در من چیزی کم بود
و در این زندگانی هم چیزی کج بود
میان ما و زندگانی یک چیزی گنگ بود ،
ما دیر آمدیم یا زود
هر چه بود به موقع نیامدیم !
محمود_دولت_آبادی

من ـ زور مش محمود؟
نمی توانی روشن تر من ـ زور خود را تبیین داری؟
در همه کس و همه چیز نقصی و نقایصی هست
و این امری طبیعی است.
همه چیز و همه کس در حال رشد و توسعه و استکمال و تکمیل است.
هم تو و هم جامعه و هم طبیعت.
زندگانی چیست که کج ویا راست باشد؟
ما با جامعه سر و کار داریم
و جامعه
ساختار طبقاتی دارد.
فرماسیون اقتصادی دارد.
در این مدت قلمفرسایی
اصلا اندیشیده ای و چیزی بر بضاعت فکری ات افزوده ای؟
این آخر چه وضعی است؟



خوب.
دلیل دشواری سمتگیری سیاسی چیست؟
خود شما چه الترناتیو و بدیلی برای طبقه حاکمه جنقوری دارید؟
اصلا
احزاب و سازمان ها و شخصیت های سیاسی کذایی کشور
نمایندگان کدام طبقات اجتماعی اند؟
کدام تحلیل علمی راجع به ماهیت طبقاتی این جریانات صورت گرفته است؟
سکنه جنقوری
جز فحاشی به همدیگر و یا چاپلوسی الکی نسبت به همدیگر
کسب و کاری و هنری ندارند.


انقلاب سفید
انقلابی است که در ایران پیروز شده است و شکست خورده است.

انقلاب سفید
ماهیت ضد فئودالی و ضد روحانی داشته است.
انقلاب سفید
روحانیت کثافت را از حاکمیت و حکومت بیرون انداخته است.
انقلاب سفید
به معین اجرای وصایای انقلاب ضد فئودالی فرقه دموکرات آذربایجان و بخش ضد فئودالی برنامه حزب توده ایران بود.
جلاد فرقه و حزب توده
به اجرای وصایای فرقه و حزب توده خفته در خون
مجبور شده بود.
این حکم تاریخ است.
تبدیل جلاد به مجری مجبور وصایا قربانی مغلوب.
همه جا همین است.
روحانیت کثافت به مثابه جلاد انقلاب سفید
هم
اکنون
مجری وصایای انقلاب سفید مغلوب است.
جنقوری اسلامی
کاپیتالیستی تر از زمان شاه است



من ـ زور از آدم های خوب و بد چیست؟
معیار عینی و علمی برای تمیز آدم خوب کذایی از آدم بد کذایی چیست؟
اصلا
من ـ زور از خوب و بد (خیر و شر) چیست؟


حزب توده
حزب بزرگ طبقه کارگر ایران بوده است که توسط شاه و شیخ نابود شده است.
حزب توده
بزرگ ترین و ارجمندترین دستاورد توده بوده است.
ما
هر چه دانیم و داریم
مدیون حزب بزرگ توده ایم.
اگر حزب توده نبود
جامعه طویله مانده بود و ما خر مانده بودیم.




چرا روشنفکر نما؟
روشنفکر کیست و روشنفکریت چیست؟
روشنفکر
به کسی اطلاق می شود که نان سفره اش را با کار فکری دراورد.
روشنفکریت یک قشر اجتماعی است و تعلقات طبقاتی متفاوت و حتی متضاد دارد.
روشنفکر
حتما نباید علمی اندیش و انقلابی باشد.
همین آخوندها (آل عبا) روشنفکریت اشراف فئودال و برده دار و امروزه حتی بورژوازی اند


آره.
بروجردی و شریعتمداری و غیره
در حد خود
راسیونال بودند
و با انقلاب سفید و آزادی زنان و اصلاحات ارضی و مبارزه با بیسوادی و غیره
کم ویا بیش موافق بودند.
خمینی و شرکاء
خردستیز بودند و با دعاوی نوآوری و نوسازی اسلام
خواهان حفظ حاکمیت ارتجاع فئودالی بودند



فروید ویونگ و غیره
توان تحلیل مسائل جامعتی را ندارند.
چون مفاهیم لازمه را در اختیار ندارد.
با مفاهیم روانشناسی نمی توان از عهده حل مسائل جامعتی برامد.
برای هر فونکسیونی
وسیله ای هست.
با چرخ خیاطی نمی توان آشپزی کرد
برای تحلیل مسائل جامعتی
ماتریالسم تاریخی را توسعه داده اند.
ایمان اوردن به وجود خدای کذایی و حرف زدن با خدای کذایی
به دلیل شرایط ناکوار جامعتی است
به دلیل بیکسی و بی پناهی اعضای جامعه طبقاتی است.
اگر دموکراسی یعنی توده فرمایی حاکم شود
فاتحه ای هم بر خدا و خرافات خوانده می شود
و
این آن چیزی است که فروید و شرکاء
نمی خواهند.



این سؤال ناشی از نادانی سائل است.

بهشت موعود نسیه
برای تسکین خاطر خسته دوزخیان زمین است
این اجامر در بهشت برین نقد و موجود بر پهنه زمین به سر می برند
و
به بهشت نسیه و موعود نیازی ندارند.



کتاب مجرد و انتزاعی وجود ندارد.
کتاب مشخص وجود دارد.
ای بسا کتب
که به درد اجاق میخورند و نه به درد اتاق و مطالعه



این چهنمودهای بند تنبانی اجامر نر و زن طبقه حاکمه
باید تحلیل شوند.
محتوای این چهنمودهای نران و زنان طبقه حاکمه
مبتنی بر زن ستیزی است.
زن ستیزی فقط کسب و کار نران نیست.
زنان هم چه بسا زن ستیزند.
یعنی
زن ستیزی
پدیده ای طبقاتی است و نه جنسیتی محض.
مشخصه مهم فوندامنتالیسم و فاشیسم
خردستیزی است
و
پیش شرط خردستیزی
غریزه ستایی است.
وقتی کسی راه حل عققلی برای معضلات فردی و جامعتی ندارد،
دست به دامن غریزه می شود.
من ـ زور ضعیفه حزب اللهی هم همین است:
زنانان باید به مدد لهو لعب و سکس و لاس و لیس
نران را ارضا کنند.



مل تامپسون
پرسش فقط این نیست که "من کیستم؟" بلکه این هم هست که "برای چه زندگی می‌کنم؟" و "چه کاری ارزش انجام دادن دارد؟"

مش تامپسون
این پرسش ها
ثانوی اند.
هر موجود زنده
قبل از هر کاری باید به فکر مسکن و خوراک و پوشاک و بهداشت باشد
تا زنده بماند.
گرسنه نه دین دارد و نه ایمان و نه فرصت پرسش و هارت و پورت.
پس از رفع حوایچ مادی حیاتی
به حوایج فکری و روحی و روانی پرداخته می شود.
در دیالک تیک مادی و روحی
نقش تعیین کننده از ان مادی است.
حوایج مادی مقدم بر حوایج روحی و یا فکری اند.

مل تامپسون
وقتی که برای خودم هدفی تعیین می‌کنم یا تصمیمی می‌گیرم باید باور داشته باشم که این منم که آینده‌ام را می‌سازم وگرنه خودم را مثل یک عروسک خیمه‌شب‌بازی خواهم دید که با بندهای شرایط تکان می‌خورد.

«من»
در دیالک تیک من و غیرمن
در دیالک تیک من و محیط زیست موجود
در دیالک تیک من و جامعه
در دیالک تیک من و طبیعت
وجود دارد و نه به تنهایی
و
من
در داربست این دیالک تیک برای خود هدف و آماج تعیین میکند ویا چه بسا برایش هدف و اماج تعیین می شود.
من
برای رفع حوایج مادی وبعد روحی خود
چه بسا تن به هر ذلت میدهد
نوکر لاشخوری می شود
آلت دست قلدری می شود.

من هیچکاره نیست.
ولی
همه کاره جامعه است.
همه کاره مناسبات تولیدی و حاکمیت طبقاتی و طبقه حاکمه است.
رابطه من با جامعه
رابطه عروسک با کودک نیست.
رابطه ای دیالک تیکی است.
رابطه ای مبتنی بر وحدت و تضاد است.
زندگی میدان مبارزه مضاعف است :
من
همزمان هم با طبیعت در وحدت و مبارزه است و هم با جامعه.
پیروزی و شکست در این مبارزات
جمعی، دسته جمعی، کلکتیو و طبقاتی است و نه فردی

مل تامپسون
اینکه آیا عروسک‌گردانی هست، چه خدا و چه سرنوشت، موضوع دیگری است.

نه فرد عروسک است و نه عروسک گردانی هست.
هر فرد عضو طبقه ای اجتماعی است و مبارزه طبقاتی است و نه دلبخواهی.
خدا
عکس انتزاعی طبقه حاکمه است
ضد خدا سرنوشت نیست.
ضد خدا
توده است که خدای خدایان است.

مل تامپسون
به اعتقاد من، هنر زندگی و هدف هر فلسفه شخصی این است که یک "من" معنادار بسازد و به زندگی‌ام معنا ببخشد.

زندگی
هنر نیست
و
فلسفه
شخصی نیست.
زندگی به موجود تحمیل می شود و دیالک تیکی از ریاضت و لذت است.
فلسفه طبقاتی و بشری است و نه شخصی.
فلسفه
یکی از عناصر روبنای هر جامعه است و افسار فلسفه به دست زیربنای اقتصادی است.
فلسفه پرولتاریا با فلسفه بورژوازی
فلسفه رعایا با فلسفه اشراف فئودال و روحانی
از زمین تا آسمان تفاوت و حتی تضاد دارد.











انسانیت غذا دادن به گدا نیست
وقتی که به اندازه آن گدا ،گرسنه باشی
وغذایت را به او بدهی، انسانی...
نیچه

آره.
چرا تغذیه گرسنگان به معنی بشردوستی نیست؟
کسی که خودش گرسنه باشد و لقمه نانش را به دیگری بدهد
خر است ونه بشر.
نیچه کیست که ازش آیه نازل میکنید؟
نیچه
خاتم الفلاسفه امپریالیسم است
نیچه تئوریسین فاشیسم است.
کوره های آدمسوزی فاشیسم ( نازیسم) توسط نیچه تئوریزه شده اند.
نیچه
مؤسس راسیسم و آنتی کمونیسم و آنتی سمیتیسم و ایراسیونالیسم و نیهلیسم و پسیمیسم و حتی پست مدرنیسم است.
کثافت محض است




هارت و پورت با کله خالی از مغز اندیشنده
شروع شد.
تو از کجا میدانی که قطعیتی در موضع نظری ما نیست؟

ما ۲۳ سال است که روی این گرایشات کار می کنیم.
ما هزاران صفحه از عالی ترین دایرة المعارف ها در این زمینه ها
ترجمه و منتشر کرده ایم
ما بخش اعظم لاطائلات اینها را تحلیل کرده ایم.



تفاوت خمینی با بروجردی

بروجردی
نماینده فئودالیسم بود.
بروجردی به زوال فئودالیسم و پیروزی کاپیتالیسم ایمان داشت.
چون راسیونالیست (خردگرا) و رئالیست (واقعگرا) بود.

خمینی
نماینده فئودالیسم ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی بود
که اشرافیت و روحانیت به لحاظ تاریخی مرده ایستاده بر لب گور
را
شیر می کرد و به جنگ بورژوازی و پرولتاریا می فرستاد.
به جنگ کاپیتالیسم و سوسیالیسم
به جنگ شرق و غرب.
چون خردستیز و واقعیتگریز (ایراسیونالیست و ایرئالیست) بود.
تفاوت شوپنهاور با نیچه
و
هدایت با شاملو
هم همین بوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر