سرچشمه: روشنگری
http://www.roshangari.net
http://www.roshangari.net
• کتاب، اگر
• با عشق نوشته شود،
• زنده خواهد ماند ـ
• هر کتابی.
• نوشته، اگر
• به زندگی
• روشنی دهد،
• هميشه خواهد درخشيد ـ
• هر نوشته ای.
• اينک
• من و تو
• رو در روی هم
• ايستاده ايم.
• اينجا "چار زندان نيست"
• دو دنيا ست ـ
• چشم در چشم:
• دنيای من
• دنيای تو.
• و ما هر دو
• در خود غوطه می خوريم.
• تو در خويش بسته ی خود
• فرو می روی
• و
• کوچکتر می شوی
• و آن همه
• خون و استخوان
• که از جهان من ربوده ای
• به کارت نمی آيد.
• بازی می کنی
• بازی می دهی
• در بازی تلخ انديشه ای
• که ديري است
• انديشه را
• چون عشق
• به آتش سپرده است
• و
• در تنها مدار کوچک شونده ی افول
• به قهقرا می رود.
• در دنيای من
• آدم
• هنوز زنده است.
• انتخاب می کند
• اشتباه می کند
• به آن اعتراف می کند
• اما
• نه با شکنجه.
• و
• دوباره
• انتخابی ديگر.
• در دنيای من
• همه چيز
• هميشه
• بهترين نيست.
• همه ی گل ها
• هميشه خوش بو نيستند.
• همه ی رنگ ها
• هميشه همانطور نمی مانند.
• وقتی
• بهار به سوی پاييز می رود
• نه
• سبز
• سبز می ماند
• نه
• سرخ،
• سرخ.
• در دنيای من
• اميد اما
• هميشه زنده است.
• همه می دانند
• که دوباره بهار می آيد.
• که زمستان
• هميشگی نيست
• که
• زمستان هم
• درس هايی دارد.
• دردنيای من
• هيچ دروازه
• و
• دری نيست.
• و
• می بينی
• که چگونه از تو
• می گريزند
• تا
• نا پاکی نشسته از تو
• بر انديشه را
• درجهان من
• از خود بشويند.
• اينجا
• "چار زندان نيست"
• دو دنيا ست
• و آن دو
• رو در روی يک ديگر
• صف کشيده اند:
• يکی
• در خود فرو می رود
• تا بپوسد
• يکی
• از خود عبور می کند
• تا بشکفد.
پایان
• با سلام
• شعری زیبا، پرمحتوا، سرشار از شعور، تأمل انگیز و زیبا
• شاعر این شعر در یخبندان زمستان هم ـ حتی ـ نوید بهار می دهد و بر طبل خروشان امید می کوبد.
• با منطقی خارائین از پوسیدن کهنه و از شکفتن نو سخن می گوید، آنهم با ژرف اندیشی ئی ستودنی:
• نو برای شکفتن، از خویشتن خویش عبور می کند.
• شاید منظور شاعر از مفهوم «عبور از خویش»، نفی دیالک تیکی خویش باشد، تعالی انتقادی خویش باشد از نازل به عالی، در مصاف طبقاتی تحول بخش در جامعه و جهان!
• عمر شاعر دراز باد!
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر