در
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود، متنفر از نسل قبل از خود،
کسی
که
میخواهد
در
حین حرکت،
حرکت را
بیاموزد، نمونۀ
اصیلِ قهرمان است
و
برای او
تصوّرِ خلقِ مجاهد، تصورِ
هزارها هزار مجاهد خلق
که
خصیصۀ دورانِ ما ست،
مطبوع نیست.
لذا
طبیعی
است که
به
نظر او
حتماً
فقط یک تن از ۱۲ هزار تن
می تواند به دریا فکر
کند
و
بقیه همه شب بخیر میگویند
و
همراه مادر بزرگ،
این نمایندۀ
فرتوتِ نسلِ گذشته،
به خوابِ خرگوشیِ غفلت و رخوت فرو می روند.
آری،
به
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد
که
متکی به اسرارِ روح و اراده
است،
موجودی است نادر و برگزیده.
۱
در
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود،
متنفر از نسل قبل از خود،
کسی
که
میخواهد
در
حین حرکت،
حرکت را
بیاموزد،
نمونۀ اصیلِ قهرمان است
و
برای او
تصوّرِ خلقِ مجاهد، تصورِ
هزارها هزار مجاهد خلق
که
خصیصۀ دورانِ ما
ست،
مطبوع نیست.
این ردیه طبری بر تئوری نخبگان هزارخانی
است.
طبری توجه ندارد
که
صمد بهرنگی
نه،
صادق
است
و
نه
ساده لوح.
صمد بهرنگی و اجامر فدایی و مجاهد و غیره
عوامفریبان بی شرمی
بوده اند
و
زخم پذیرترین بخش جامعه
را
یعنی کودکان و نوجوانان خام و خر
را
نشانه گرفته اند.
تضاد نسل ها چیست
که
فلاسفه و ادبا و شعرا و علمای فاشیسم و فوندامنتالیسم
شب و روز
تئوریزه و تشدید می کنند؟
صمد بهرنگی
در
اولدوز و کلاغ ها
تضاد فرزند با پدر
را
تشدید می کند
و
آدم بزرگ ها
را
تحقیر و تخریب و تحریف.
مراجعه کنید
به
سیری در جهان بینی صمد بهرنگی
کسانی
که
در
ایام کودکی
تحت تأثیر زباله های صمد بهرنگی بوده اند،
سیر و سرگذشت تخریب روحی و روانی خود
را
با
خشم و انزجار
تبیین می دارند.
مرگ پدر زحمتکش و ذلتکش
به
آرزوی قلبی آنان بدل شده بود.
دیالک تیک فرزند و پدر
فرمی از بسط دیالک تیک نسل جدید با نسل قدیم
است
و
دیالک تیک نسل جدید و نسل قدیم
فرمی از بسط دیالک تیک نو و کهنه است.
فلاسفه و ادبا و شعرا و علمای فاشیسم و فوندامنتالیسم
دیالک تیک کهنه و نو
(دیالک تیک نسل قدیم و نسل جدید، پدر و مادر و فرزند)
را
تخریب می کنند.
وحدت کهنه و نو
را
نفی می کنند
و
تضاد فی مابین
را
برجسته و تشدید می کنند.
۲
در
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود،
متنفر از نسل قبل از خود،
طبری
متوجه
قضیه نمی شود.
طبری
از
دیالک تیک
به
طور کلی
خواه دیالک تیک ایدئالیستی (هگل) و خواه دیالک تیک ماتریالیستی (مارکس و انگلس و لنین)
خبر ندارد.
به
همین دلیل
به
کشف دیالک تیک نسل قدیم و جدید
نایل نمی آید
و
دست بهرنگی و هزارخانی و غیره
را
نمی خواند.
بدبختی استالینیسم
همین است.
استالینیسم
مارکسیسم ـ لنینیسم
را
و
به
ویژه
ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی
را
در
مبارزه سیاسی کذایی
خلاصه و تخریب و تحریف و تخلیه می کند
و
از آن
تفاله به دردنخوری
باقی می گذارد.
۳
در
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود،
متنفر از نسل قبل از خود،
طبری
در این تئوری هزارخانی (و بهرنگی و شرکاء)
نسل قدیم
را
در
سران پیر حزب توده
یعنی امثال خود
خلاصه می کند
و
چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق و اسلام و دیمدام و لیملام
را
نسل جدید
می داند.
طبری
عملا
و
به
دست خود
خود
را
به
لحاظ فکری
عقیم می سازد.
هنر بی همتای خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی)
درجا نزدن در جزء
و
صعود به کل
است.
برای اینکه حقیقت نه در اجزاء، بلکه در کل است.
طبری
ضمنا
در
خطه منفرد و خاص
می ماند
و
به
عالم عام
عبور نمی کند.
طبری
در
سران حزب توده به عنوان نسل قدیم
و
در
اجامر فدایی و مجاهد و حزب الله به عنوان نسل جدید
می ماند
و
به
دیالک تیک کهنه و نو
نمی رسد.
البته
در
حرف
هم
طبری
و
هم
نیک آیین
از
مفاهیم کهنه و نو
داد سخن سر می دهند،
بی آنکه به دیالک تیک کهنه و نو پی برده باشند.
۴
در
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود،
متنفر از نسل قبل از خود،
کسی
که
میخواهد
در
حین حرکت،
حرکت را
بیاموزد
چریک و مجاهد آنارشیست و فاشیست و فوندامنتالیست
بر خلاف تصور طبری
در
صدد آموزش چیزی نیست.
اصلا
آدم
نیست.
دیوانه
است.
خری کودن و خرفت
است
و
خردستیز
است.
اصلا
نمی داند که حرکت چیست
تا
احیانا
در
حرکت
آن
را
بیاموزد.
این زباله ها
عاشق مرگند
و
از
زندگی
سیرند.
این جماعت بدبخت
چنان تخریب شده اند
که
مایل و قادر به زندگی نیستند.
دلیل این جنون آنان،
طبقاتی
است.
این تفاله ها
در
تحلیل نهایی
منشاء طبقاتی فئودالی ـ خرده بورژوایی ـ بقالی ـ بازاری
دارند.
خریت و خردستیزی آنان
طبقاتی
است.
ایدئال آنان
انتحار
است.
ژوزف کنراد
نویسنده چکوسلواکی
سیر و سرگذشت آنارشیست ها
را
در
قصه های خود
به
دقتی ستایش انگیز
توصیف کرده
است
که
چه بسا
به
صورت فیلم هم منتشر شده اند.
۵
در
نظر آقای هزارخانی،
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود،
متنفر از نسل قبل از خود،
کسی
که
میخواهد
در
حین حرکت،
حرکت را
بیاموزد،
نمونۀ اصیلِ قهرمان است
و
برای او
تصوّرِ خلقِ مجاهد، تصورِ
هزارها هزار مجاهد خلق
که
خصیصۀ دورانِ ما
ست،
مطبوع نیست.
مفاهیم طبری
مفاهیم فئودالی ـ مذهبی
اند:
خلق مجاهد
مجاهد خلق
طبری
از
طبقاتیت و عظمت مفاهیم
به
کلی
بی خبر
است.
جالب تر از همه
خصیصه دوران ما
نه
گذار گلوبال از سرمایه داری به سوسیالیسم
(که در نشریات نظری حزب توده طوطی وار ذکر می شود)
بلکه
«تصوّرِ خلقِ مجاهد، تصورِ
هزارها هزار مجاهد خلق»
است.
منظور باطنی طبری
مبارزان بلشویک و کمونیست و ویت کنگ و چریک های کوبا و غیره
است.
ولی
از
فرط غفلت
از
مفاهیم عصربرده داری
از
مفاهیم فئودالی ـ مذهبی جهاد فی سبیل الله
بهره برمی گیرد
و
بی آنکه خود متوجه باشد،
میان مبارزان انقلابی و مجاهدان ارتجاعی
علامت تساوی می گذارد.
طبری
در
هر صورت
از
عظمت و اعجاز مفاهیم
و
تفکر مفهومی
بی خبر
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر