۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

انقلاب و قرارداد اجتماعی در روسیه و چین (1)

دومه نیکو لوسوردو
پروفسور فلسفه در دانشگاه (اوربینو)
او در همکاری با (هاینتس هولتس) به انتشار مجلهً (توپوس)
ـ خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی ـ را بعهده دارد.
او مولف کتب بیشماری است، از آنجمله اند:
امانویل کانت ـ آزادی، حقوق و انقلاب (1987)
هگل و ارثیهً آلمانی، فلسفه و مسایل ملی انقلاب و ارتجاع (1981)
هگل و بیسمارک. انقلاب 48 و بحران فرهنگ آلمانی (1993)
اجتماع، مرگ، هایدگر و ایدئولوژی جنگ (1995)


برگردان شین میم شین


1
انقلاب تحت چه شرایطی می تواند پیروز شود؟

لنین می گوید:
• «انقلاب وقتی می تواند صورت گیرد که توده های تحت ستم مایل به ادامه وضع موجود نباشند و طبقه حاکمه قادر به ادامه وضع موجود نباشد
• درنتیجه، با بروز بحران عظیمی، نه تنها نظم جامعه، بلکه حتی هویت ملی مردم متزلزل می شود و در این حالت، حزب انقلابی می تواند براساس یک قرارداد اجتماعی که با تمامت ملت می بندد، به عنوان هیأت حاکمه جدید، زمام امور را بدست گیرد.
• چنین قراردادی ـ بسته به شرایط موجود ـ فرم های مختلفی بخود می گیرد.
• در اکتبر 1917 قرارداد اجتماعی یاد شده، مبتنی بود بر پروژه و وعده بلشویک ها، مبنی بر دادن زمین به دهقانان و نان و صلح به مردم استثمار شده و به تنگ آمده از جنگ.
صلحی که در داخل کشور بر برابرحقوقی کلیه ملیت های کشور پهناور کثیرالمله استوار باشد.

• با دسته جمعی کردن کشاورزی، قرارداد اجتماعی یاد شده با اولین بحران بزرگ خود مواجه شد.
تضادهای اوبژکتیف (عینی) بیشتر از اشتباهات سیاسی سوبژکتیف، دراین زمینه، نقش بویژه مهمی بازی می کردند.
• کشور درنتیجه جنگ های امپریالیستی و جنگ های داخلی، در وضع آشفته ای قرار داشت.
• دهقانان (و بویژه دهقانان مرفه) که موادغذائی کشور را در دست داشتند، به گسترش گرسنگی درشهرها دامن می زدند.
• آنها می خواستند، بدین طریق، قراردادی را که براساس آن، انقلاب به پیروزی رسیده بود، بنحوی از انحاء ناکام سازند.
• شعار آنها به شرح زیر بود:
• یا نان برای کارگران و یا زمین برای دهقانان!
• (یا این و یا آن!)

• از این رو دو بخش مهم قرارداد اجتماعی بطور اوبژکتیف (عینی) با یکدیگر در تضاد قرار داشتند، آنسان که در افق همواره سایه هولناک عفریت جنگ به چشم می خورد:
• از سوئی، می بایستی با برنامه ای حساب شده، به صنعتی کردن کشور اقدام کرد و برای مقابله با تجاوز بیگانگان آماده شد و گرنه بخش سوم قرارداد اجتماعی نیز بخطر می افتاد که بنا بر آن رهبری بلشویکی، خود را موظف کرده بود که به عملیات امپریالیستی دست نزند.
• ولی از سوی دیگر، مجبور بود که در صورت حمله از خارج آبرومندانه تر از تزار، از جنگ تحمیلی بیرون آید.
• ظاهرا شرایط اوبژکتیف (عینی)، راه های انتخابی بیشماری برای بلشویک ها باقی نمی گذاشت :
• حتی مورخین ضد کمونیست، بدین حقیقت امر اقرار می کنند که خطر جنگ، صنعتی کردن مناطق روستائی را ناگزیر می کرد.

• دسته جمعی کردن کشاورزی در روستاها مورد حمایت وسیع دهقانان قرار نمی گرفت و می بایستی از بالا و از خارج، عملی شود که خود باعث تیره شدن روابط رهبری بلشویکی با دهقانان می گردید.
• علاوه بر این مناسبات میان روس ها و اقلیت های ملی که اکثریت روستائیان را تشکیل می دادند، خدشه دار می شد.

• با تجاوز آلمان هیتلری، قرارداد اجتماعی دیگری از نو فرمولبندی شد :
• در جنگ کبیر میهنی، می بایست مصممانه با تحمل بار جنگ و دادن قربانیان بیشمار که تجاوز هیتلری سبب می شد، از استقلال کشور به دفاع برخاست و کلیه ملیت های اتحاد شوری را از گزند بردگی « نژاد برتر» رایش سوم نجات داد.
• حداقل برای مدتی به تعقیب مذهبی مردم خاتمه داده شد که به بهبود رابطه با مردم مناطق روستائی و اقلیت های ملی منجر گردید که آماج اصلی «جنگ صلیبی» برای ایجاد دولت آته ئیست بودند.
• با شکست رایش سوم، این سیاست تفاهم ملی نیز دوباره کنار گذاشته شد و باعث بحران قرارداد اجتماعی جدید گردید و دولت شوراها زیر فشارهای کمرشکن جدیدی به محک آزمایش کشانده شد، که جنگ سرد و مخارج خارق العاده مسابقه تسلیحاتی بدنبال داشت.

• ولی وخامت آمیزترین بحران را خروشچف به راه انداخت که با بد نام کردن استالین، بدون انتقاد واقع بینانه از او آغاز کرده بود.
• این سیاست، بیشتر حالت تسویه حساب در درون حزب کمونیست اتحاد شوروی و جنبش بین المللی کمونیستی به خود گرفته بود.
• بدین طریق، نه فقط شخصیت برجسته جنگ کبیر میهنی، بلکه همچنین قرارداد اجتماعی مربوط بدان را نابود ساخت، به یک بحران هویتی جدی دامن زد و خلأ تاریخی ژرفی در جامعه به جا گذاشت.
• مردم شوروی اکنون مجبور بودند، با دو پدیده بنیادی قطع رابطه کنند:
• از سوئی با رژیم تزار که ببرکت انقلاب اکتبر سرنگون شده بود و از سوی دیگر با رژیمی که پس از پیروزی انقلاب و به عبارت دقیقتر چند سال پس از آن روی کار آمده بود.

خروشچف ـ معلق زنان در این خلأ ـ قرارداد اجتماعی خیالی جدیدی را اعلام کرد.
• قرارداد غیرواقع بینانه ای که براساس آن، اتحاد شوروی با توسعه سریع نیروهای مولده، ایالات متحده امریکا را پشت سر خود خواهد گذاشت و به مرحله کمونیستی، یعنی مرحله محو طبقات، دولت و غیره و غیره وارد خواهد شد.
• این برنامه حیرت انگیز، مسخره بودن خود را روز به روز عیانتر ساخت و احتمالا همراه با خلأ تاریخی یاد شده، تأثیر ویرانگری باقی گذاشت.
• بدین طریق، نقطه بحرانی انقلاب و نقطه بحرانی قرارداد اجتماعی به همدیگر برخوردند:
• نخست با پس گرفتن سیاست اقتصادی جدید (نپ) و سپس با ترک پلاتفرم میهنی که نتیجه درخشان مقاومت علیه تجاوز هیتلری بود.
• در حالی که بنظر اکثریت قریب به اتفاق مردم کشور، مسئله انقلاب از مسأله ملی تفکیک ناپذیر بود و این امر تنها در مورد جنگ کبیر میهنی صادق نیست.
• دو دهه قبل، غلبه بر ضد انقلاب، که تحت حمایت و تحریک دول بیگانه، بوسیله باندهای سفید صورت می گرفت، تنها ببرکت روی آوردن بلشویک ها به ملت روس، یعنی «مبارزه رهائی بخش ملی بر ضد متجاوزین خارجی، به سرکردگی قوای امپریالیستی که قصد تبدیل روسیه به مستعمره خود داشته اند» ممکن شده بود (رادیک در این زمینه نقش برجسته ای بازی کرده بود.)
• بر این اساس بود که بروسیلوف (ژنرال برجسته با پایگاه طبقاتی اشرافی، از ژنرال های انگشت شماری که در جنگ جهانی اول خدمات بزرگی به کشور خود ادا کرده بود!) تغییر موضع داده و به بلشویک ها پیوسته بود، چون به قول خود او، «احساس وظیفه نسبت به ملت خود، مرا بارها واداشته که برخلاف تمایلات طبیعی و اجتماعی خود عمل کنم!»

پایان بخش اول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر