میم حجری
همانطور که ذکرش گذشت:
ما برای تمرین آنالیز و سنتز (تجزیه و تحلیل و ترکیب) ماتریالیستی ـ دیالک تیکی این فیلم
به
این کار خطر می کنیم:
شخصیت اصلی فیلم مارمولک
پرویز پرستویی
است
که
نقش سارق مسلح را بازی می کند
و
در ایفای نقش خود ردخور ندارد.
رئیس زندان
نماینده نمونه وار (تیپیک) ایده ئولوژی فئودالی ـ روحانی ـ اسلامی
است
و
بسان فیلسوفی از طاقچه خیلی خیلی بالا
فلسفه می بافد:
۱
من تو را نمی شناسم.
اما پرونده ات نشان می دهد که تو آدم ناراحتی هستی و باید اصلاح شوی.
از همین جمله اول حریف حزب اللهی
جهان بینی ایدئالیستی او در عرصه شناخت
آشکار می گردد:
حریف حزب اللهی
موضوع شناخت
را
یعنی
زندانی
را
نمی شناسد.
نمی خواهد هم بشناسد.
برای اینکه جهان و مافیها غیرقابل شناخت است.
سؤال این است که در این صورت چه باید کرد؟
جوابش روشن است:
معرفت و یا شناخت هر چیز و هر کس
در پرونده آن و او ست.
در قرآن و نهج البلاغه و روایات و احادیث و اخبار است.
وجه مشترک فئودالیسم، فوندامنتالیسم و استالینیسم
همین
پرونده سازی و پرونده گرایی
است.
۲
من تو را نمی شناسم.
اما پرونده ات نشان می دهد که تو آدم ناراحتی هستی و باید اصلاح شوی.
فقر مفهومی حریف حزب اللهی
هم
در همین جمله اول او
عربده می کشد:
ضد دیالک تیکی مصلح نه ناراحت، بلکه فاسد است.
ویرایش:
پرونده ات نشان می دهد که تو آدم فاسدی هستی و باید اصلاح شوی.
سؤال این است
که
چرا
حریف حزب اللهی
مفهوم معروف فساد را با مفهوم نابجای ناراحتی
جایگزین می سازد؟
این عدم رعایت دیالک تیک فاسد و مصلح
دال بر طرز «تفکر» بندتنبانی حریف حزب اللهی است.
کسی که دنبال حقیقت باشد،
در روند تفکر، گام به گام به سوی حقیقت حرکت می کند.
تفاوت طرز تفکر مارکسیستی با طرز «تفکر» مذهبی همین جا ست:
در «تفکر» مذهبی،
اندیشه
اندیشیده نمی شود،
بلکه در ذهن حریف پیشاپیش وجود دارد
و
کسی نیازی به جست و جو و کشف حقیقت ندارد.
«حقیقت مطلق» این جماعت
در کسوت جزم های مذهبی
در ذهن و کتب مقدس و رسالات و غیره
(پرونده)
همیشه
حی و حاضر است.
رئیس زندان
حتی
اجازه حرف زدن به سارق مسلح نمی دهد.
یعنی
نیازی به هماندیشی برای برخورد افکار متضاد و نزدیک شدن به حقیقت ندارد.
نفرت عمیق سکنه جنقوری اسلامی از هماندیشی به همین دلیل است.
هر کس در این طویله
خیال می کند که «حقیقت مطلق» در انحصار او ست
و
وظیفه و تکلیف هر کس
نه
جست و جوی مشقت بار و کشف حقیقت،
بلکه ابلاغ «حقیقت مطلق» خویشتن است.
همه
در این طویله
بدون استنثناء
آخوند مادرزاد اند.
به تنهایی به منبر می روند و پس از ابلاغ «حقیقت مطلق» خود،
همیشه همان
پایین می آیند.
۳
پرونده ات نشان می دهد که تو آدم فاسدی هستی و باید اصلاح شوی.
رئیس زندان
خود
را
مصلح مفسدین
می پندارد
و
زندان
را
اصلاح گاه.
خردستیزی حریف حزب اللهی
نیز
در
تحریف مفاهیم
خودنمایی می کند:
زندانبان
می شود مصلح
زندانی
می شود فاسد (بیمار، ناراحت)
زندان
می شود
محل تزکیه و اصلاح و رفع عیوب افراد.
بدین طریق
مفاهیم
سلب عینیت و علمیت و اعتبار
می شوند
مفاهیم اما چیزی جز انعکاس چیزهای عینی و واقعی نیستند.
مثلا
مفهوم درخت
نتیجه تجرید از سرو و صنوبر و غیره است
و
نمی توان به منبر رفت و ادعا کرد که درخت همان درشکه است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر