۱۳۹۹ آذر ۱۱, سه‌شنبه

نامه رسان کوچولو و نامه نگاری!

تاریخچه کبوتر نامه رسان

قصص نامه رسان کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری 
  

·    هر روز صبح ساعت هفت، خورجین نامه رسان کوچولو پر و سنگین است.

 

·    حوالی ساعت ۹ صبح قدری سبکتر می شود و  حوالی ساعت یازده صبح چندان سبک می شود که نامه رسان کوچولو فرصت زمزمه کردن آهنگی را پیدا می کند.

 

·    هنگام ظهر ـ اما ـ خورجین خالی خالی است و فقط یک نامه در آن باقی مانده است.

 

·    و این نامه به آدرس خاله حوریه است.

 

·    خاله حوریه در خانه کوچکی در حاشیه جنگل زندگی می کند.

 

·    تابستان ها جلوی پنجره اش گل آفتابگردانی قرار دارد و زمستان ها آدمبرفی ئی.

 

·    چون خاله حوریه خوش اخلاق است، نامه رسان کوچولو از رفتن به خانه او خوشحال می شود.

 

·    «سلام، نامه رسان کوچولو!»، خاله حوریه می گوید.

 

·    «عباس برایم از شهر بزرگ نامه فرستاده؟»

 

·    آنگاه طوطی کوچولو بر سر نامه رسان کوچولو می نشیند و جمله حوریه را تکرار می کند.

 

·    عباس پسر خاله حوریه است و خاله حوریه برای او جوراب می بافد.

 

·    جوراب بافی کار هر روزی خاله حوریه است.

 

·    «پسرت هزارپا ست؟»، نامه رسان کوچولو می پرسد.

 

·    خاله حوریه از روی عینکش به نامه رسان کوچولو می نگرد و جوابش نمی دهد.

 

·    «اگر وقت داری، نامه را برایم بخوان!»، خاله حوریه به نامه رسان کوچولو می گوید.

 

·    نامه رسان کوچولو پاکت نامه را باز می کند و نامه را برای خاله حوریه می خواند.

 

·    «من حالم خوب است!

·    تو حالت چطور است؟»، عباس در نامه نوشته است.

 

·    عباس همیشه این جمله ها را در نامه اش می نویسد.

 

·    خاله حوریه سفره می اندازد و شیر برنج می کشد و با هم به خوردن شیربرنج می پردازند، گربه خاله حوریه هم به همین سان.

 

·    بعد نامه رسان کوچولو راهی خانه خویش می شود.

 

·    روزی از روزها، عباس از شهر بزرگ، برای خاله حوریه نامه نفرستاده بود.

 

·    نامه رسان کوچولو مدت ها در خورجین خود دنبال نامه می گردد، ولی پیدایش نمی کند.

 

·    خاله حوریه چندان اشک می ریزد که جوراب های تازه بافته خیس می شوند و طوطی غمزده بال هایش را پائین می اندازد و گربه خاله حوریه چشم هایش را می بندد.

 

·    روز بعد، وقتی که نامه رسان کوچولو بار دیگر نامه ای از عباس در خورجینش نمی یابد، دست به کار خاصی می زند که مطلقا ممنوع است:

·    او برای خاله حوریه نامه ای می نویسد.

 

·    اولش مدادش را گاز می زند.

 

·    چون نمی داند، که چی باید بنویسد.

 

·    «حال من خوب است» را نمی تواند بنویسد.

 

·    برای اینکه او نمی داند که حال پسر خاله حوریه ـ واقعا ـ خوب است.

 

·    «دستت را می بوسم!» می نویسد و ظهر برای خاله می خواند.

 

·    «عباس ـ اما ـ هیچ وقت چنین جمله ای نمی نویسد»، خاله حوریه حیرت زده می گوید، ولی ـ در هر حال ـ شاد می شود.

 

·    پنج روز متوالی، نامه رسان کوچولو نامه می نویسد، نامه ای که در واقع پسر خاله حوریه می بایستی بنویسد.

 

·    از این رو، نامه رسان کوچولو چنان به عذاب وجدان دچار می شود که شب ها خوابش نمی برد.

 

·    پریشان حال قدم می زند و ماه ـ حتی ـ نمی تواند به چشمانش بنگرد.

 

·    روز ششم ـ بالاخره ـ نامه ای از عباس، پسر حوریه خاله می رسد.

 

·    «حال من خوب است!»، عباس نوشته است.

·    «حال تو چطور است؟»

 

·    نامه رسان کوچولو از دریافت نامه چنان خوشحال می شود، که با خاله حوریه می رقصد.

 

·    اما دلیل نامه ننوشتن پنج روزه عباس را نامه رسان کوچولو هرگز نمی داند.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر