هنوز آن حدیث ام به گوش اندر است
چو قید اش نهادند بر پای و دست
که گفت:
«ار نه سلطان اشارت کند
که را زهره باشد که غارت کند؟»
معنی تحت اللفظی:
حرف پیر پارسا موقع دستگیری اش این بود:
«در دوئالیسم سلاطین و مأمورین،
نقش تعیین کننده از آن سلاطین است.»
سعدی
در این دو بیت شعر،
زنجیر بی آغاز و انجام علتی ـ معلولی (علیت)
را
در نظر دارد.
شحنه (مأمور دولت) که قید و بند بر دست و پای پیر پارسا می نهند
حلقه اول در زنجیر علی است.
پس می توان دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک شحنه و پیر پارسا بسط و تعمیم داد.
شحنه اما خودسرانه عمل نمی کنند، او مأمور دولت و سلطان است.
او فرامین سلطان را به مورد اجرا می گذارد.
در سیستم مختصات دیگر
سلطان (حلقه اول) است و شحنه (حلقه دوم):
پس می توان دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک سلطان و شحنه بسط و تعمیم داد.
سعدی زنجیر علیت را دوباره در نظر می گیرد:
سلطان (حلقه اول) به شحنه (حلقه دوم) فرمان قید بر دست و پای پیرمرد نهادن را صادر می کند و لذا در واقع سلطان است که با واسطه و غیرمستقیم، بر دست و پای پیرمرد (حلقه سوم) قید می نهد.
این شیوه برخورد بر وقوف همه جانبه سعدی بر زنجیر علیت دلالت دارد:
در زنجیر بی آغاز و انجام علیت، هر علتی، معلولی و هر معلولی به نوبه خود علتی است.
کسی که با تکیه بر زنجیر علیت به توضیح مسائل می پردازد، آب در هاون می کوبد.
چون زنجیرعلیت حلقه اول و آخر ندارد و هیچ حلقه ای از زنجیر علیت را نمی توان خود مختار تلقی کرد و به باز خواست کشید.
سعدی اما مثل همه شیادان مذهبی، برای زنجیر بی آغاز و انجام علیت، حلقه اول تعیین می کند و بر اساس این حلقه، جزم «مشیت الهی» را اثبات می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر