۱۴۰۱ شهریور ۲۷, یکشنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۳۴)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

۳۰

پور و پدر برابر و بیگانگی شگفت

با صد نشان که بر رخ و بالا ست

نشناختم تو را

نشناختی مرا

 

این پرده پوش، شعبده گر، چشم بند، کیست

این کوری از کجا ست؟»

 

معنی تحت اللفظی:

پسر و پدر رو در رو و چشم در چشم هم بوده اند،

ولی علیرغم آن ناآشنائی شگفت انگیزی حکمفرما بوده ست!

علیرغم صدها نشان در چهره و قامت،

نه پدر می تواند پسر را بشناسد و نه پسر، پدر را!

این پرده پوش و خدعه گر و چشم بند کیست!

دلیل این کوری دو طرفه کدام است!

 

این تداوم استدلال خرد رهایی بخش و تبرئه منطقی و اقناعی تهمتن است.

 

خرد خارائین

 برای تأمین رضایت خاطر غریزه حفظ نفس،

از روی جنازه خویش می گذرد و خرافه را به خدمت می گیرد تا تهمتن قانع شود که چاره ای جز کشتن فرزند نداشته است.

 

خرد 

همه گناهان کبیره را از خرد و کلان،

 به گردن نیروی موهوم پرده پوش و خدعه گر و چشم بندی می اندازد

و

دلیل کوری پدر و پسر

را

 در ماورای آندو، در ماوراء الطبیعه و ماوراء الجامعه

نشان می دهد،

 بی آنکه بتواند نشان دهد.

 

چرا که انسان در روند تکاملی طولانی خویش

 به ساز و برگ خوداندیشی و خرد مجهز گشته است.

 

چرا که انسان سوبژکت است و نه اوبژکت.

 

چرا که انسان خود کردوکار خود را تعیین و تنظیم می کند و جامه عمل می پوشاند.

 

چرا که تصمیمگیر ماورای انسانی

 توهم و خرافه و خیالی

بیش نیست.

 

۳۱

می گفت دل که «رستم

بنگر، ببین، که بوی تو را دارد، بگو، بجو!»

 

افسوس، عقل باطل

می زد نهیب:

«نه،
هان دشمن است او!»

 

معنی تحت اللفظی:

عقل و دل هر دو همزمان در چالش و کشاکش بودند:

دل می گفت که ببین، سهراب است و عطر تو را دارد.

با او به سخن در آی و نشان قراردادی را از او بخواه!

عقل اما هراس می افکند که نه دوست، بلکه دشمن است!

 

سیاوش در این بند شعر،

دیالک تیک شمی ـ غریزی ـ عاطفی وعقلی

 را

به شکل دیالک تیک دیرآشنای دل و عقل بسط و تعمیم می دهد تا از روندهای درونی تهمتن پرده بر دارد:

دلیل معرفتی (شناختین) تراژدی رستم و سهراب

  در

بی اعتنائی رستم به شناخت شمی ـ غریزی ـ عاطفی

 و

 در 

تبعیت از شناخت عقلی مبتنی بر احتیاط و سنت در انجام وظیفه بوده است.

 

این شناخت شمی ـ غریزی ـ عاطفی بوده که در روند تکاملی خود به شناخت عقلی توسعه یافته است.

از این رو ست که ما از دیالک تیک شمی ـ غریزی ـ عاطفی و عقلی سخن می رانیم.

شناخت عقلی رستم در آن زمان بر اساس تجارب شخصی خود و همگنان کمشمارش تکوین یافته بود و می توانست هیئت زمخت دگماتیکی به خود گرفته باشد.

 

می تواند  مجموعه مرده و بی خونی از تجارب رزمی باشد، که بر سوء ظن به دشمن استوار می گشت تا به اعتماد.

علاوه بر این، شناخت عقلی در مقایسه با شناخت شمی ـ غریزی ـ عاطفی، به زمان به مراتب بیشتری نیاز دارد،

زمانی بیشتر از آن که انسان ها در نبرد رویاروی در اختیار دارند.

این استدلال تهمتن نیز ـ در تحلیل نهائی ـ تسکینی دیگر است بر روان پریشان او.

 

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر