۱۳۹۰ مهر ۱۰, یکشنبه

اشغال نوبتی کشورهای «مزاحم» (6)

دروازه جهنم فاشیسم
امپریالیسم آمریکا و شرکاء احتیاج به پیروزی های ارزان در مناطق غیر خودی دارند!
رضا خسروی
سرچشمه:

X

• در مرحله بعدی، رشد انحصاری تولید و تمرکز فوق العاده آن در صنایع نظامی از یک سو، و محدودیت بازار فروش از سوی دیگر، علاوه بر تشدید رقابت، هزارها واحد تولیدی و بازرگانی را به ورشکستگی و تعطیل کشانید

• بزرگترین قدرت های اقتصادی جهان، قادر به تامین ابتدائی ترین نیازمندی های شهروندان بومی خویش نبودند
• بیکاری و تورم، آخرین رمق مردم کم درآمد را در کشورهای امپریالیستی کشید و غیره .

• در چنین شرایطی بود که دیکتاتوری پرولتاریا و موفقیت های « نا» منتظر آن در عرصه تولید اجتماعی، بدون هرگونه مانور نظامی برون مرزِی، عملا و از طریق اوج جنبش سوسیالیستی کارگران در قلب جوامع پیشرفته و توسعه جنبش های استقلال خواهانه در یک سلسله کشورهای «وحشی و نیمه وحشی» از حالت یک نیروی «تهدید» کننده خارجی بدر آمد و به « مزاحمی» داخلی برای بورژوآزی و امپریالیسم، برای دولت های سرسپرده بطریق اولی تبدیل شد.

• گفتیم که استقلال ملی زمانی اعتبار تاریخی – جهانی پیدا کرد که بورژوآزی، بعد از کسب قدرت سیاسی در غرب اروپا، موفق شد تا به گونه ای نوین، غیر متداول و غیر فئودالی – صرفنظر از تمام نارسائی های جانبی و غیره در عرصه تولید ـ عمل کند.
• در واقع، دیکتاتوری پرولتاریا نیز، در مرحله مورد بحث در این نوشتار، دقیقا چنین حالتی داشت و به همین دلیل « آزار» دهنده از سوئی و جاذب و بسیج کننده از طرف دیگر بود.

• ضمن اینکه پیشرفت های نا موزون اقتصادی، یکبار دیگر آلمان «مغلوب» را، از لاک «خانگی» بیرون کشید و زمینه بطلان « توافق» شتابزده کنفرانس پاریس و یا قرارداد ورسای را فرآهم کرد.
• چون تقسیمات جنگ «نیمه کاره» جنگ اول جهانی (۱۹۱۴ – ۱۹۱۸ ) دیگر تناسبی با وزن مخصوص اقتصادی دول امپریالیستی جهان و در آغاز دهه سی قرن بیستم میلادی نداشت و رسما مورد اعتراض تلافی جویان آلمانی قرار گرفته بود.

• بعلاوه، احیای توسعه طلبی آلمان و بی لیاقتی « داوطلبانه» دولت های انگلیس و فرانسه و غیره موقعیت دولت های ارتجاعی و ضد مردمی بالکان را، که به اتکاء « توافق» ورسای و حمایت دول « پیروز» به سرکوب مخالفان مشغول بودند، بیش از پیش متزلزل کرد و شرایط یارگیری تازه ای را به تناسب قدرت اقتصادی دولت های ولی نعمت فرآهم نمود.

• پیش از این بورژوآزی دیرخاسته ایتالیا، با حفظ چشم داشت ارضی در بالکان و نسبت به آلبانی بخصوص، پیش از سایرین و در دهه بیست قرن بیستم، به خود جنبید و با سازماندهی «فاشیشسم» نا آزموده، ضمن سرکوب تمام نارضائی های داخلی، آمادگی حضور خویش را برای شرکت در یک ماجراجوئی برون مرزی، اعلام کرد – که تائید بلافاصله دول امپریالیستی و تقلید بعدی دولت های آلمان بسال ۱۹۳۳ و فرانسه بسال ۱۹۴۰ میلادی را بدنبال داشت.

• بموجب رویدادهای قبلی و بعدی، تردید ندارم که فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم، چیزی جز آرایش بورژوآزی و امپریالیسم جهت درهم کوبیدن جنبش سوسیالیستی کارگران در سرزمین پایگاه و حضور نظامی در عرصه بین المللی نبود، که می بایستی جنگ « نیمه کاره» اول جهانی را، با همان هدف بازارگشائی دنبال نماید

• با توجه به اهمیت گذرگاه های دریائی بالکان به خاطر تصرف بازار شرق، که همچنان به قوت و اعتبار خویش باقی بود، می توان دریافت که بار دیگر جغرافیای سیاسی جهان و باز هم بالکان در راس آن، بدلیل عدم «انطباق» با وزن مخصوص اقتصادی دول امپریالیستی اروپا، در شرف تغییری خشونت بار قرار گرفت.

سخنرانی هیتلر پس از قبضه قدرت در رایشتاگ

• نازیسم، که در « انتخاباتی آزاد» و با تائید ضمنی سوسیال دموکراسی به قدرت راه یافت، ضمن تیرباران بی شرمانه نمایندگان پارلمانی کارگران، همه اعضای حزب کمونیست آلمان، و خفه کردن همه اعتراضات و غیره به سرعت بر مشکلات داخلی « فائق آمد» و با اتخاذ تصمیماتی یک جانبه و دخالت های مکرر در اموری که به عنوان یک دولت «مغلوب» مجاز به انجام شان نبود، عملا بر قرارداد ورسای مهر باطل زد.

• در نخستین وهله، از قضا « موفقیت های» داخلی و یک سری مانورهای خودسرانه نازیسم در امور برون مرزی + برتری فنی آلمان در یک رویاروئی احتمالی، تمام دولت های ارتجاعی و دست نشانده شرق اروپا و منطقه بالکان را، صرفنظر از اینکه تحت حمایت کدام ولی نعمت « پیروز» ی بودند، یکجا بسمت نازیسم متمایل کرد.
• این تغییر جهت «غیر» رسمی و سکوت توأم با تائید دول « آزاد» انگلیس و فرانسه، در سمت و سوی بعدی مبارزات استقلال خواهانه ملل بالکان بی تاثیر نبود.

• بنظر من، امپریالیسم آلمان، با توجهی زیرکانه به موقعیت فنی برتر خویش، کوشش داشت تا در وهله نخست رقیبان اروپائی خود را به تسلیم وا دارد و با تسلط بر این مرکز تولید جهان آن روز، سرکردگی دنیای سرمایه داری را بدست آورد

• معذالک، صرفنظر از « بی» وجدانی متداول در جوامع پیشرفته و پس مانده سرمایه داری، یک چنین تحول محتملی در اروپای سال های سی، نه فقط هیچ نفع تاکتیکی موقتی برای دیکتاتوری پرولتاریا نداشت، بلکه سقوط احتمالی آن را نیز تسهیل می کرد.

• به همین خاطر و برای جلو گیری از پیشروی سیاسی و نظامی نازیسم، طرح « دفاع جمعی اروپا» را پیش کشید، که مورد اقبال دولتمردان آلوده و پرنخوت جهان سرمایه داری قرار نگرفت.
• حتی، شرکت مستقیم نازیسم در جنگ داخلی اسپانیا به سال ۱۹۳۶ میلادی، بیشتر به این خاطر بود که نشان دهد که امپریالیسم آلمان، برخلاف قراردادهای رسمی و محدود کننده، هیچ تغییری را در قاره اروپا، بدون اراده قبلی خویش تحمل نخواهد کرد.
• در حالیکه دول «صلح دوست» انگلیس و فرانسه و غیره ضمن رد طرح « دفاع جمعی»، همچنان کوشش داشتند تا با دادن امتیازاتی در شرق، سیاست توسعه طلبی و قلدرمنشانه امپریالیسم آلمان را، که در قالب نازیسم عمل می کرد، بسمت شوروی منحرف نمایند

• و این همان موضوع اصلی «کنفرانس مونیخ» در سال ۱۹۳۸ میلادی بود، که در پیشگاه هیتلر، نماینده تمام عیار سرمایه داری آلمان برگزار گردید.

• ساده لوحی است اگر تصور شود که هیتلر با اتخاذ چنین سیاستی مخالفت کرده باشد.

• خیر، درست برعکس، امپریالیسم آلمان، از همان فردای پیروزی انقلاب کارگری اکتبر، سیاست مذکور را به اتفاق رقیبان « پیروز» خود دنبال می کرد و نازیسم تقویت همه جانبه آن به شیوه آلمانی بود.

• ولی « اکراه» مقدماتی نازیسم به این خاطر بود که این توافق استراتژیک، نه در مضمون، که در شکل حاوی امضای دولت «مغلوب» آلمان بود و به همین دلیل با موقعیت برتر آلمان در دهه سی، همخوانی نداشت.

• الحاق اتریش در سال ۱۹۳۸ میلادی، که با تائید انگلیس و فرانسه و غیره همراه بود، در واقع بازگشت به آرایش ژرمن ها در جنگ اول جهانی بود، که کنفرانس پاریس، در سال ۱۹۱۸ میلادی، رسمیت آن را باطل اعلام کرده بود.

• به این ترتیب، همراه با تمایل « پنهان» دولت های ضد مردمی بالکان به نازیسم، امپریالیسم آلمان موفق شد تا موقعیت خویش را در این منطقه هم بهبود بخشد و هم عملا افسار بسیاری از امور را برای مانورهای بعدی در دست خود متمرکز نماید.

• مشکل از آنجا شروع شد، که بحران مالی سال ۱۹۲۹ میلادی، به صورت مالیخولیائی رام نشدنی، با سرعت به تمام عرصه ها سرایت کرد و عملا موقعیت نظام اقتصادی و اجتماعی متداول را، در کشورهای پایگاه، به مخاطره انداخت

• پیش از برگزاری «کنفرانس مونیخ»، که به گونه ای « صلح آمیز» چکوسلواکی و لهستان را قربانی کرد، تمام دولت های امپریالیستی اروپا آرایشی جنگی گرفته بودند.

• ظاهرا، شرایطی « مطلوب» برای ادامه جنگ « نیمه کاره» اول جهانی بوجود آمده بود.

• الگوی نازیسم، که دل و دین از دولتمردان ابله انگلیسی و فرانسوی و غیره برده بود، گرچه ظاهری «موفق» داشت، توانست با بسیج خرده پای ورشکسته و با هزینه بانکداران و صاحبان صنایع، جنبش سوسیالیستی کارگران را موقتا درهم شکند.

• به بهانه شرایط اضطراری، حجم مطلق دستمزدها را به حداقل ممکن کاهش داد.
• با سازماندهی نوعی اقتصاد جنگی، ضمن کاهش نسبی بیکاری، حجم صنایع نظامی را در مجموع اقتصاد کشور به حدی افزایش داد که آلمان و در اوج «شکوفائی» اقتصادی، به شدت دچار کمبود محصولات لازم برای مردم بود و غیره.

• اما، دوام و بازآفرینی یک چنین هیولای مخرب و منحطی، چگونه می تواست در مرزهای قراردادی صورت پذیرد و به بازاری به وسعت جغرافیای جهان نیازمند نباشد؟

• ضمن اینکه حوادث بعدی نشان داد که دولت های انگلیس و فرانسه و غیره در اروپا، ژاپن در آسیا و آمریکای شمالی نیز، ضمن تعارفات خررنگ کن، هدف مشابهی را دنبال می کردند.

• همزمان، موجی از نارضائی و شورش، برخلاف توافقات پی در پی دول، همه جا را فراگرفته بود.

• گرانی و تورم بیداد می کرد.
• بیکاری و گرسنگی، کارگران را به ستوه آورده بود و غیره.

• در چنین شرایطی، تبلیغات تهوع آور « میهن پرستی» در کشورهای امپریالیستی، معرف این بود که جنگ و با هدف چاپیدن و تصرف بازارهای غیر خودی، عملا به مساله امروز و فردا تبدیل شده است

• اقتصاد ورشکسته سرمایه داری « نجات» خود را در جنگ و ماجراجوئی جستجو می کرد.

• به همین خاطر دولت های امپریالیستی و هر یک بطریقی، مادام که از چند و چون مانور های احتمالی رقیبان و در یک درگیری رویاروی، اطلاع کافی بدست نمی آورد، به بهانه های مختلف و متعدد و در مناطق عیر خودی، جنگهای خانگی و محدود می آفریدند، تا با بدست آوردن « پیروزی» های ارزان، موقعیت خود را در کنفرانس های « صلح» بهبود بخشند.

• به این ترتیب بود که نازیسم و پس از طی مراحل مقدماتی، ظاهرا بدون مشورت با سایر رقیبان، با اشغال « گمراه» کننده لهستان، یعنی همان بازاری که قبلا به آلمان پیشکش شده بود، در سپتامبر سال ۱۹۳۹ میلادی ابتکار شروع جنگ دوم جهانی را بدست گرفت
• حیرت آور اینکه دولت فرانسه، با داشتن دومین ارتش مدرن جهان آن روز، فقط شش هفته در برابر قوای نازیسم « مقاومت» کرد و به سال ۱۹۴۰ میلادی، عملا به جبهه نازی ها پیوست
• از قضا « اشغال» فرانسه و همکاری بعدی این دو دولت بزرگ امپریالیستی اروپا، این امتیاز را داشت که نرخ رشد انباشت سرمایه از ۴ تا ۵ درصد، به سطح ۲۵ درصد ارتقاء یافت
• پس دیگر هیچ دلیلی وجود نداشت که مالکان و اربابان و سرمایه داران، مزاحمتی برای پیشروی بعدی نازیسم به وجود آورند و نیاوردند.
• با این کارت سبز بود که ارتش نازی، در بهار سال ۱۹۴۱ میلادی، بطور مستقیم دروازه های بالکان را گشود
• بلافاصله دولت بلغار، یعنی همان متحد ژرمن ها در جنگ اول جهانی، افتخار یافت تا مجددا سرزمین های « تراس غربی»، « شرق مقدونی»، که به یونان سپرده شده بود و تمام « مقدونی» یوگسلاوی را به خود ملحق کند.

• مونته نگرو و کزوو و غیره نیز به ایتالیا .


• کرواسی و بوسنی، به فرمان نازی ها بهم پیوستند و اسلوونی هم میان آلمان و ایتالیا تقسیم شد و غیره.

• ضمن اینکه مجارستان و رومانی هم از این گشاده دستی نازی ها بی نصیب نماندند و به این ترتیب، پادشاهی اسلاوها که یاد آور گردنکشی صرب ها و شکست ژرمن ها در جنگ اول جهانی بود، از هم پاشید و جمعیت قابل توجهی از صرب ها، توسط نازی ها قتل عام شدند و غیره
.

• خواننده توجه دارد که امپریالیسم آلمان موفق شد تا در فاصله ای کمتر از دو سال، نه فقط جبران مافات کند، بلکه تقریبا تمام اروپا را در نوردد و عملا کنترل مرکز تولید و بازرگانی جهان آن روز و تمام گذرگاه های دریائی بالکان را بدست آورد و غیره.

• بنظر من، چنین امری میسر نمی شد مگر با تمایل و همکاری «غیر» رسمی همه دولت های اروپا.
• که عملا و از ترس پیروزی احتمالی جنبش سوسیالیستی کارگران، هیچ مقاومت جدی و قابل توجهی در برابر نازیسم نکردند و غیره.

• این تمام «میهن پرستی» بورژوآزی اروپا بود، که یک بار دیگر و در لحظه ای حساس، جهان را قربانی منافع طبقاتی خویش کرد و غیر.

• در اینجا بود که امپریالیسم آلمان، پس از متحد کردن اروپا در زیر پرچم نازیسم و در هم کوبیدن مقاومت های کارگری در سرزمین پایگاه و خفه کردن جنبش های استقلال خواهانه بالکان، به قصد « درهم شکستن» دیکتاتوری پرولتاریا، در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۱ میلادی به سرزمین بدون بازگشت سوسیالیسم هجوم برد و غیره.

• پیشروی آغازین ارتش اروپای نازی، که با قتل عام « نا» جوانمردانه ده ها هزار کارگر کلخوزی، اعم از زن و مرد همراه بود، سرمایه داران جهان را به وجد آورد.

• تبلیغات رسمی نازیسم، به خاطر درهم شکستن روحیه دنیای فقیران، به مراتب بیش از آن چیزی بود که فی الواقع رخ می داد.
• امپریالیسم می کوشید تا با برجسته کردن دروغین « پیروزی» های خود در جنگ، خیزش های بعدی کارگران و بینوایان را، پیش از وقوع، خفه کند و غیره.

کمونیسم جنگی

• ولی دیری نپائید که جنگ های دفاعی دیکتاتوری پرولتاریا، پیشروی نازیسم را ترمز کرد و همزمان به تعرضی بی وقفه و متقابل دست زد.

• عقب نشینی ارتش نازی، که از طریق جنگ های ارزان و به ضرب تبلیغات سراسری «نام» آور شده بود، یکباره و در فاصله ای غیر قابل انتظار، آرایش نیروهای بین المللی را به سود اردوی کار دگرگون کرد.

• به این معنا که شکست نخستین ولی نعمت، موقعیت تمام دولت های وفادار را متزلزل کرد و آنان را از اوج «قدرت» به سراشیب سقوط کشانید.
• درهای زندان ها گشوده شد و خیزش های توده ای، عملا دستگاه دیوانی را فلج کرد.

• سنگر بندی های خیابانی، نه وحشتناک که افتخار آفرین شده بود و غیره.

• در چنین شرایطی، اروپای سرمایه داری و امپریالیست، اروپای فاشیست، اروپای نازی و « آزاد» ضد انسان و انسانیت، هیچ شانسی در میان میلیون ها میلیون کارگر بیکار و شاغل، بینوایان و گرسنگان و آوارگان و «حقیرانی» که تمام هستی خود را در پشت سنگرهای خیابانی به قمار گذاشته بودند، نداشت.
• زیرا که پرچم جنگ ضد نازی، که تمام دولت های اروپائی را در بر می گرفت، عملا در دست دیکتاتوری پرولتاریا بود.
• پیشروی بی وقفه ارتش سرخ در اروپا، همزمان با احیای جنبش سوسیالیستی کارگران در جوامع پیشرفته و مبارزات استقلال خواهانه ملل بالکان، احزاب و سازمان های کمونیست را که از مدت ها پیش و به جرم دفاع از سوسیالیسم سرکوب می شدند، عملا به ستاد رهبری قیام توده ای کارگران و بینوایان ارتقاء داد که یوگسلاوی هم، به عنوان کشور مورد بحث در این نوشتار، از آن مستثنا نبود.

• برای اولین مرتبه، استقلال یوگسلاوی و تشکیل دولت واحد و سراسری اسلاوها، بوسیله مبارزات مستقیم مردم علیه دولت های دست نشانده، نه فقط به اروپا، که به جهان سرمایه داری و امپریالسم تحمیل گردید.
• عقب ماندگی عمومی اقتصاد و بدلیل دوام کسالت آور امپراتوری عثمانی در درجه نخست، و سپس تجزیه و تقسیم مکرر این سرزمین پهناور بالکانیک توسط دول سرمایه داری رقیب اروپائی، برمبنا و در ارتباط مستقیم با دو فاکتور محوری فوق الذکر، وجود یک سری تفاوت های زبانی و فرهنگی، مذهبی و حتی جغرافیائی، باعث گردید که پس از سالیان متمادی مبارزه و انتظار، دولت سراسری اسلاوها شکلی فدراتیو به خود بگیرد.

ادامه دارد.
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.
برای مطالعه دیگر آثار رضا خسروی مراجعه کنید به مجله هفته.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر