۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۳, جمعه

درنگی در فیلم مارمولک (۷)

دانلود فیلم مارمولک
 

https://tamasha.com/v/0zkLL

میم حجری
 

 ﺭﺿﺎ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ در این فیلم

دست به خودکشی می زند.

زندانی دیگر متوجه خودکشی اش می شود و در درگیری با او دستش زخمی می شود و به زندان بیمارستان منتقل می شود. 

در بیمارستان زندان ﺑﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪﯼ ﺧﻮﺵ ﻣﺸﺮﺏ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﻝ

آشنا می شود.

ﺍﺯ ﻗﻀﺎﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ

 ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ 

ﺷﻐﻞ (؟) ﺁﻥ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺧﻮﺵ مشرب ﮐﺘﺎﺏخوان ﻧﺒﻮﺩه ﻭ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﺵ، ﮔﭽبری، ﭘﯿﺸﻪ ﯼ ﺁﺑﺎء ﻭ ﺍﺟﺪﺍﺩﯼ ﺍﺵ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﺪه ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩه است.

ﺭﺿﺎ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺧﻮﺵ ﻣﺸﺮﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺟﺪﯾﺪﺵ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﺩ

ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﮕﻮﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺭ ﺭﺿﺎ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ،

ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ « ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ» ﺍﺳﺖ:

ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ:

ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺷﺪﯼ ﺁﻗﺎ ﺭﺿﺎ

 

ﺭﺿﺎ:

ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﯿﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؟

ﺍﮔﻪ ﺟﻬﻨﻤﯽ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ، ﺟﺎﯼ ﻣﺎ ﺗﻪ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺧﻮﻧﺸﻪ!

 

ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ:

ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﻫﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ

 

ﺭﺿﺎ:

ﺧﺐ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟

 

ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ:

ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﻫﺎﺷﻮ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﺵ ﻧﻤﯽ ﺑﻨﺪﻩ.

 

ﺭﺿﺎ:

ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﺍ

ﺷﻤﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪﺍ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺿﻪ ﻧﺨﻮﻧﯿﻦ ﺍﻣﻮﺭﺍﺗﺘﻮﻥ ﻧﻤﯿﮕﺬﺭﻩ!

 

ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ:

ﻧﻪ ﻭﺍﻟﻠﻪ !

ﻓﻘﻂ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ !

 

( ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﺘﺎﺏ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺿﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ):

روباه:

«ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ ﺍﻣﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻧﺪ

ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ

ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﻫﻠﯽ ﮐﻦ»

 

شازده کوچولو ﭘﺮﺳﯿﺪ:

ﺍﻫﻠﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟

 

روباه ﮔﻔﺖ:

ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﮐﺮﺩﻥ

ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰی اﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭘﺎﮎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ

 

شازده کوچولو ﭘﺮﺳﯿﺪ:

ﺭﺍﻫﺶ ﭼﯿﺴﺖ؟

ﮔﻔﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ! ﺧﯿﻠﯽ ﺻﺒﻮﺭ »

 

ﺭﺿﺎ:

ﻋﺠﺐ!

ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ !

ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺭﻩ!

 

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ آﻣﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻧﺪ

ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ.

 

 ما برای تحلیل این ادعای سنت اگزوپری و آخوند جنقوری اسلامی

به تجزیه و تحلیل آن خطر می کنیم:

 

۱

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ آﻣﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻧﺪ

 

  آیا قضیه واقعا از این قرار است؟

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﻭ آﻣﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻧﺪ؟

  در نگاه سرسری، چنین به نظر می رسد 

که 

آخوند عوامفریب از کتاب عوامفریب امپریالیسم 

می خواند و به خورد زندانی لات و لومپن می دهد:

  آدم ها حوایج خود را از فروشگاه ها می خرند.

این بدان معنی است
که

  حلقه آغازین خرید و فروش مایحتاج زندگی فروشگاه های مختلف اند.

  اما اگر کسی به اندازه ارزنی مغز اندیشنده در کدوی کله داشته باشد، 

در این ادعای علامه امپریالیسم و آخوند حزب اللهی

شک می کند.

 برای اینکه 
 هر کالائی تولید می شود.

  تولید بر توزیع تقدم دارد:

 

الف

  کفش قبل از اینکه در فروشگاه برای فروش عرضه شود، در کارگاه و یا کارخانه کفشدوزی به مشقتی عظیم دوخته می شود.

چرم کفش و سوزن وسندان و چکش و لباس کار و میخ و بند و مخلفات

هم

روند تشکیل بغرنجی دارند.

ب

 چرم کفش به نوبه خود در دباغی به زحمت عظیمی از پوست گاو و گوسفند و غیره تهیه می شود.

 

پ

  گوسفند و گاو غیره نیز به نوبه خود در دامپروری های مربوطه پروار می شوند.

 

ت

  برای پروار گوسفند و غیره خانواده ها چه بسا شب تا سحر بیدار می مانند تا گوسفندان را از حمله گرگان گرسنه در امان نگه دارند.

 

ث

  گوسفندان در کوه و دشت و طویله تغذیه می شوند و الی آخر.

 

  به قول حریفی به نام سعدی:

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار اند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت «بخوری.»

 

  سیر و سرگذشت تشکیل هر کالای دیگر را نیز می توان تبیین داشت تا خواننده و شنونده قصه بداند 

که

 تولید بر توزیع تقدم دارد 

و 

کالا از آسمان به فروشگاه نازل نمی شود 

تا هر کس هر چه خواست، از آن بخرد.

  اگر کسی به قصه های مثلا لئو لیونی نظر اندازد، 

متوجه می شود که روشنفکران توده های مولد و زحمتکش، تربیت فکری کودکان را با چه مسئولیتی در آثار خود جامه عمل می پوشانند.

  تفاوت روشنفکر توده با روشنفکر طبقه حاکمه 

در همین جور موارد آشکار می گردد.

 

  مراجعه کنید

 به  

قصه های لئو لیونی

  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر