شعبان بی مخ به نمایندگی از سوی جان فوستر دالاس گفت:
ما لات ها کودتا کردیم و مملکت را به روشنفکرها سپردیم.
روشنفکرها انقلاب کردند و کشور را بدست لات ها سپردند!
روشنفکرها انقلاب کردند و کشور را بدست لات ها سپردند!
گاف سنگزاد
• «به جای شیر که خورشید روی پشتش بود
• هنوز در کف زنگی مست، شمشیر است.»
• اندیشنده بی خبر از همه جا، ضمن ستایش از فرم شعر، در نظردهی راجع به این بیت نوشت:
• « با عرض معذرت، این بیت شعر حاوی نوعی راسیسم (نژادپرستی) است و بیشک شاعر بدان ناندیشیده اند.
• زنگی ـ چه مست و چه هشیار ـ یعنی سیاه پوست که به مثابه انسان از هر شیری ارجمندتر و محترم تر است.»
• شاعر در واکنش به نظر اندیشنده بی خبر از همه جا و همه کس نوشت:
• «در ادبیات کهن ما "زنگی مست" همان "لات امروزی" است.
• و لات ها همان قداره به دستان ایران امروز هستند که بویی از انسانیت نبرده اند و زندگی را بر انسان ها حرام کرده اند.
• منظور از شیر و شمشیر هم نقش پرچم سابق ایران است.»
• اندیشنده از زمان بندی شاعر به حیرت افتاد و اندیشید:
• «هویت انسان ها که زمان نمی شناسد:
• لات بودن که دیروز و امروز ندارد.
• عجب شاعری که لات جماعت را به دیروزی ـ امروزی طبقه بندی می کند، لات دیروزی را از یاد می برد و به لات امروزی بد و بی راه راسیستی می گوید!»
• ضمنا در پناه انترنت و بی هراس از لات های دیروز و امروز در جواب شاعر نوشت:
• «با تشکر از توضیح تان
• مفاهیم زنگی و غیره در ادبیات ایران به عنوان دشنامواژه بکار رفته اند که علل معرفتی و غیره معینی دارد.
• سطح نازل توسعه علمی در قدیم، نوعی خودبرتر انگاری نسبت به اقوام دیگر در میان شعرای خرفت قرون وسطای ایران پدید آورده بود که امروز باید مورد نقد قرار گیرد.
• علاوه بر این، «لات» های امروزی به قول شما، لات مادر زاد نبوده اند، محصول سیستم اجتماعی معینی اند و من و شما هم می توانستیم به روز آنها بافتیم.
• انسان ها بهتر است که در چارچوب مناسبات اجتماعی واقعا موجود مورد بررسی و داوری قرار گیرند.
• در عصر جدید، انسان های متمدن، همه انسان ها را برابر و برابرحقوق تلقی می کنند.
• درست هم همین است.
• با پوزش از جسارت ابراز نظر»
پایان
بررسی انسانها درچهر چوب مناسباتاجتماعی واقعا موجود چه شکلی باید صورت بگیرد آیا غیراز این بصورت دیگری قابل برر سی نیستند متشکر میشوم توضیح بفرما یيد
پاسخحذفخیلی ممنون ناهید عزیز
پاسخحذففاشیسم و فوندامنتالیسم، راسیسم و دیگر مکاتب مشابه نوعیت انسان را انکار می کنند و برای تبدیل جامعه و جهان به کشتارگاه جنبه تصادفی معینی از انسان ها را مطلق می کنند و به درجه معیار معیارها ارتقا می دهند:
بدین طریق نژاد سفید برتر از نژادهای دیگر قلمداد می شود.
این که هنوز فاجعه نیست.
فاجعه بعد شروع می شود.
بر اساس تئوری برتری نژادی تطهیر جهان از نژادهای به اصطلاح پست توصیه می شود.
بدین طریق جنگ های امپریالیستی هم توجیه می شود و هم ماهیت غارتگرانه آنها پرده پوشی می شود.
فوندامنتالیسم شیعی به عنوان مثال باور به تشیع را جای نژاد می گذارد و هر کس را که باور دیگری داشت، قلع و قمع می کند.
مثال های زیادی می توان زد.
انسان ولی تقسیم ناپذیر است.
انسان یک مقوله نوعی است.
انسان پست و عالی یاوه ای بیش نیست.
دانائی و ندانی، پیشرفت و عقب ماندگی، کیفیت و لیاقت های متنوع و متفاوت همه از دم اکتسابی و اجتماعی اند.
اگر کسی به جای مثلا قم در سنندج به دنیا امده بود به جای تشیع به تسنن گرایش داشت.
شیعه و سنی گشتن انسان ها تصادفی است و نه ضروری.
اگر جورج بوش در افریقا به دنیا امده بود، بدلایل آب و هوائی و غیره سیاه پوست می شد و غیره.
عوامفریبان چیزهای تصادفی و سطحی را عمده و برجسته می کنند تا برابری ماهوی انسان ها را پرده پوشی کنند و برای افشاندن بذر کینه میان اعضای جامعه و جهان بهانه داشته باشند.
تا جیب طبقه معینی را راحت تر پر کنند و دار و ندار دگراندیشان و دگرنژادان و غیره را غصب کنند.
طرف از لات ها گله دارد، وقتی که لات طرفدار ولایت فقیه است.
لات اما دیروز طرفدار خودشان بود و رهبری چماق بدستان را به عهده داشت.
لات که لات مادرزاد نیست تا کاسه کوزه ها بر سرش خراب شوند.
لات محصول سیستم و مناسبات اجتماعی حاکم است.
کودتای 28 مرداد را بظاهر لات ها و درو اقع امپرالیسم امریکا و غیره انجام می دهند. ولی به نام لات ها یعنی بخش بی ریشه توده ها قلمداد می کنند.
شکنجه را مشتی لومپن بظاهر به عهده می گیرند و همه از دم، لات ها را مسئول فجایع قلمداد می کنند.
از طبقه حاکمه کمترین حرفی بر زبان ها نیست که برای تحکیم سیستم خود لات ها را سازماندهی کرده است.
کدام میلیاردری شلاق می زند، به دار می کشد.
کارهای کثیف را بخشی از مردم انجام می دهند.
فردا هم که ورق برگردد، کسی کاری به کار میلیاردرها ندارد.
یخه لاتی از ورامین را خواهند گرفت که شلاق می زد و یا دار می زد. رادیکال بودن اما یعنی دست به ریشه بردن. سیستم اجتماعی را نشان دادن و راه رهائی حقیقی را در تحول بنیادی آن دانستن. و گرنه مشتی لات را براندازی، جامعه عوض نمی شود.
زنده باشید