پروفسور دکتر گونتر هیدن
برگردان
شین میم شین
۱
· انسان در تاریخ فلسفه به مثابه پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی، حیوانی) و یا به مثابه پدیده اجتماعی (همبودساز، دولت ساز، فرهنگ ساز، کارگر و غیره) فهمیده می شود و همچنین به مثابه موجود مذهبی ـ شخصی (اشرف مخلوقات، تصویر الهی، آمیزه ای از جسم و روح) و یا به مثابه موجود خردمند (قهرمان خرد، عالی ترین مرحله روح) تعریف می شود.
۲
· شاخص های اصلی انسان در عوامل زیر جستجو می شود:
· در روان، تفکر، کار، مصرف، اخلاق، قوای غریزی حیاتی وغیره.
۳
· «انسان ها را می توان بنا بر شعور، مذهب و غیره از جانوران متمایز ساخت.
· ولی انسانها به محض این که به تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که به وسیله سازمان جسمی آنها مشروط می شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.
· انسانها با تولید مواد غذائی خویش ـ به طور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۲۱)
۴
· از این رو، موجود انسانی نه یک فراورده طبیعی ساده، بلکه یک فراورده جامعتی است.
۵
· به قول کلاسیک های مارکسیسم، «ماهیت انسانی اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.
· ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۶)
(آنسامبل عبارت است از گروهی از اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.
آنها هر کدام ساز خاص خود را می نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند.
مترجم)
۶
· انسان را نمی توان موجود بیولوژیکی صرف و یا موجود جامعتی صرف تلقی کرد.
۷
· جنبه بیولوژیکی و جامعتی حیات انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه جامعتی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.
(انسان به عبارت روشنتر، دیالک تیک طبیعی ـ جامعتی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن جامعتی است.
مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر