۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (28)

اثری از رضا اولیاء 
خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی 
(701 ـ     772 هجری قمری)  
رساله دلگشا

شوهر چهارم
زني كه سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سيمش رو به مرگ بود.
براي او گريه مي‌ كرد و مي ‌گفت:
« اي خواجه، به كجا مي ‌روي و مرا به كي مي‌ سپاري؟»

گفت :
«به چهارمين. »

پایان

تحلیل از یدالله سلطان پور 
پیشکش به مادرم 

شوهر چهارم
·        عنوان این حکایت عبید « شوهر چهارم» نام دارد.

·        از همین عنوان می توان به موضوع آن پی برد:
·        دیالک تیک دیرآشنای زن و مرد!

عبید
زني كه سر دو شوهر را خورده بود، شوهر سيمش رو به مرگ بود.
براي او گريه مي‌ كرد.

·        همین فرمولبندی عبید به زهر زن ستیزی سرشته است.

·        چرا و به چه دلیل؟

1
·        اولا به این دلیل که عبید زن را به خوردن سر همسرانش یعنی به باعث مرگ آنها شدن، به دق دادن و کشتن آنها متهم می کند.

2
·        ثانیا به این دلیل که زن را به ریاکاری و گریه الکی بالای سر همسر در حال نزعش متهم می کند.
·        انگار جماعت زن نه دل دارند، نه عاطفه و احساس و عشق نسبت به همسر خویش.

3
·        ثالثا از این طرز تلقی عبید بوی پیشداروی های خرافی مبتنی بر زن ستیزی به مشام می رسد.
·        خرافه ای که بنا بر آن زنان عجوزه اند و سودائی جز وسوسه و فریب مرد جماعت در سر ندارند.

عبید
و مي ‌گفت:
« اي خواجه، به كجا مي ‌روي و مرا به كي مي‌ سپاري؟» 

·        زن بی پناه در جهنم زن ستیزی بالای سر همسرش گریه می کند و از درد درونش پرده برمی دارد.

عبید
گفت :
«به چهارمين. »

·        مرد و یا در واقع، عبید در نهایت بی رحمی و حماقت، عاطفه و احساس زن را تخطئه می کند و او را به جرم واهی هنوز مرتکب نشده، محاکمه و محکوم می سازند.
·        انگار زن پس از مرگ همسر باید از گرسنگی و بیکسی بمیرد تا پشت سرش مشتی ابله ذکر خیر کنند:
·        «چه زن خوبی که پس از مرگ همسرش دیگر شوهر نکرده است!»
·        این نحوه برخورد و رفتار با نیمه دیگر جامعه از پیشداوری های ریشه دار زیر پرده برمی دارد:

الف
·        اولا از این پیشداوری که انگار زن نه زحمتکشی بی اجر و مزد، بلکه موجودی انگل و خودخواه است.

ب
·        ثانیا از این پیشداروی که زن فکر و ذکری جز عیاشی ندارد و همسر خود را دق کش می کند تا امکان ازدواج با مرد دیگری را پیدا کند.
ت
·        ثالثا از این پیشداوری که انگار مردجماعت تحفه نطنزند و زن به کنه می ماند که به هر مردی که گیر می آورد، می چسبد و دست برنمی دارد.

·        این حکایت عبید فقط به درد بدآموزی خواننده می خورد و لاغیر.
·        از این رو، نقد دیالک تیکی و اوبژکتیف این یاوه ها ضرورتی صرفنظرناپذیر است.
·        فرق هم نمی کند که مشتی آن را توهین به مقدسات و بزرگان و غیره تلقی کنند و یا نکنند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر