قصص نامه رسان کوچولو
جینا روک پاکو
· هر روز صبح ساعت هفت، خورجین نامه رسان کوچولو پر و سنگین است.
· حوالی ساعت ۹ صبح قدری سبکتر می شود و حوالی ساعت یازده صبح چندان سبک می شود که نامه رسان کوچولو فرصت زمزمه کردن آهنگی را پیدا می کند.
· هنگام ظهر ـ اما ـ خورجین خالی خالی است و فقط یک نامه در آن باقی مانده است.
· و این نامه به آدرس خاله حوریه است.
· خاله حوریه در خانه کوچکی در حاشیه جنگل زندگی می کند.
· تابستان ها جلوی پنجره اش گل آفتابگردانی قرار دارد و زمستان ها آدمبرفی ئی.
· چون خاله حوریه خوش اخلاق است، نامه رسان کوچولو از رفتن به خانه او خوشحال می شود.
· «سلام، نامه رسان کوچولو!»، خاله حوریه می گوید.
· «عباس برایم از شهر بزرگ نامه فرستاده؟»
· آنگاه طوطی کوچولو بر سر نامه رسان کوچولو می نشیند و جمله حوریه را تکرار می کند.
· عباس پسر خاله حوریه است و خاله حوریه برای او جوراب می بافد.
· جوراب بافی کار هر روزی خاله حوریه است.
· «پسرت هزارپا ست؟»، نامه رسان کوچولو می پرسد.
· خاله حوریه از روی عینکش به نامه رسان کوچولو می نگرد و جوابش نمی دهد.
· «اگر وقت داری، نامه را برایم بخوان!»، خاله حوریه به نامه رسان کوچولو می گوید.
· نامه رسان کوچولو پاکت نامه را باز می کند و نامه را برای خاله حوریه می خواند.
· «من حالم خوب است!
· تو حالت چطور است؟»، عباس در نامه نوشته است.
· عباس همیشه این جمله ها را در نامه اش می نویسد.
· خاله حوریه سفره می اندازد و شیر برنج می کشد و با هم به خوردن شیربرنج می پردازند، گربه خاله حوریه هم به همین سان.
· بعد نامه رسان کوچولو راهی خانه خویش می شود.
· روزی از روزها، عباس از شهر بزرگ، برای خاله حوریه نامه نفرستاده بود.
· نامه رسان کوچولو مدت ها در خورجین خود دنبال نامه می گردد، ولی پیدایش نمی کند.
· خاله حوریه چندان اشک می ریزد که جوراب های تازه بافته خیس می شوند و طوطی غمزده بال هایش را پائین می اندازد و گربه خاله حوریه چشم هایش را می بندد.
· روز بعد، وقتی که نامه رسان کوچولو بار دیگر نامه ای از عباس در خورجینش نمی یابد، دست به کار خاصی می زند که مطلقا ممنوع است:
· او برای خاله حوریه نامه ای می نویسد.
· اولش مدادش را گاز می زند.
· چون نمی داند، که چی باید بنویسد.
· «حال من خوب است» را نمی تواند بنویسد.
· برای اینکه او نمی داند که حال پسر خاله حوریه ـ واقعا ـ خوب است.
· «دستت را می بوسم!» می نویسد و ظهر برای خاله می خواند.
· «عباس ـ اما ـ هیچ وقت چنین جمله ای نمی نویسد»، خاله حوریه حیرت زده می گوید، ولی ـ در هر حال ـ شاد می شود.
· پنج روز متوالی، نامه رسان کوچولو نامه می نویسد، نامه ای که در واقع پسر خاله حوریه می بایستی بنویسد.
· از این رو، نامه رسان کوچولو چنان به عذاب وجدان دچار می شود که شب ها خوابش نمی برد.
· پریشان حال قدم می زند و ماه ـ حتی ـ نمی تواند به چشمانش بنگرد.
· روز ششم ـ بالاخره ـ نامه ای از عباس، پسر حوریه خاله می رسد.
· «حال من خوب است!»، عباس نوشته است.
· «حال تو چطور است؟»
· نامه رسان کوچولو از دریافت نامه چنان خوشحال می شود، که با خاله حوریه می رقصد.
· اما دلیل نامه ننوشتن پنج روزه عباس را نامه رسان کوچولو هرگز نمی داند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر