۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۶۹)‍‍ (بخش آخر)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

آفتاب

در گریز بی شتاب خویش

سال ها بر بام دنیا ـ پا کشان ـ سر زد

 

ماهتاب

ـ بی نصیب از شبروی هایش، همه خاموش ـ

در دل هر کوی و هر برزن

سر به هر ایوان و هر در زد

 

·    سیاوش در این بند شعر، گذشت زمان را استه تیزه می کند:

·    شاعرانه تصور و تصویر می کند:

 

۱

·    خورشید به سالیان و همه روزه، بسان شیفته پریشانی بر بام دنیا ـ پاکشان ـ  سر می زند و آرش را جست و جو می کند و وقتی خورشید غروب می کند، جستجوی بی نتیجه خورشید را ماه تداوم می بخشد و برغم بی نصیبی از شبروی هایش، پیگیرانه و خاموشانه در اعماق هر کوی و برزن به هر ایوان و هر در سر می زند.

 

·    این اما به چه معنی است؟

 

۲

·    این بدان معنی است که عناصری از طبیعت اول در هیئت خورشید و ماه، شب و روز، عنصر عزیزی از طبیعت دوم (جامعه بشری) را در هیئت آرش پیگیرانه می جویند.

·    غافل از اینکه....

 

۳

آفتاب و ماه را در گشت

سال ها بگذشت

سال ها و باز

در تمام پهنه البرز

و این سراسر قله ی مغموم و خاموشی که می بینید

و اندرون دره های برف آلودی که می دانید

رهگذرهایی که شب در راه می مانند

نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند

و نیاز خویش می خواهند.

 

·    پس از گشت شبانه روزی خورشید و ماه به سالیان، رهگذرانی که شب و یا روز در تمام پهنه البرز، در قله غمزده و خاموش و دره های برف آلود آن، در راه می مانند و راه از چاه نمی دانند، نام آرش را پیاپی بر زبان می رانند و یاری می طلبند.

 

۴

با دهان سنگ های کوه، آرش می دهد پاسخ

می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه

می دهد امید

می نماید راه

 

·    آرش با دهان صخره های کوه واکنش نشان می دهد:

 

الف

·    آنها را از فراز و فرود راه ها آگاه می سازد.

 

ب

·    به آنها امید می دهد.

 

ت

·    آنها را رهنمائی می کند.

 

۵

با دهان سنگ های کوه، آرش می دهد پاسخ

می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه

می دهد امید

می نماید راه

 

·    این بدان معنی است که آرش به مثابه عنصری از طبیعت دوم (جامعه بشری) با طبیعت اول در هیئت صخره های کوه به وحدت رسیده است.

·    حالا منظور سیاوش از بند پیشین شعر از صراحت می گذرد:

 

شامگاهان

راهجویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پیگیر

باز گردیدند

ـ بی نشان از پیکر آرش ـ

با کمان و ترکشی بی تیر.

 

۶

·    دلیل اینکه راهجویان نشانی از پیکر آرش نیافته اند، این است که آرش به وحدت مجدد با طبیعت مادر رسیده است:

·    آرش در قله های البرز مغموم و خاموش به صخره مبدل شده است.

·    اگر محتوای آیه فوق العاده معروف قرآن را وارونه کنیم، یعنی اگر الله را طبیعت معنی کنیم، نیز به همین نتیجه می رسیم:

 

انا لله و انا الیه راجعون

از طبیعت اول نشئت می گیریم

و به طبیعت اول رجعت می کنیم.

 

۷

·    این پدیده را به زبان عرفان می توان وحدت ماده  و روح و یا به عبارت روشنتر، وحدت آرش و البرز، وحدت آرش و صخره های قله البرز تصور کرد.

 

·    به زبان هگل، این پدیده را می توان نفوذ روح در ماده، نفوذ آرش در صخره های قله البرز تصور کرد.

 

·    صخره فی نفسه الکن و لال است، ولی به برکت نفوذ روح در آن، به برکت وحدت آرش با آن، روحمند شده است، شعورمند شده است.

·    آن سان که به پرسش های رهگذرهای راهگمکرده پاسخ می دهد.

·    آن سان که بسان پیر خردمندی با اتکا بر دانش تجربی خویش رهگذرها را از فراز و فرود جاده ها آگاه می سازد، راهنمائی می کند.

·    آن سان که با اتکا بر دانش تجربی ـ نظری خویش امید می دهد.

 

۸

با دهان سنگ های کوه، آرش می دهد پاسخ

می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه

می دهد امید

می نماید راه

 

·    این اما ضمنا بدان معنی است که آرش نمرده است، بلکه صخره واره گشته است.

·    صخره واره گشته است تا مظهر امید برای نسل های آینده باشد.

·    تا رهنمای نسل های آینده باشد.

·    تا سمبل مقاومت و مبارزه خلق باشد.

 

۹

در برون کلبه می بارد

برف می بارد به روی خار و خارا سنگ

کوه ها خاموش

دره ها دلتنگ

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

 

·    حماسه به پایان می رسد و حماسه سرا بند آغازین شعر را تکرار می کند:

·    کوه ها همچنان و هنوز خاموش اند، دره ها همچنان و هنوز  دلتنگ و راه ها همچنان و هنوز چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ.

 

·    این تکرار مجدد بند آغازین شعر اما به چه معنی است؟

 

۱۰

·    این بدان معنی است که مقاومت و مبارزه همچنان و هنوز در دستور روز است و باید بدون چون و چرا ادامه یابد.

·    سیاوش در بند واپسین حماسه همین اندیشه را خاطرنشان خواننده می شود:

 

کودکان دیری است در خواب اند

در خواب است، عمو نوروز

می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان

شعله بالا می رود، پر سوز.

 

·    کودکان و عمو نوروز به مثابه مستمع حماسه و نقال حماسه، هر دو خسته اند و در خواب اند.

·    حماسه سرای توده اما بیدار است.

·    «خوابش نمی برد.»

·    آگاهی، چیزی از جنس مواد منفجره است و خواب و راحت از حماسه سرا می ستاند.

 

۱۱

می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان

شعله بالا می رود، پر سوز.

 

·    این بیت نهائی حماسه آرش است و ضمنا حاوی و حامل پیام اصلی و اساسی حماسه سرای توده است:

·    در اجاق زندگی باید هیزم نهاد، تا شعله پر سوزتر بالا رود.

 

·    چرا به همان دلیل که حماسه سرا قبلا تئوریزه کرده است:

 

آری آری زندگی زیبا ست

زندگی آتشگهی دیرینه پا برجا ست

گر بیفروزی اش، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما ست!

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر