برگردان
الف میم شیری
قربانعلی وقتی به خانه رسید، از شادی در پوست خود نمی گنجید.
چون عیال دلیل شادمانی او را پرسید،
چون عیال دلیل شادمانی او را پرسید،
جواب داد:
«ببین عیال!
امروز فهمیدم که خان بزرگ خیلی به من لطف دارد.»
عیال
«ببین عیال!
امروز فهمیدم که خان بزرگ خیلی به من لطف دارد.»
عیال
ـ شگفت زده ـ
پرسید:
«چطور فهمیدی؟»
قربانعلی فخرفروشانه جواب داد:
«خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد»
«چطور فهمیدی؟»
قربانعلی فخرفروشانه جواب داد:
«خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد»
و
به
من
گفت:
«پیر خر، برو کنار!»
پایان
«پیر خر، برو کنار!»
پایان
تحلیلی
از
میمحا نجار
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر