اهمیت و نقش مارکسیسم
در رهاسازیِ طبقهٔ کارگر و ستمدیدگان در دوران ما
دکتر محمد امیدوار
سخنگوی کمیته مرکزی حزب توده ایران
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
اگرچه لنین در آثارش زیاد به مارکسیسم اشاره میکند،
ولی پژوهشهای تاریخی نشان میدهد
که
واژهٔ ”مارکسیسم“ را کارل کائوتسکی
رواج داد
که
در مقابل برنشتاین (رویزیونیست)
خودش را مارکسیستِ ”اصولی“
(ارتودوکس) میدانست.
انگلس از به کار بردن چنان واژگانی انتقاد میکرد
و
معتقد بود
که
چنین واژهای، وسیلهای است برای ایجاد تفرقه میان پیروان
”واقعی“ مارکس و دیگران.
انگلس در نامهای نوشته است که مارکس از پل لافارگ
که
خودش
را
”مارکسیست“ میخواند
انتقاد میکرد و میگفت که اگر
دیدگاههای لافارگ
را
”مارکسیستی“
بدانیم،
در آن صورت ”یک چیز قطعی است و
آن اینکه من مارکسیست نیستم.“
در
این فراز از مقاله اش
مارکسیسم
را
تماتیزه می کند.
یعنی
مارکسیسم
را
موضوع بررسی خود قرار می دهد.
این تماتیزاسیون مارکسیسم توسط حریف
اما
به چه معنی است
و
نشانه چیست؟
۱
اگرچه لنین در آثارش زیاد به مارکسیسم اشاره میکند،
ولی پژوهشهای تاریخی نشان میدهد
که
واژهٔ ”مارکسیسم“ را کارل کائوتسکی
رواج داد
که
در مقابل برنشتاین (رویزیونیست)
خودش را مارکسیستِ ”اصولی“
(ارتودوکس) میدانست.
مشخصه سران حزب توده نامه مردم
هارت و پورت توخالی
برای پر کردن جای خالی تفکر مفهومی
و
استتار عجز خود از تفکر مفهومی
است.
خواننده ساده لوح
به طور اوتوماتیک
به
این نتیجه می رسد
که
حریف
شخصیتی برتر از ولادیمیر لنین
است.
آن سان
که
به
استعمال مکرر واژه مارکسیسم توسط لنین
تره
حتی
خرد نمی کند.
علمای کج و کوله بورژوایی
همین
برخورد
را
با
واژه لنینیسم
دارند:
لنینیسم
اختراع استالین
بوده است.
این
اما
عملا و عینا
به چه معنی است؟
۲
این
به معنی انکار عینیت و علمیت لنینیسم است.
این
بدان معنی است
که
لنینیسم
وجود واقعی و عینی
ندارد.
اگر
استالین
این واژه را اختراع نکرده بود،
اکنون
نه
نامی
از
لنین
بود
و
نه
نشانی
از
لنینیسم.
۳
گرچه لنین در آثارش زیاد به مارکسیسم اشاره میکند،
ولی پژوهشهای تاریخی نشان میدهد
که
واژهٔ ”مارکسیسم“ را کارل کائوتسکی
رواج داد
که
در مقابل برنشتاین (رویزیونیست)
خودش را مارکسیستِ ”اصولی“
(ارتودوکس) میدانست.
حریف
همان بلای علمای کج و کوله بورژوایی
را
بر سر مارکسیسم
می آورد.
بی اعتنا
به
اینکه داماد مارکس
خود
را
مارکسیست
می نامید.
یعنی
به
وجود مارکسیسم
اعتقاد و اذعان داشت
و
بی اعتنا
به
کاربست مکرر واژه مارکسیسم توسط لنین و هزاران کس دیگر،
مخترع آن،
مرتدی به نام کارل کائوتسکی
بوده است.
اینهم
عملا و عینا
به معنی انکار عینیت و علمیت مارکسیسم
است.
و گرنه
کدام عاقلی
برای تماتیزه کردن فیزیک و شیمی و بیولوژی
دنبال مخترع نام آنها می گردد.
۴
انگلس از به کار بردن چنان واژگانی انتقاد میکرد
طرز استدلال حریف
اسکولاستیکی ـ بند تنبانی است:
حریف
به عوض اقامه دلیل منطقی در رابطه با زاید بودن مفهوم مارکسیسم
بسان آخوندهای قرون وسطی
دست به دامن انگلس
می شود.
بدون ارائه نقل قولی مستند و مستحکم از انگلس
مخالفت او
را
با
استفاده از مفهوم مارکسیسم
مطرح می سازد.
این هنوز چیزی نیست.
چیز
طرز استدلال بنتنبانی انگلس کذایی است:
۵
انگلس
معتقد بود
که
چنین واژهای،
وسیلهای
است
برای ایجاد تفرقه میان پیروان
”واقعی“ مارکس و دیگران.
بیچاره انگلس.
در
قاموس انگلس باب میل سخنگوی حزب توده
واژه مارکسیسم و استفاده از آن
همان
و
ایجاد تفرقه میان پیروان به اصطلاح «واقعی» مارکس و دیگران
همان.
این دلیل منسوب به انگلس
به
چه معنی است؟
الف
انگلس
معتقد بود
که
چنین واژهای،
وسیلهای
است
برای ایجاد تفرقه میان پیروان
”واقعی“ مارکس و دیگران.
این
عینا و عملا
بدان معنی است
که
انگلس
مخالف مرزبندی میان مارکسیسم و دیگران
(مثلا مکاتب فکری و فلسفی و جریانات سیاسی طبقات اجتماعی غیر پرولتری و حتی ضد پرولتری)
بوده است.
یعنی
انگلس
طرفدار خر تو خر ایده ئولوژیکی بوده است.
یعنی
طرفدار شعار «تفاوت در اندیشه و وحدت در عمل»
بوده است.
انگلس
بسان
سران و سخنگویان حزب توده
طرفدار پر و پا قرص آتش بس ایده ئولوژیکی
بوده است.
آنچه که حریف به انگلس نسبت می دهد،
چیز دیگری
است:
انگلس مخالف سرسخت تفرقه در پرولتاریا بوده است.
اما
تفاوت
میان
تفرقه میان پرولتاریا
و
تفرقه میان پیروان به اصطلاح «واقعی» مارکس و دیگران
از زمین تا آسمان است.
۶
انگلس در نامهای نوشته است که مارکس از پل لافارگ
که
خودش
را
”مارکسیست“
میخواند
انتقاد میکرد
و
میگفت
که
اگر
دیدگاههای لافارگ
را
”مارکسیستی“
بدانیم،
در آن صورت ”یک چیز قطعی است و
آن اینکه من مارکسیست نیستم.“
این دلیل دیگر حریف
بر
زاید بودن مفهوم مارکسیسم
است:
چون
مارکس
لیاقت مارکسیست بودن دامادش
را
زیر علامت سؤال قرار می داد،
پس
مخالف مفهوم مارکسیسم
بوده است.
حریف چون فارسی نمی داند،
محتوای سخن مارکس
را
نمی فهمد.
مارکس
مخالف علمیت و عینیت مارکسیسم
نیست.
مارکس
مخالف
ادعای مارکسیست بودن
توسط کسی است
که
درک درستی از مارکسیسم ندارد.
مارکس
نمی گوید:
«من مارکسیست نیستم.»
مارکس می گوید:
اگر
دیدگاههای لافارگ
را
”مارکسیستی“
بدانیم،
در آن صورت ”یک چیز قطعی است
و
آن
اینکه
من مارکسیست نیستم.“
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر