اسیر کردن زنان و کودکان بوسیله سپاه تیمور لنگ
دومه نیکو لوسوردو
برگردان یدالله سلطان پور
2
هگل، مارکس و انتقاد از هولیسم (کل گرائی)
ادامه
برگردان یدالله سلطان پور
2
هگل، مارکس و انتقاد از هولیسم (کل گرائی)
ادامه
• مارکس با اشاره به «سلسله ای از چپاول ها، غارت ها، قلدری ها و ستمگری ها در حق خلق که توأم با سلب مالکیت قهرآمیز از خلق صورت می گیرند»، به انتقاد شدید از آرامش روحی خالی از دغدغه اقتصاد سیاسی دانان می پردازد که در رابطه با این تراژدی ها برای آرامش وجدان خویش به استدلال کودکانه توسل می جویند و از «ضرورت این سیاست برای ایجاد تناسب میان کشتزارها و چراگاه ها دم می زنند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 756)
• فرسنگ ها به دور از تشبیه «ثروت ملی» به «خدای خون آشام دستور زبانی»، واقعیت هولناک پایان ناپذیری در جریان است.
• مارکس از «کودک ربائی بی رحمانه سرمایه از یتیم خانه ها و فقیرخانه ها» پرده برمی دارد.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 425، تذکر شماره 144)
ضحاک
• ما با «ضحاک» هولناکی سر و کار داریم که «بی کوچکترین احساس ترحمی باید تمامت خلق در پیشگاهش قربانی شود.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 8، ص 544)
• این موتیف و استعاره بکرات تکرار می شود، حتی در اسناد رسمی بین الملل اول.
• مارکس در چالش با کسانی که به نام لیبرالیسم با هر نوع تنظیم قانونی کار مخالفت می ورزند، به مقایسه ای دست می زند:
• او «حاکمیت کور و بی شعور قانون عرضه و تقاضا را که اقتصاد سیاسی بورژوائی» وضع کرده، با «مراسم مذهبی اسرارآمیز قربانی کردن انسان ها در پیشگاه ضحاک» مقایسه می کند که آن زمان «کودکان» را سر می بریدند و در عصر مدرن «از عشق خاصی به کودکان تهیدستان» دم می زنند.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 16، ص 11)
• وقتی که بورژوازی لیبرال، غرب را مورد تجلیل و ستایش قرار می دهد و آن را خطه ای جا می زند که در ان برسمیت شناسی فرد و عزت مبتنی بر خودمختاری فرد جامه عمل پوشیده، مارکس بر ضد این خودستائی دروغین به تاریخ شرق و ادیان شرق اشاره می کند و هولیسم (کل گرائی) سیری ناپذیر کاپیتالیسم را به تیغ تیز انتقاد می سپارد.
جنایات تیمور لنگ
• مارکس از تشابه شگرف کردوکار سرمایه داری با «عملیات تیمور لنگ در زمینه قتل عام توده های انسانی» سخن می گوید.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 279، تذکر 103)
ویشنو خدای هندوئیسم
• مارکس با اشاره به ارابه ویشنو ـ خدای خون آشام هندوئیسم ـ که مؤمنان را در حین راه پیمائی مذهبی له می کرد، جامعه بورژوائی را «چرخ یوگرنات سرمایه» نام می دهد.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 279)
• ما اینجا با مذهبی سر و کار پیدا می کنیم که بوی شرق می دهد، مذهبی که «بی وقفه عید خون طبقه کارگر را جشن می گیرد!»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 511)
• برای خاتمه دادن به این جشن وحشیانه خون، انقلاب ضرورت بی چون و چرا دارد:
• «تنها پس از آنکه انقلاب بزرگ اجتماعی نتایخ عصر بورژوائی را، بازار جهانی و نیروهای مولده را بدست گیرد و تحت کنترل مشترک پیشرفته ترین ملت ها در آورد، آنگاه پیشرفت انسانی، دیگر به خدایان خون آشام هولناک باستانی شباهت نخواهد داشت، که نوشداری (شهد ابدیت) خود را در جمجمه توده ها می نوشیدند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 9، ص 226)
• در شرایط اضطراری، بربریت بورژوازی لیبرال عیانتر می گردد.
• در ایرلند به پیشه کردن سیاست تروریستی بی رحمانه ای منجر می شود و «در اروپا فاجعه مشابهی جامه عمل می پوشد.»
• فاجعه ای که تنها از «مغول ها» انتظارش می رفت.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 16، ص 552)
• مارکس تجلیل خودستایانه بورژوازی لیبرال از غرب و جا زدن غرب به مثابه خطه ممتاز و استثنائی آزادی را اسطوره زدائی می کند.
• و هشدار می دهد که طبقه حاکمه با سینه ای مزین به مدال لیبرالیسم می تواند بی کمترین دغدغه ای از ضرورت قربانی کردن تمامت جامعه سخن گوید.
لرد پالمرستون (1784 ـ 1865)
سیاستمدار و نخست وزیر انگلستان (1855 ـ 1865)
سیاستمدار و نخست وزیر انگلستان (1855 ـ 1865)
• لرد پالمرستون با رد آزادی عقیده مذهبی در ایرلند برای کاتولیک ها اعلام می کند:
• «قوه مقننه هر کشور حق دارد که بخشی از مردم کشور را از هر حق و حقوق سیاسی محروم سازد، اگر امنیت کشور و رفاه کل ایجاب کند.
• این جزو قوانین اساسی بنیادی ئی است که هر رژیم متمدن بدان استوار می شود.»
• اینجا تحت عنوان «امنیت کشور و رفاه کل»، سر و کله کلمه کلیدی کل گرائی (هولیسم) پیدا می شود.
• کلمه کلیدی کل گرائی (هولیسم) از سوی برجسته ترین نماینده انگلستان لیبرال بر زبان می آید و نه از سوی کارل مارکس.
• کارل مارکس موضع لرد پالمرستون را که زیر یوغ کشیدن کل، یعنی «توده های مردم» را با تکیه بر عام اسطوره ای توهم آلود، تحت عنوان «قوه مقننه» و در واقع، «طبقه حاکمه» طلب می کند، زیر آتش مسلسل انتقاد می گیرد و محکوم می کند.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 9، ص 361)
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر