۱۴۰۱ اسفند ۲۴, چهارشنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۴۵)

 ‍    

میم حجری

از 
كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
 
۲
  شناخت هنري
 

نسبت عاطفه به ادراك در همه هنرها يكسان نيست، 
چنان كه جنبة عاطفي موسيقي از ساير هنرها بيشتر است.
 
 اما بي‌گمان هيچ هنري نيست كه يك سره از واقعيت بيروني بيگانه باشد، و نه علمي هست كه از واقعيت دروني هيچ خبري ندهد. 
 
حتي موسيقي كه «عاطفي ترين» هنرهاست، خود نسبت به اورگانيسم عاملي بيروني است و ناچار به واقعيت خارجي بستگي دارد. 
 
 طرز تبیین آریانپور سست و معیوب و نادقیق و تق و لق است.

معلوم نیست که موضوع بحث و پژوهش او 
شناخت هنری است و یا هنر 
 فرم های هنری مختلف است و یا آثار هنری.

 به همین دلیل
خواننده از خواندن آثار آریانپور چیزی به دست نمی آورد.

۱
نسبت عاطفه به ادراك در همه هنرها يكسان نيست، 
 
 آریانپور در این جمله از هنرها سخن می گوید
و
منظورش
فرم های مختلف هنری
مثلا شعر و قصه و ترانه و تندیس و غیره است.

منظور این است که تناسب شناخت عاطفی به شناخت علمی در شعر و قصه و ترانه و تندیس و غیره یکسان نیست.

کشف این مسئله هم دشوار نیست.
فقط تعیین کمی (درصدی) این تناسب محال است.

دلیل طرز تببین معیوب آریانپور
بیگانگی او با تفکر فلسفی، مفاهیم فلسفی و فلسفه علمی است.
 
 ۲
 چنان كه جنبة عاطفي موسيقي از ساير هنرها بيشتر است.
 
معلوم نیست که آریانپور با چه میزان و معیاری تناسب شناخت عاطفی به شناخت علمی را و یا تناسب عاطفه به علم را اندازه گرفته و به این ادعا رسیده است.

ای بسا اشعاری که غنای عاطفی شان صد برابر سمفونی این و آن است.

مثال:
شعر بلند سایه در سوگ طبری
شط عظیمی از احساسات و عواطف را در خاطر خواننده جاری می سازد.

گر چنین خون می رود از گرده ام
دشنه دشنام دشمن 
خورده ام.

 ۳
  اما بي‌گمان هيچ هنري نيست كه يك سره از واقعيت بيروني بيگانه باشد، و نه علمي هست كه از واقعيت دروني هيچ خبري ندهد.
 
آریانپور  
 با این طرز تبیین قر و قاطی اش،
خواننده را گیج و سر در گم می کند:
منظورش این است که آثار هنری دیالک تیکی از عاطفه و علم اند.
 
مراجعه کنید
به

 

احساسات (عواطف)

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7435

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7444

 

پایان

 
 ۴
حتي موسيقي كه «عاطفي ترين» هنرهاست، خود نسبت به اورگانيسم عاملي بيروني است و ناچار به واقعيت خارجي بستگي دارد.
 
آره.
هنرمند
هم
آدم است و عضو جامعه است و موجودی نیمه ناتورال ـ نیمه سوسیال (نیمه حیوان ـ نیمه انسان) است.
 منشأ احساسات و عواطف هم 
جهان مادی در خارج از ارگانیسم هنرمند است.
مغز افراد که کیسه عاطفه نیست.

احساسات و عواطف هنرمند و بی هنر
در
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (ذهن و عین) 
تشکیل می یابند.
وقتی می بینی که زن زیبایی را در ملأ عام به رگبار می بندند،
جنون می گیری و اشک می ریزی و غم می خوری  و نوحه می سرایی.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر