۱۳۹۹ اسفند ۱۳, چهارشنبه

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۳)

دیوان حافظ (nbookcity.com)

 

خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
(۷۲۴ ـ ۷۹۲)
شین میم شین
 

 

۱

ناظر روی تو صاحب نظرانند، آری

سر (راز) گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

 

معنی تحت اللفظی:

ناظران روی تو صاحبنظران هستند.

راز گیسوی تو اما در هیچ سری نیست.

 

خواجه در این بیت غزل

اولا

دوئالیسم صاحب نظر و خر

را

ثانیا

دوئالیسم رو و گیسو

را

توسعه می دهد:

روی معشوق

نظارتگاه صاحبنظران است که استه تیسین (زیبایی شناس)  بی نظیرند.

اما

کسی

چه خر و  چه صاحبنظر

از

اسرار گیسوی معشوق

خبر ندارد.

سر گیسو در هیچ سری نیست.

 

خواجه

در این غزل

ضمنا

واژه بازی می کند:

سر

 (راز، رمز)

 به لحاظ فرم و نمود و ظاهر 

با 

سر 

(کله، مغز، ذهن، ضمیر)

 فرقی ندارد.

 

یکی از فضایل هنری در ایده ئولوژی نظامات برده داری و فئودالی همین واژه بازی بی محتوا و حتی محتوا ستیز بوده است.

اساتید دانش کاه فئودالی

صدها کتاب در ستایش از همین واژه بازی های بند تنبانی نوشته اند.

 

منظور فرمالیستی خواجه

پیچیدگی و گره اندر گره بودن گیسوی معشوق است.

 

در این بیت غزل

تئوری شناخت ارتجاعی خواجه

تبیین می یابد:

در تئوری شناخت خواجه

فرقی بین آدم و حشره و حیوان وجود ندارد.

شناخت جهان به نظر خواجه محال است.

چون

همه چیز در مه غلیظی از ابهام غوطه ور است و جز خدا کسی خبری از چیزی و کسی ندارد.

تفاوت تئوری شناخت خواجه با تئوری شناخت سعدی

این است 

که

 به نظر سعدی

ظاهر چیزها و آدم ها قابل شناخت است.

ذات آنها اما فقط برای خدا قابل شناخت است و برای بشر ناشناختی است.

به

نظر خواجه

شناخت ظاهر آدمیان

فقط در انحصار اقلیت صاحبنظر است و بس.

البته 

این دست و دل بازی بزرگوارانه خواجه

فقط

شامل روی این و آن می شود

و

نه

شامل همه چیز هستی.

صاحنظران هم در مورد بقیه چیزها

فرقی با خران ندارند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر