اتللو
محمد زهری
(۱۴ مرداد ۱۳۳۳)
به
دوستم:
س. عنایتی
درنگی
از
ربابه نون
۱
از خروش کف زدن های نهان از گوش
خنده ای در سینه اش بشکفت،
گفت:
«دیگر در طلا و نقره غرق ام
رشک شبکوران، چنان برق ام
بعد از این در بستر آسوده خواهم خفت
ز آنکه چونان عمر پیشین
نیستم خر مهره ای در صحنه ی خاموش
دانه ی الماس هستم در نگین
می درخشم بعد از این
می درخشم بعد از این»
معنی تحت اللفظی:
اتللو
از
شنیدن کف زدن های تماشاچیان در عالم خیال
به
وجد
آمد
و
با خود گفت:
«بعد از این در دریای تجمل غرق خواهم بود
و
خلایق به وضعم رشک خواهند برد.
به همان سان که شبکوران به برق رشک می برند (؟).
ضمنا
در بستر آسایش بخشی خواهم خوابید.
برای اینکه دیگر نه خرمهره ای در صحنه ای خاموش
بلکه دانه الماس رخشنده ای در نگین انگشتری خواهم بود.»
محمد زهری
در این بند شعر،
از
وقوف اتللو به تغییر جایگاه اجتماعی خویش
پرده بر می دارد
و
یا
آن را به اطلاع خواننده شعر می رساند.
زهری
دیالک تیک های متنوعی
را
برای مقایسه و توضیح دو جایگاه اجتماعی متضاد اتللو به خدمت می گیرد:
۱
دیالک تیک طلا و نقره و خس و خاشاک
را
اگر اتللو به عنوان برده غرقه در خس و خاشاک بود،
بعد از این غرقه در زر و سیم خواهد بود.
این به معنی پایان ریاضت و ذلت و آغاز لذت و عزت است.
۲
دیالک تیک تنفر طبقاتی
را
اگر اعضای طبقه حاکمه
(شبکوران)
قبلا
او را به دلیل ذلت تحقیر می کردند،
از این به بعد به دلیل ترقی اجتماعی اش مورد رشک و نفرت قرار خواهند داد.
این بدان معنی است که جا به جایی طبقاتی عملی و نمودین برده ای
به تغییر اوتوماتیک ارزیابی طبقاتی اعضای طبقات اجتماعی برده دار و فئودال منجر نمی شود.
تنفر طبقاتی
فقط
فرم عوض می کند.
۳
دیالک تیک خفتن در طویله و قصر
را
اتللو
خوشحال از آن است که خوابگاهش عوض خواهد گشت:
به عوض خفتن در طویله در بستری از خس و خاشاک در چنگ کنه و شپش و حشرات
از این به بعد
در بستر راحتی خواهد خفت.
جالب تر اما طرز استدلال اتللو و به عبارت دقیقتر زهری است:
۴
دیالک تیک خرمهره و گوهر (دانه الماس)
را
دلیل تعویض محل خواب اتللو
به
مدد دوئالیسم فئودالی خرمهره و گوهر
توضیح داده می شود.
بنا بر این منطق برده داری و فئودالی
برده به عوان خرمهره
باید هم در طویله بخوابد.
مگر اینکه به طرز و طریق و ترفندی ارتقای طبقاتی پیدا کند.
چیزی که در منطق و بینش و اتیک برده داری و فئودالی
عملا
محال است.
دلیل تشکیل تراژدی اتللو
هم
همین است.
رشادت صرف در میادین جنگ
برای ارتقای طبقاتی
کافی نیست.
در اتیک برده داری وفئودالی
هم
خون آبی در رگ های اعضای طبقات حاکمه جاری است
و
هم
اصل و نسب و شجره و غیره
در کارند.
می توان گفت
که
اتللو
(زهری)
بسان اعضای طبقات حاکمه می اندیشد
و
مسائل
را
با
معاییر ارزشی و اخلاقی آنان
می سنجد.
یعنی
مخالفتی رادیکال با تفاوت ها و تضادهای طبقاتی ندارد.
یعنی
به
نظرش
طبیعی
است
که
خرمهره کذایی بر گردنبند خری افکنده شود
و
الماس کذایی بر نگین انگشتری در انگشت اشراف برده دار و فئودال و روحانی نشانده شود.
نگین
از
مفاهیم اصلی مهم محمد زهری است.
در
اکثر اشعار زهری
به
مفهوم نگین برمی خوریم.
ما
راستش را بخواهید
اصلا
نمی دانستیم که نگین
چیست.
ببین تفاوت امر از کجا ست تا به کجا.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر