۱۴۰۰ آذر ۱۲, جمعه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انسان (۳) (بخش آخر)

  Das Mensch

پروفسور دکتر گونتر هیدن

برگردان

شین میم شین

 

مارکسیسم و مسئله انسان 

 

۱

·      تنها مارکسیسم ـ لنینیسم است که به مسئله ماهیت انسانی پاسخ علمی داده است و صحت این پاسخ به برکت شناخت شتابان علمی و پراتیک اجتماعی سوسیالیسم مورد تأیید قرار گرفته و تعمیق یافته است.

 

۲

·      انسانتصویر هومانیستی سوسیالیستی مبتنی بر ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی، دیگر تئوری صرف نیست، بلکه واقعیت است و در کشورهای سوسیالیستی واقعیت یافته است.

 

۳

·      مارکسیسم ـ لنینیسم در بررسی مسئله انسان از انسان های واقعا موجود آغاز می کند که با کلیه خصایص عام، خاص و منفرد خود وجود دارند و همواره به مثابه فراورده تغییرپذیر شیوه کار و شیوه زندگی انسانی خاص خود مطرح می شوند.

 

۴

·      از این رو ست که تعیین مارکسیستی ماهیت انسانی، تاریخی ـ مشخص است.

 

۵

·      مارکسیسم ـ لنینیسم انسان را به مثابه یک پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی) و اجتماعی مطرح می سازد:

·      به مثابه موجودی با توانائی های جسمی و روحی، با کلیه استعدادها و لیاقت هایش.

·      توانائی های جسمی و روحی، استعدادها و لیاقت هائی که در کردوکار عملی ـ اجتماعی خود کسب می کند، به کار می برد و توسعه می دهد.

 

۶

·      انسان علاوه بر لیاقت کار و تفکر، علاوه بر نیاز به کار و تفکر، دارای توانائی های اخلاقی، هنری، فرهنگی و سیاسی است که اگر هم در مورد افراد منفرد متفاوت باشند، ولی شیوه زندگی خاص انسانی را نمودار می سازند.

 

۷

·      انسان برخاسته از عالم جانوران ـ در وهله نخست ـ عالی ترین فراورده طبیعت است و جدائی او از عالم اجداد حیوانی خویش به برکت اکت (عمل) انقلابی گذار، به طور قانونمند صورت گرفته است:

 

الف

·      اکت (عمل) انقلابی گذار به کار

 

ب

·      اکت (عمل) انقلابی گذار به تولید مادی  

 

پ

·      اکت (عمل) انقلابی گذار به تفکر.

 

·      مراجعه کنید به  کار، تولید مادی، تفکر

 

 

تفکر و طرز تفکر

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2224

 

 

کار

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8634

 

 

۸

·      بدین طریق است که انسان که ضرورتا در همبود اجتماعی با انسان های دیگر زندگی می کند، به موجود اجتماعی مجهز به شعور و ـ به لحاظ مادی و فکری ـ اکتیو (فعال) مبدل می شود.

 

۹

·      ماهیت انسانی را می توان به طور کلی به مثابه وحدت دیالک تیکی جنبه های طبیعی و جامعتی دانست که جنبه های جامعتی نقش تعیین کننده به عهده می گیرند.

 

 (به زبان ساده تر، ماهیت انسانی دیالک تیک جنبه های طبیعی و جنبه های جامعتی است و در این دیالک تیک، جنبه های جامعتی نقش تعیین کننده به عهده دارند.

 مترجم)

 

۱۰

·      در جامعه طبقاتی شیوه زندگی انسان ها بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید مبتنی است و در نتیجه آن، انسان ها به طبقات متخاصم، طبقات بهره کش و بهره ده تقسیم می شوند.

 

۱۱

·      از این رو ست که انسان تحت این مناسبات اجتماعی ـ بنا بر ماهیت اجتماعی خویش ـ فرد طبقاتی است.

 

۱۲

·      انسان باید در کلیه مظاهر حیاتی خود، ماهیتا به مثابه یک پدیده اجتماعی تاریخی ـ مشخص در نظر گرفته شود.

 

۱۳

·      از این رو، نمی توان شاخص هائی را که او را به مثابه فرد بخصوصی از انسان های دیگر متمایز می سازند، به طور مستقل و به مثابه تعین بنیادی ماهیت انسان به مثابه یک کل قلمداد کرد.

 

۱۴

·      انسان اما ماهیتا به مثابه انسان منفرد ـ در عین حال ـ فرد نیز هست.

 

·      مراجعه کنید به  فرد

 

۱۵

·      اما عاملی که موجب شکوفائی فردیت انسان می شود، عاملی که باعث توسعه انسان به مثابه شخصیتی خلاق و اخلاقمند می شود ـ در وهله اول ـ وابسته به علاقه و آرزوی او نیست.

 

۱۶

·      بلکه در تحلیل نهائی  به وسیله مناسبات عینی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مادی تعیین می شود.

·      مناسباتی که انسان تحت سلطه آنها زندگی می کند. 

 

۱۷

·      در حالی که امپریالیسم انسان زحمتکش را تحت استثمار به موجودی بی قدر و بی ارج و ارزش مبدل می سازد و او را به لحاظ جسمی و اخلاقی تخریب می کند، در جنگ های متوالی به طور توده ای نابود می سازد و شکوفائی نیروهای خلاق او را به بند می کشد، سوسیالیسم و کمونیسم با تبدیل انسان به شخصیت همبود انسانی سوسیالیستی، بزرگترین پیشرفت تاریخی در آزادی انسانی را تحقق می بخشد.

 

·      مراجعه کنید به آنتروپولوژی، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی.

 

 

آنتروپولوژیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9215

 

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر