۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

سیری در جهان بینی هربرت مارکوزه (2)

گفتگو با هربرت مارکوزه
جنبش دانشجویی
(درباره‌ی چپ نو)
انسان شناسی و فرهنگ
ترجمة مهرداد امامی
سرچشمه:
مجله هفته
 شین میم شین

مارکوزه
باز هم سوسیالیسم حقیقی چیز دیگری است.
 مجاب می شوم که از این لحظه به بعد ایجاد یک جامعة سوسیالیستی حقیقی بدون تجربة دورة شبیهِ استالین ممکن خواهد بود.
یک جامعة سوسیالیستی باید بر مبنای همبستگی واقعی و مشارکتی راستین بنا شود
: به نظر من انقلاب کوبا در همین مسیر حرکت می کند و اما در مورد «چه گوارا» ، او نماد این حرکت بود، اصلاً به بوروکرات های استالینیستی شباهتی نداشت، بیشتر شبیه به یک سوسیالیست بود.

هربرت مارکوزه
باز هم سوسیالیسم حقیقی چیز دیگری است.

·        این حکم هربرت مارکوزه به چه معنی است؟

1

·        گاهی بعضی ها چیزهائی می گویند، بی آنکه چیزی بگویند.
·        و خواننده بخت برگشته آن چیزهای نگفته را می شنود و از آن خود می کند، بی آنکه شنیده باشد و حتی متوجه هضم و جذب آنها شده باشد.
·        هربرت هم در این جمله کوتاه از این کلک ها می زند.

2

·        او نمی گوید که سوسیالیسم واقعا موجود سوسیالیسم نیست و حتی نمی گوید که سوسیالیسم دروغین است.
·        ولی در نهایت بیطرفی و عینیت گرائی می گوید که «سوسیالیسم حقیقی»، چیز دیگری است.
·        ضد حقیقی می شود دروغ، باطل.
·        پس بنظر ایشان سوسیالیسم لنین و مائو و هوشی مین و اولبریشت و غیره نه سوسیالیسم حقیقی، بلکه کاذب و دروغین بوده است.
·        اما سوسیالیسم حقیقی چیست؟
هربرت مارکوزه
مجاب می شوم که از این لحظه به بعد ایجاد یک جامعة سوسیالیستی حقیقی بدون تجربة دورة شبیهِ استالین ممکن خواهد بود.

·        ترجمه خوبی از مصاحبه استاد به عمل نیامده است.
·        منظور هربرت شاید «ایمان داشتن» بوده و نه «مجاب شدن.» (Überzeugung)

·        خوب با این پیشگوئی استاد چه باید کرد؟

1
ایجاد یک جامعة سوسیالیستی حقیقی بدون تجربة دورة شبیهِ استالین ممکن خواهد بود.

·        اولا استاد به چه دلیل مطمئن اند که تشکیل سوسیالیسم حقیقی کذائی بدون تکرار دوره استالین امکان پذیر خواهد بود؟

2

·        ثانیا مگر قرار بر این است که تجربه اولین انقلاب سوسیالیستی در کشوری عقب مانده، همه جا تکرار شود؟
·        مگر کردوکار درست و نادرست حزب کمونیست شوروی در دوره استالین خارج از دیالک تیک علت و معلول بوده است؟

·        به عبارت دیگر، مگر استالینیسم محصول شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف ملی و بین الملی معین در آن دوره نبوده است؟

·        این دیگر چه مارکسیستی است که توضیح واضحات می دهد.

هربرت مارکوزه
یک جامعة سوسیالیستی باید بر مبنای همبستگی واقعی و مشارکتی راستین بنا شود.

·        در این حکم هربرت مارکوزه چندیدن خطای فلسفی و اسلوبی به چشم می خورد و از سطح بشدت نازل دانش نظری ایشان پرده برداشته می شود:

1
یک جامعة سوسیالیستی باید بر مبنای همبستگی واقعی و مشارکتی راستین بنا شود.

·        هربرت مارکوزه دیالک تیک ماده و روح و یا وجود و شعور را وارونه می کنند و به موضع ایدئالیسم می غلتند:
·        چون بنظر ایشان جامعه سوسیالیستی نه بر وجود اجتماعی واقعا موجود، بلکه بر شعور اجتماعی مصنوعی و تحمیلی بنا می شود:
·        اول به فتوائی مردم به همبستگی و مشارکت دعوت می شوند و بعد جامعه سوسیالیستی حقیقی را می سازند.
·        یعنی جامعه بر شالوده اخلاق بنا می شود.
·        بزعم هربرت نقش تعیین کننده در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی از آن شعور اجتماعی (همبستگی و مشارکت) است.
·        این یعنی بی اعتنائی به اصل اساسی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی:
·        تعیین کننده در دیالک تیک ماده و روح، وجود و شعور، وجود اجتماعی و شعور اجتماعی ماده و وجود و وجود اجتماعی است و نه برعکس.

·        این همان موضعی است که آخوندیسم و فوندامنتالیسم وطنی هم اکنون دارد:
·        اخلاق تعیین کننده است و نه اقتصاد!
2

یک جامعة سوسیالیستی باید بر مبنای همبستگی واقعی و مشارکتی راستین بنا شود.
·        هربرت مارکوزه دیالک تیک جبر و اختیار و دیالک تیک زیربنا و روبنا را نیز وارونه می کنند و به موضع ولونتاریسم (اراده گرائی) و آنارشیسم و درک ایدئالیستی تاریخ  می غلتند.
·        بزعم ایشان جامعه سوسیالیستی نه بر شالوده ای مادی، نه  بر زیربنائی عینی ـ واقعی، نه بر مناسبات تولیدی مشخص، بلکه بر همبستگی واقعی و مشارکتی بنا می شود.
·        بدین طریق ساختمان سوسیالیسم در مغولستان با ساختمان سوسیالیسم در آلمان و امریکا فرق چندانی با هم ندارند.
·        جبر و ضرورت عینی در کار نیست.
·        سوسیالیست ها از اختیار و آزادی مطلق برخوردارند و هرچه اراده کنند، می توانند انجام دهند.
·        فقط کافی است که مردم را به همبستگی واقعی و مشارکتی دعوت کنند.

3
·        ایدئالیسم که نباید شاخ و دم داشته باشد.

·        استاد ظاهرا نمی دانند که سطح شعور مردم نه چیزی دلبخواهی و تصادفی و اختیاری، بلکه امری ضرور و قانونمند و ریشه مند است.
·        شیوه تولید مایحتاج مادی ضمنا شیوه تفکر و اخلاق و همبستگی و عقاید و عادات مردم را  رقم می زند.
·        از این رو، ساختمان سوسیالیسم در جوامع مختلف باید بسته به شرایط اوبژکتیف و سوبژکتیف واقعا موجود شروع شود و جامه عمل پوشد.
·        با صدور رهنمود کلی نمی توان سوسیالیسم ساخت.

4

·        هربرت مارکوزه فراموش می کنند که هر فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی، هر مناسبات تولیدی بسته به سطح توسعه نیروهای مولده واقعا موجود بنا می شود.
·        ساختمان جامعه سوسیالیستی نمی تواند از این قاعده کلی ماتریالیستی ـ تاریخی مستثنی باشد.
·        درست به همین دلیل است که انقلابات اجتماعی در هر سرزمین، محتوا و فرم و مراحل و معضلات خاص خود را دارند و مناسبات تولیدی ماهیتا واحد روبنای ایدئولوژیکی متنوع و چه بسا حتی متضاد کسب می کند.
5

·        مگر گذار از فئودالیسم به سرمایه داری در همه کشورهای جهان یکسان بوده است؟

·        تجربه انقلاب فرانسه کجا تکرار شده است؟

·        گذار از فئودالیسم به سرمایه داری در برخی از کشورها حتی با توسل به استبداد پادشاهی صورت گرفته است.
·        گذار از فئودالیسم به سرمایه داری در آلمان پس از سی سال جنگ دهقانی، از طریق سازش میان بورژوازی و اربابان فئودال تحقق یافته است.
·        تعیین کننده در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، نیروهای مولده است.
·        این قانون عام در همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی مصداق و اعتبار دارد.
·        گاهی حزب کمونیست پس از تسخیر قدرت سیاسی مجبور به انجام وظایفی می شود که جزو وظایف بورژوازی اند و اصولا ربطی به طبقه کارگر ندارند.
·        گاهی نیروهای مولده بشدت عقب مانده اند و باید با تشویق بخش خصوصی و تحمل زندگی دشوار از سوی توده ها سریعا توسعه داده شوند.

·        برای این چیزها نمی توان دستورالعمل کلی و انتزاعی صادر کرد.

6
یک جامعة سوسیالیستی باید بر مبنای همبستگی واقعی و مشارکتی راستین بنا شود.

·        در کشوری که هنوز مردم خواندن و نوشتن نمی دانند و از نعمات معنوی بکلی بی بهره زیسته اند، چه چاره ای جز مبارزه با بیسوادی و تربیت انسان مولد در عرصه های مختلف کشاورزی و صنعتی و آموزشی و پرورشی و غیره وجود دارد؟
·        چگونه می توان بی کمترین اعتنائی به شرایط عینی و واقعی حکم کلی صادر کرد و از سوسیالیسم حقیقی انتزاعی دم زد؟

·        این اگر ایدئالیسم و آنارشیسم و ولونتاریسم ناب نیست، پس چیست؟

هربرت مارکوزه
  به نظر من انقلاب کوبا در همین مسیر حرکت می کند.

·        انقلاب کوبا در کشوری با جمعیت چند میلیونی نسبتا همگون صورت گرفته است و تحت حمایت مادی و معنوی کشورهای سوسیالیستی دروغین ـ بزعم هربرت ـ قادر به ادامه حیات بوده است.
·        هر کشوری بسته به تضادهای درونی خود و امکانات خود راه خاص خود را در زمینه ساختمان سوسیالیسم طی می کند.
·        ایدئالیزه کردن انقلاب کوبا به قصد بی اعتبار کردن انقلابات دیگر از ایدئالیسم حکایت می کند و نه از واقع بینی در تحلیل.

هربرت مارکوزه
اما در مورد «چه گوارا» ، او نماد این حرکت بود، اصلاً به بوروکرات های استالینیستی شباهتی نداشت، بیشتر شبیه به یک سوسیالیست بود.

·        هربرت مارکوزه با ستایش بی محتوا از چه گوارا و سوسیالیست نامیدن او،  پرولتاریای مبارز روس را، بلشویک های صدیق و فداکار و بی همانند را به چرخش قلمی بروکرات استالینیستی قلمداد می کند و بی اعتبار می سازد.

·        دفاع ریاکارنه رویزیوینسم از چه گوارا و انقلاب کوبا یکی از تاکتیک های سنجیده و اندیشیده امپریالیسم برای ایزوله و بی اعتبار کردن کشورهای سوسیالیستی واقعا موجود و مسخ سیمای بلشویسم رهائی بخش  بوده است که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر