آذر و احسان طبری
پژوهشی از احسان طبری
راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی
(مجله “دنیا” دوره دوم، سال ششم، شماره ۴ زمستان ١٣۴۴)
درنگی
از
شین میم شین
طبری
دو ملاک در ارزیابى شخصیت انسانى
طبری
ادیب است و نه حکیم (فیلسوف)
به همین دلیل به عوض تعریف پیشاپیش شخصیت، از ملاک های ارزیابی شخصیت شروع به انشاء نویسی می کند.
کسب و کار کلیه روشنفکران وطنی همین است.
شخصیت
یک مفهوم فلسفی است و تعریف علمی استاندارد دارد.
شخصیت
۱
· شخصیت به فردی (عضوی) از اعضای جامعه اطلاق می شود که در روند کار جامعتی و در روند شرکت اکتیو (اکتیویته یعنی فعالیت مبتنی بر آگاهی و داوطلبی) در حیات جامعتی، طبقه خود را و جامعه خود را تحول می بخشد و توسعه می دهد.
۲
· شخصیت میزان از آن خود کردن (درک و فهم) همه جانبه ماهیت جامعتی انسان در شرایط تاریخی ـ مشخص معینی است.
۳
· ما باید میان شخصیت به مثابه مفهومی از مفاهیم جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی و «فرد» از سویی و تعینات و تعاریفی از «شخصیت» در علوم دیگر، مثلا در روان شناسی و روان پزشکی از سوی دیگر، تفاوت قایل شویم.
۴
· مفهوم «فرد» فقط علامت تعلق به نوع بشری است و حاوی هیچ مشخصه سوسیال (اجتماعی) و سوسیال ـ پسیکولوژیکی نیست.
۵
· خودویژگی های حیات رئال (واقعی) و کردوکار رئال بشری در محتوای مفهوم «فرد» وارد نمی شوند.
۶
· شخصیت از نقطه نظر ماتریالیسم تاریخی،
فراورده و یا محصول توسعه جامعتی است.
۷
· شخصیت از نقطه نظر ماتریالیسم تاریخی،
سوبژکت (فاعل، بانی، سازنده) مناسبات جامعتی است و مجزا از این مناسبات وجود ندارد.
۸
· شخصیت از نقطه نظر ماتریالیسم تاریخی،
فقط به مثابه جزئی از کلکتیو جامعتی وجود دارد.
۹
· یعنی شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از قشری اجتماعی فهمیده شود.
۱۰
· شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از طبقه اجتماعی فهمیده شود.
۱۱
· شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از ملت فهمیده شود.
۱۲
· شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از جامعه فهمیده شود.
۱۳
· مارکس در چالش با فویرباخ می نویسد:
الف
· «فویرباخ نمی بیند که فرد انتزاعی (مجرد) که او مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، متعلق به فرم جامعتی معینی است.
· (متعلق به فرماسیون اقتصادی معینی، مثلا متعلق به فرماسیون اقتصادی فئودالی است.
مترجم)
ب
· فویرباخ نمی بیند که موجود بشری، انتزاعیتی (آبستراکتومی، مجردیتی) نیست که ذاتی هر فرد منفرد باشد.
پ
· موجود بشری در واقعیت خود، ارکستر مناسبات جامعتی است.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۶ ـ ۷)
مراجعه کنید
به
شخصیت
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3794
پایان
شخصیت
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5072
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5071
درنگی در دیالک تیک شخصیت و توده و تاریخ
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11231
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر