۱۴۰۲ فروردین ۲۷, یکشنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۶۶)

       

میم حجری

از 
كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه

 

ج
 پيوندهاي فلسفه و علم و هنر


فلسفه محصول علم و هنر است. 

علم 

شناختي است مبتني بر مفاهيم كلي و داراي جنبه ادراكي قوي. 

هنر

 شناختي است مبتني بر نگارهاي جزئي و داراي جنبه عاطفي و قوي. 

هنر 

بر خلاف علم،

 واقعيت دروني را بيش از واقعيت بيروني مورد توجه قرار مي‌دهد.

 هنر 

مؤيد علم است، 

زيرا شناخت عاطفي جديد محرك شناخت ادراكي جديد است. 

علم 

پشتيبان هنر است، 

زيرا شناخت علمي جديد، عواطف تازه‌اي به بار مي‌آورد. 

اين دو به يك ديگر پيوسته‌اند و با هم پيش مي‌روند، 

زيرا هر دو به منظور نهائي و احدي، در آغوش جامعه پروده مي‌شوند.
شناخت‌ها گاه با يك ديگر گرد مي‌آيند.

 مثنوي جلال الدين بلخي و كمدي الهي دان ته 

شامل عناصري از علم و فلسفه اند، 

و 

داستان جنگ و صلح تالس‌توي و خوشه‌هاي خشم استين بك

 جامعه‌شناسي محسوب مي‌شوند. 

ناصر خسرو قبادياني شاعر و نويسنده و مورخ و فيلسوف است. 

لئوناردو داوينچي نگارگر و پيكر تراش و معمار و مهندس و كالبد شناس و رياضي‌دان است. 

بر روي هم در عصر او

 – عصر رونسانس
اروپا – 

هنر از تخيل علمي سرشار است. 

در اعصار بعد نيز وضع كمابيش برهمين منوال است.
دانشمند و هنرمند،

 هر دو در جامعه به سر مي‌برند و موافق مقتضيات آن، جهت يابي مي كنند: 

نيازهاي زمان خود را در مي‌يابند و سپس هر يك در حوزة خود، درصدد كشف وسيلة رفع آن نيازمندي ها بر مي‌آيند.


دانشمند و هنرمند، 

هر دوبر ميراث فرهنگي جامعه خود و احياناً جامعه‌هاي ديگر تكيه دارند. 

اين ميراث شامل سنن علمي و هنري و فلسفي و ديني و فني و جز اين هاست. 

هر دو مي‌كوشند كه به مدد اين ميراث، راهي به منظور خود بگشايند.
همة عناصر سنن در اختيار دانشمند و هنرمندند. 

ولي هريك به بعضي از آن عناصر حاجت و نظر دارند. 

مثلاً دانشمند مي‌تواند بر عناصر ديني و هنري سنن تأكيد نورزد، و هنرمند قادر است كه عناصر علمي سنن را مورد تأكيد قرار ندهد. 

بر روي هم، بيشتر عناصري كه مورد نظر هنرمند قرار مي گيرد، مربوط به زندگي عمومي هستند،

 ولي دانشمند بر عناصر تخصصي تكيه مي‌كند. 

بر اثر برخوردهايي كه دانشمند و هنرمند با ميراث فرهنگي مي‌يابند، 

گشايشي دست مي‌دهد، 

راهي براي حصول مقصود آنان پيدا مي شود، 

انديشه‌اي در ذهن آنان طلوع مي كند.
با آنكه كار دانشمند از لحاظ كلي به كار هنرمند مي‌ماند، 

انديشه هريك در قالب هايي خاص مي ريزد. 

دانشمند در قالب‌مفهوم مي انديشد، و هنرمند به وساطت نگار يا تصوير ذهني فكر مي‌كند 

 و اين مهم‌ترين تفاوت آن دو به شمار مي‌رود. 

اين تفاوت به تفاوت‌هاي ديگري منجر مي‌شود. 

مفهوم،

 انديشه‌اي فشرده است 

مشتمل بر وجوه مشترك افراد يك نمود، و از اين رو كلي است.

 تصوير 

انديشه اي ساده است مشتمل بر يك فرد معين، و از اين رو جزئي است. 

مفهوم

 انتزاعي و خشك است

 و

 تصوير 

 حسي و عاطفي است. 

مفهوم

 همواره كلي است و شامل افراد جزئي. 

تصوير 

هميشه جزئي است و مايه و زمينه مفهوم كلي….
هنرمند و دانشمند 

هر دو 

براي بيان انديشه خود – تصوير جزئي و مفهوم كلي – از شيوه ها و وسايل صوري‌اي كه در اختيار آنان هستند، سود مي‌جويند.

 از ميان شيوه ها و وسايل پييشين جامعة خود، 

برخي را مناسب مي يابند و موافق منظور خود، آن‌ها را دگرگون مي‌كنند وبه اين ترتيب، شيوه ها و وسايل تازه‌اي بر مواريث گذشتگان مي‌افزايند.


دانشمند و هنرمند 

مي‌كوشند تا با شيوه‌ها و وسايلي كه فراهم مي‌آورند، 

انديشة خود را با روشن ترين و رساترين صورت نمايش دهند. 

دانشمند بزرگ 

طوري مفهوم كلي خود را طرح مي‌كند كه شامل همة موارد جزئي شود، 

و 

هنرمند بزرگ 

تصوير جزئي خود را چنان مي‌پرورد كه نمايندة تام و تمام همة امثال آن باشد.


شناخت دانشمند 

شناخت منطقي است.

 از اين رو بيان اوهم منطقي است 

 انتزاعي است، 

تبييني است. 

شناخت هنرمند 

شناختي حسي است. 

از اين رو بيان او هم حسي است 

 مردم پسند است، تشريحي است. 

 

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر