۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

انقلاب و قرارداد اجتماعی در روسیه و چین (4 و 5)

4
چگونه می توان تحولی را تشریح کرد که در نقطه مشخصی تحقق می یابد؟
دومه نیکو لوسوردو
(متولد 1941)
فیلسوف و اندیشمند معاصر ایتالیا
برگردان شین میم شین


• مردم چین در تمام طول این جنبش مقاومت، یعنی بیش از هفتاد سال بعد از «جنگ تریاک» (1840 تا شروع جنبش در 4 ماه مه 1919) فاقد سلاح ایدئولوژیکی برای مبارزه بر ضد امپریالیسم بود.
• سلاح ایدئولوژیکی متحجر فئودالیسم فرتوت، درهم شکسته بود، کارآئی خود را از دست داده بود و می بایستی ورشکستگی خود را اعلام کند.
• بدین طریق، برای مردم چین، راهی جز پذیرش سلاح ایدئولوژیکی و راه حل های سیاسی از قبیل تئوری حقوق طبیعی و جمهوری بورژوائی که در زرادخانه انقلابات بورژوائی غرب ـ زادگاه امپریالیسم ـ انبار شده بود، باقی نمانده بود.
• این سلاح ایدئولوژیکی نیز همانند سلاح ایدئولوژیکی فئودالیسم، ضعف و عدم کارآئی خود را نشان داد و چاره ای جز دور انداختن آن نبود.


• انقلاب 1917 در روسیه، مردم چین را از خواب بیدار کرد.

• ایدئولوژی نوینی، بنام مارکسیسم ـ لنینیسم از محک تجربه پیروز بیرون آمده بود و کارآئی خود را در عمل نشان داده بود.
• تأسیس حزب کمونیست چین را از این رو، باید به عنوان رخدادی تاریخساز بشمار آورد.
• از لحظه ای که چینی ها مارکسیسم ـ لنینیسم را می آموزند، هراس و رخوت از وجودشان رخت می بندد و وارد میدان نبرد می شوند.
• از این لحظه به بعد است، که دوره تحقیر چینی ها و خوارشمردن فرهنگشان بپایان می رسد.

• به قول مائو، «
مارکسیسم ـ لنینیسم آن سلاح ایدئولوژیکی برائی است که جانبدار حقیقت است و بعد از جستجوئی طاقت فرسا بدست آمده است.
• با چنین سلاح ایدئولوژیکی کارآئی است که انقلاب ملی چین به پیروزی می رسد وبه تسلط دیرین مناسبات نیمه مستعمراتی و نیمه فئودالی خاتمه داده می شود.»

• این جستجو با «جنگ تریاک» آغاز شده بود، قبل از پیدایش مارکسیسم، آری حتی قبل از پیدایش مارکسیسم، چه در سال ، 1840 مارکس فقط یک دانشجوی جوان بود وبس!

• این مارکسیسم نیست که باعث انقلاب در چین می شود، بلکه این مقاومت صد ساله مردم چین است که پس از جستجوئی جانفرسا، در یک ایدئولوژی، به خود آگاهی کامل خویش دست می یابد که قادر است انقلاب را به قله پیروزی رهنمون شود.

• ویژگی فلسفی مهم دیگر کمونیسم چین در حین راهپیمائی دراز تاریخی زاده می شود و بوسیله مائو در سال 1958 چنین فرمولبندی می گردد:
• «
حقایق عام مارکسیسم باید در کوره شرایط خاص کشورهای مختلف تکمیل شوند.
• این امر به وحدت میان انترناسیونالیسم و میهن پرستی کمکی در خور خواهد کرد.»

• یونیورسالیته و یا انترناسیونالیسم انتزاعی، آنسان که گرامشی و تروتسکی مطرح می کنند، ظاهرا در کمونیسم چین هرگز راه نیافته اند.

5
استقلال ملی و توسعه اقتصادی

• سال 1949 انقلابی در چین به پیروزی رسید که حداقل در فاز اولش باید محتوائی ضد استعماری و ضد فئودالی بخود می گرفت.
• ولی این امر مشخصا به چه معنائی است؟
• در رابطه با نکته اول، باید توجه داشت که چین بعد از «جنگ تریاک» مناطق پهناوری را از دست داده بود.
• در زمان انقلاب 1911 گروهی از میهن پرستان امیدوار بودند که مناطق غصب شده را دوباره تسخیر کنند.
• شش سال بعد ـ ظاهرا ـ این امیدها تقویت یافتند، زیرا در اتحاد شوروی جوان (قره خان)، معاون وزارت خارجه، آمادگی خود را نشان داده بود، که قراردادهای تحمیلی در زمان تزار را غیرقانونی اعلام کند.
• ولی واپس راندن روندی تاریخی که مدت های مدیدی از آن گذشته است، چندان آسان نیست:
• بلشویک ها به این امر صریحا اقرار می کنند و حزب کمونیست چین نیز بدان واقف است.
• هدف اصلی چین این است، که به غصب سرزمین های آن کشور برای همیشه پایان داده شود.
• قراردادهای تحمیلی یاد شده، اگرچه زیر فشار کشتی های توپدار و ارتش های متجاوز به امضا رسیده اند، ولی غصب مناطقی که ضمنا بنا بر همین قراردادها به عنوان بخش لاینفک چین برسمیت شناخته شده اند، دیگر غیرقابل تحمل است.
• برگرداندن تایوان به کشور، به مسأله ای مبرم مبدل شده است.
• ولی سیاستی که حزب کمونیست چین در پیش می گیرد، از سوئی نشانگر قاطعیت آن حزب است و ازسوی دیگر معتدل و بردبارانه تنظیم شده است.
• برای مثال، درسال 1961 رهبری هندوستان می کوشد با توسل به اسلحه، گوئا را که قبلا مستعمره پرتقال بوده، دوباره به هند ملحق کند.
• ولی رهبری چین ـ برعکس هندوستان ـ تا پایان یافتن قرارداد اجاره هونگ کونگ و ماکائو صبر می کند.
• دفاع از استقلال ملی و تمامیت ارضی منجر به تغییرات بنیادی زیادی حتی در داخل چین می گردد.

• مائو حتی قبل از رسیدن به قدرت، به این مسأله اشاره می کند که «واشنگتن قصد وابسته کردن چین به آرد امریکائی و تبدیل آن کشور به مستعمره خود دارد.»
• از این رو، مناسبات اجتماعی جدید باید در وهله اول به پیشرفت اقتصادی کشور توجه ویژه ای مبذول دارد.
• چرا که بدون پیشرفت اقتصادی، تحقق برنامه رستاخیز ملی غیرممکن خواهد بود.
• مائو حتی در سال 1940 می نویسد:
• «خصلت اجتماعی انقلاب در مرحله و یا فاز اول، ضد استعماری (و یا ضد نیمه مستعمراتی) یعنی اصولا بورژوائی ـ دموکراتیک است و لذا خواست عینی آن، هموار کردن راه برای توسعه سرمایه داری است و از این رو ست که برای رسیدن به سوسیالیسم، راه درازی در پیش خواهد بود.»

• 16 سال بعد مائو اعلام می کند که علیرغم بقدرت رسیدن کمونیستها، چین در وهله اول، کماکان یک کشور در حال توسعه است:
• «
ما باید به مسئولین و همه مردم کشور حالی کنیم که چین یک کشور پهناور سوسیالیستی و در عین حال یک کشور عقب مانده و فقیر است.
• این تضادی بزرگ است.
• برای اینکه کشور ما ثروتمند و نیرومند باشد، به چندین دهه کار و پیکار سرسختانه و پیگیر نیاز داریم.»

• به نظر مائو، تضاد اصلی جامعه در این زمان عبارت نیست از تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا (آنسان که او در سال های انقلاب فرهنگی اعلام کرد)، بلکه عمدتا عبارت است از تضاد میان سوسیالیسم و واپس ماندگی.

• اگر کار از این قرار است، پس چه برخوردی باید نسبت به بورژوازی داشت؟

• «
اینکه سیاست ما ظاهرا در شهرها راستگرا بنظر می رسد، بدین طریق قابل توضیح است که ما خود را موظف می دانیم، که سرمایه دارها را مورد حمایت قرار دهیم و برای آنها به مدت هفت سال نرخ بهره ثابتی تعیین کنیم.
• پاسخ به این پرسش را که بعد از هفت سال چه کار خواهیم کرد، هفت سال بعد خواهیم داد.
• بهتر خواهد بود که همین سیاست را بعدها نیز ادامه دهیم، یعنی کماکان نرخ بهره (ربح) ثابتی برای آنها تعیین کنیم.
• ما با این مبلغ ناچیز این طبقه را می خریم.
• به عبارت دیگر، ما بدین وسیله سرمایه سیاسی آنها را غصب می کنیم و آنها را به سکوت وامی داریم.
• ما باید همچنان بقیه سرمایه سیاسی آنها را از دست شان بگیریم تا روزی که دیگر چیزی از آن برای شان باقی نماند.
• از این رو، نمی توان ادعا کرد که ما در شهرها سیاست راستگرا در پیش گرفته ایم.»
• بنابرین باید میان سلب مالکیت سیاسی و سلب مالکیت اقتصادی بورژوازی تفاوت قائل شد.
• تنها سلب مالکیت سیاسی است، که باید سرسختانه اجرا شود، وگرنه سلب مالکیت اقتصادی (بشرط اینکه از حد معینی بالاتر نرود) می تواند پیشرفت اقتصادی کشور، تمامیت ارضی و رستاخیز ملی را به خطر اندازد و وفاداری به قرارداد اجتماعی را که ببرکت آن کمونیست ها بقدرت رسیده اند، مخدوش سازد.

• مائو در سال 1958 نظر خود را برای سفیر شوروی که بحق دچار تردید شده بود، چنین بازگو می کند:
• «درست است که در چین هنوز سرمایه دار وجود دارد، ولی عوضش حزب کمونیست سر کار است!»

پایان فصل پنجم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر