میم حجری
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم
وین یک دمِ عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم
با هفتهزارسالگان سربهسریم
عمر خیام
این رباعی عمر خیام
مملو از خرافه است.
عجب ریاضی دانی داریم که عاجز از اندیشیدن بخور و نمیر است.
اولا
در
دیالک تیک دم و عمر
(لحظه و روند، جزء و کل)
نقش تعیین کنده از ان عمر (روند، کل) است
و
مطلق کردن دم نشانه نادانی است.
ثانیا
هستی دنیوی (مادی، واقعی، عینی)
نه دیر فنا
بلکه دار بقا ست.
ماده لایزال است.
هستی اخروی
چیزی خرافی و واهی است.
ثالثا
پس از مرگ
مرده با سالکان کذایی سربه سر نیست.
جنازه او دستخوش تجزیه و تلاشی می شود
تا از پیوست دگرگونه اجزاء
سیستم های مادی جدیدی تشکیل یابند.
ما با تریاد تشکیل ـ توسعه ـ تجزیه سر و کار داریم.
ننگ بر آنکه به دنبال دم است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر