تحلیلی
از
میم حجری
صادق هدایت و یا فریدون مهر و یا هر کس دیگر
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر
می شوند.
پایان
۱
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
سؤال
این
است
که
پرسیدن نسبت باد با برگ
چه
عیبی دارد
که
شاعر
از
آن
معیاری برای سعادت باد
می سازد؟
به
عبارت دیگر
پرسیدن و نپرسیدن نسبت باد با برگ
دال
بر
چیست؟
۲
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
در
این بند شعر
به
ظاهر
و
فقط
به
ظاهر
سخن
از
دوئالیسم برگ و باد
است.
در
این بند شعر
اما
در
واقع
سخن
از
دوئالیسم دخترکی و یا پسرکی با نره خری و یا نره زنی
است.
نره خر و یا نره زن
در این بند شعر
میدان عیاشی و عمل باز و وسیعی
می طلبد
تا
بدون دغدغه خاطری
با
کودکان مردم
آن
کند
که
اجنه جنونگرفته ی غریزی اش و منافع طبقاتی اش
حکم می کنند.
نره خر و یا نره زن
در
این بند شعر
مخالف وجود مکانیسم تدافعی همبود از امنیت و سلامت خویش
است.
نره خر و یا نره زن
مخالف وجود مکانیسم کنترل کلکتیو در همبود
است.
نقد و نفی و حذف مکانیسم مدافعه از همبود و کنترل کلکتیو
به
معنی جایگزینی نظم با هرج و مرج
است.
به
معنی برقراری آنارشی
است.
به
معنی پایان همبودیت همبود، اجتماعیت اجتماع و جامعگیت جامعه
است.
به
معنی تبدیل جامعه به جهنمی بدتر از جنگل
است.
چون
در
عالم نباتات و جانوران
نیز
مکانیسم مدافعه و کنترل کلکتیو
وجود دارد.
به
محض پیدا شدن سر و کله پلنگی
در
جنگل و بیشه و بیابان
هشدارباش های متنوع پرنده و چرنده و خزنده
به
گوش می رسد.
پژوهش های به عمل آمده در زمینه سیگنال ها، نشانه ها و علائم جانوران
از حشره تا حیوان
از
وجود سیستم بغرنجی از هماندیشی (مخابرات، کمونیکاسیون) میان اعضای همبودهای جانوری مختلف و میان همبودهای جانوری مختلف
خبر می دهند.
به
همین دلیل
نقد و نفی و حذف مکانیسم مدافعه از همبود و کنترل کلکتیو
جامعه
را
به
چیزی نازل تر از جنگل و بر و بیابان
تنزل می دهد.
۳
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد
که با تو چه نسبتی دارد.
باد
به
لمس گونه های برگ
قناعت نمی ورزد.
باد
می تواند
برگ
را
از
درخت مربوطه
برکند
و
به
اسفل السافلین دوزخ
ببرد.
باد
پس از سقوط سیستم سوسیالیستی در اروپای شرقی
صدها هزار برگ و حتی نوبرگ
را
از
درختان آن سامان
کند
و
به
جنده خانه های متنوع جهان جنده پرور
برد
و
سیلی
از
دلار
به
کیسه کنسرن های سکس
جاری ساخت.
همبود سوسیالیستی
فرو پاشیده بود
و
مکانیسم تدافعی همبود و کنترل کلکتیو
مختل شده بود.
در
نتیجه
کسی
از
باد
نپرسید
که
چه نسبتی با برگ ها و نوبرگ های معصوم و مظلوم و بیکس و بی پناه دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر