جینا روک پاکو
(۱۹۳۱)
برگردان
میم حجری
مینی موش هر کار که دلش
خواست، می کند.
· مینی موش هر روز تجارب جدیدی کسب می کند.
· دیروز به دامپزشک مراجعه کرده بود.
· دامپزشک به او واکسن مصونیت از بیماری ها را زد.
· امروز از کمد آشپزخانه بالا رفته است و چند فنجان را پائین انداخته و شکسته است و خودش ترسیده است.
· مینی موش موقع صرف ناهار می پرد روی میز.
· پطر می خندد.
· «مینی موش گربه بسیار زیبائی است!»، مادر به پطر می گوید.
· «اما تو باید اندکی تربیتش بکنی!»
· پدر هم همین نظر را دارد.
· پطر مینی موش را روی زمین می گذارد.
· مینی موش جائی از بدنش را که پطر دست زده، فوری تمیز می کند.
· ظاهرا خود را توهین شده تلقی می کند.
· پطر تکه ای سوسیس به مینی موش می دهد.
· او دوباره می پرد روی میز.
· «حالا دیگر بس است!»، پدر می گوید و مینی موش را فوت می کند.
· مینی موش این کار را دوست ندارد و می رود.
· ولی پس از اینکه اهالی خانه غذا را خورده و در اتاق بغلی نشسته اند، مینی موش دوباره می پرد به روی میز و در وسط آن می نشیند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر