۱۴۰۳ اسفند ۱۸, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۸۰)

    


میم حجری

 

اگر به دست ما بود جهانی زیباتر و مهربانتر می ساختیم .
دکتر راحله


جامعه و جهان
هرگز نمیتواند در دست فقط زنان و یا مردان باشد
نه زن انتزاعی وجود دارد و نه مرد انتزاعی
خصلت و ساختار همه چیز هستی
دیالک تیکی است.
زنان در دیالک تیک زنان و مردان وجود دارند.
یعنی
زنان  در همزیستی و همستیزی با مردان وجود دارند.
 دیالک تیک زنان و مردان
دیالک تیکی ناتورال و سوسیال (طبیعی ـ جامعتی) است
 تحول جامعه و جهان
به عهده توده است
توده ای که فقط میتواند تحت رهبری سوبژکت تاریخ  عمل کند
توده ای که خود مبتنی بر دیالک تیک زن و مرد است

آره.
شرم کردن
خصلتی انقلابی است.
مرتجعین
قادر به شرم کردن نیستند

بعضی بر این عقیده اصرار می‌ورزند که ترس از مرگ علتِ موجهِ ژرفی ندارد، چراکه تا وقتی من وجود دارم مرگی در کار نیست، و به محضِ مردنم دیگر منی در کار نیست. این افراد پدیدۀ بسیار غریبِ مشقتِ تدریجی را فراموش کرده‌اند. این تمایزِ تصنعی بینِ من و مرگ، برای کسی که پیش‌آگاهی‌ای قوی از مرگ دارد، چه رضایتِ خاطری به ارمغان می‌آورد؟
استدلالِ منطقی یا تفکراتِ زیرکانه برای کسی که به شدت لبریز از حسِ امرِ محتوم است چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ هر تلاشی برای طرحِ مسائلِ وجودی در ساحتِ منطقی باطل است.
فیلسوفان مغرورتر از آن‌اند که به وحشتِ خود از مرگ اقرار کنند و متكبرتر از آن که زایاییِ معنویِ بیماری را به رسمیت شناسند. تأملاتِ آنها در باب مرگ نمایشِ آرامشی ریاکارانه است.در واقع، آنها بیش از هر کسی از ترسِ مرگ به خود می‌لرزند. نباید فراموش کرد که فلسفه، هنرِ نقاب گذاشتن بر شکنجه‌های درونی است.
#امیل_چوران
فلاسفه انتزاعی وجود ندارند.
هر گردی حتما نباید گردو باشد.
فلاسفه ماهیت طبقاتی متضاد دارند
نیچه بدترین دشمن مارکس است
هدایت اصلا فیلسوف نیست و ضمنا بدترین مخالف چه گوارا ست که از فلسفه کمترین خبری ندارد.
فلسفه چیست؟
فلسفه مارکسیستی = عقل کل اندیش.
فرق فلسفه مارکسیستی با علو همین جا ست.
علوم = عقل جزء اندیش

علی مهدی پور
عنصر سابق CIA و رئیس پیشین MIT ترکیه و وزیر خارجه کنونی آن کشور بیانیه می دهد
شما با کردهای تان مسئله دارید و تاکنون هم نتوانستید به یک تفاهمی برسید. حتی نمی توانید با سیاستمداران کرد در حاکمیت سیاسی تان رفتاری متناسب سیاسی اتخاذ کنید.
تسلیح، تجهیز و ترویج نقش داعش را هم به عهده داشتید. تماما با دولت نسل کش و دوست خودتان صهیونیست مراوده هم داشتید و دارید!
بابا! دولت شما و آن دولت دیگر که گاز و نفت از طریق شما به اسرائیل سرازیر می کند و شما عمده مواد غذائی، مرکبات، لبنیات، فولاد و ... را روانه بازار دولت نسل کش صهیونیست می کنید تا او هم راحت به سوریه سرازیر شود!
دم خروستان را چرا قایم می کنید نکند پایتان در مرداب گیر کرده؟
ایران این را متوجه هست که شما از چه طریقی"با حمایت از گروه هائی در داخل!" آهنگ "باکو، آنکارا، تبریز" را کوک می کنید! برایتان دردسر درست نکند؟!


چهره های درخشان مریم اشراف فئودال قاجارند و جمارانیان ادامه دهنده سنت قاجار.

حزب ک. شوروی
حزبی استالینیستی بوده است و نه مارکسیستی ـ لنینیستی.
اولیگارشیسم روس ثمره ذقوم استالینیسم است که حزب ک. را به ط. تبدیل می کند.

ترامپ (نئوفاشیسم و تکنو اولیگارشیسم) با بایدن و شولتس و ماکرون
همان تفاوت و تضاد را دارد که هیتلر (فاشیسم) با چرچیل و روزولت (امپریالیسم) داشته است
ترامپ همان قرابت را با پویتن دارد که هیتلر با استالین داشته است
استالین هم در آغاز متحد هیتلر بود

پاسخ كوبنده اخوان ثالث به افلاطون كه شعر را باعث گمراهي بشريت ميدانست
===========
ای درخت معرفت، جز شک و حيرت چيست بارت
يا که من باري نديدم غير از اين بر شاخسارت
بر زمينت کشت و بردت سر به سوي آسمانها
باغبان شوخ چشم پير و پنهان آبيارت
يا بر آي از ريشه و چون من به خاک مرگ در شو
تا نبينم سبز ،زين سان، هم زمستان هم بهارت
يا از آن سر شاخه هاي دور و پنهان از نظرها
ميوه اي ديگر فرو افکن براي خواستارت
حاصلي جز حيرت و شک ميوهاي جز شک و حيرت
چيست جز اين؟ نيست جز اين؛ اي درخت پير بارت
عمرها خوردي و بردي غير از اين باري ندادي
حيف، حيف از اين همه رنج بشر در رهگذارت
چند و چون فيلسوفان ،چون بر ديوار ندبه است
پيرک چندي زنخزن ريش جنبان در کنارت
اي کلاغ صبحهاي روشن و خاموش برفي
خوشتر از هر فيلسوفي دوست دارم قار قارت
چيستي و از کجايي اي گياه ريشه در گم
و اي بنفشهاي اطلسي ديگر شناسم من تبارت
شهر افلاطون ابله ديده تا پس کوچه هايش
گشته و از آن بازگشتم مي کند شربش خمارت
ما غلامانيم و شاعر در فنون جنگ ،ماهر
سنگ چون اردنگ مي سازيم اي ابله نثارت
وعده هاي اين همه نقل است و عقل دير باور
شاخهاي از توست چون بپذيرد اين شعر و شعارت
پاي پاي و کور مالان من چو عمري خرج کردم
زير سرد بي مروت سايهات يعني حصارت
چون گشودم چشم عبرت ،ناگهان ديدم که بيگه
پردهاي برفينه پوشيده سرم يعني غبارت
من غبار گرد باد آسا، بسي در دور و نزديک
ديده ام اما نديدستم که آيد زان سوارت
سوي شهر خويش آيم باز و ديوار از هوايش كنم
زان که ديوار آهنين ملکي است هيچستان ديارت
گلبن داوودي پاييز روشن ،خواهد اميد
کاي درخت معرفت جز شک و حيرت نيست بارت



فاتح مگر سنگر میکند. سنگر کن مگر بذر دوستی می افشاند؟ شکوفه را مگر آبیاری می کنند؟ شکوفه های بی زوال دستان به چه معنی است؟ ما نمی اندیشیم. مگر زنده ایم؟


ایلان ماسک
گفته :
« ایرانی ها خیلی با هوشند و  دلیل هوشمندی من هم این است که ایرانی ام.
هوش و هنر و فضل و فن و علم نزد ایرانیان است و بس.
ایرانی مهاجر به آفریقای آپارتهاید بوده ام که  از دست پدرم  به امریکا \ریخته ام.»
فاتحه فوری بر سوریه بشر اسد
از اسرار پشت پرده (از وحدت امپریالیسم، اولیگارشیسم روس و فوندامنتالیسم شیعی و سنی)
خبرها داد.
امدادهای میلیون ها دلاری امپریالیسم امریکا به حضرت مسیح و مریم و غیره
پس از روی کار امدن ترامپ و ماسک قطع شده است.
حتی عضویت امپریالیسم امریکا در سازمان های بین المللی بهداشت و محیط زیست  و کمک به توسعه ملل محروم از نعمات هستی لغو و قطع شده است
 همه چیز جهان قر و قاطی شده است
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور



تاریخچه تشکیلات دموکراتیک زنان ایران
نویسنده: مریم فیروز
تشکیلات دموکراتیک زنان ایران یک سازمان فمینیستی چپ و شاخۀ زنان حزب تودۀ ایران است.
این سازمان با رهبری مریم فیروز (همسر نورالدین کیانوری) در سال ۱۹۴۳ با نام تشکیلات زنان ایران تأسیس شد و در سال ۱۹۴۷ به فدراسیون دموکراتیک بین‌المللی زنان پیوست.
این سازمان خواستار تحولات اساسی در قوانین حاکم بر حقوق زنان در خانواده و محل کار بود.
آن‌ها نشریه ماهانه‌ای به سردبیری زهرا اسکندری بیات (خواهر سلیمان‌میرزا اسکندری) به‌نام بیداری ما منتشر می‌کردند.


 
مریم فیروز؛
 
می شنوی؟ صدای این سپید موی گردنفراز را؟، با این نگاه سربلند و آن لبخند پیروز مند که بی پروا چشم در چشم من و تو، روزگار ما و نیکان و بدان تاریخ، دوخته چه می گوید؟ می شنوی؟ شاهزاده خانمی که جاه شاهزادگی و منصب اشرافیت را زیر پا افکند و تا آخرین دم استوار در کنار زنان و دیگر ستمکشان ایستاد و از دل و جان در رفتار و گفتار با ستم و سیاهکاری زورمندان و زرمندان عیاروار رزمید می گوید :» گرمی دست هائی را که تا به امروز مرا یاری کرده اند بر شانه و سر و روی خود احساس می کنم، باز بلند می شوم و راه می افتم، نه! به این مفتی هم از پا در نخواهم آمد. توشه زیادی از خنده و دلنوازی، از گذشت و مهروزی همراه خود دارم و باز می روم.
راستی از چه دست بردارم؟
به گفتارش دل بسپرید که چنین گفت:
فردای آن روز که آن صحنه را چیدند و به شاه تیر انداختند، یعنی روز 15 بهمن 1327، آن روزها که ترس همه جا را گرفته بود و آتیه تاریک در جلوی ما بود، دختر جوانی صبح زود در خانه مرا کوبید. این دختر از حزب و جریان کنار رفته بود. از دیدن او یکه خوردم. او تند گفت: «امروز روزی نیست که من کنار بمانم، امروز حزب به همه ما نیازمند است. این است که آمده ام هر چه دستور دهند هر چه از من به خواهند آماده انجام می‌باشم.»
با شگفتی او را نگاه می‌کردم. در آن روزها فراریان از حزب بیشتر بودند تا کسانی که رو به آن بیایند. او آمده بود، کوچک و لاغر، اما نیرومند و با اراده و می‌خواست کار کند، خدمت نماید و از آن روز هر چه از او خواسته شد انجام داد. خانه او یکی از پناهگاه‌‌های ما بود و هر گاه که به سراغ او می‌رفتیم، چه شب و چه روز، او خندان آماده کار بود.
زن جوانی بود که از روز آغاز پی ریزی سازمان زنان جزو پایه گذاران آن بود و مادر دو بچه. از همان روز نخست که حزبی‌‌ها در به در شدند او وقت را از دست نداد، به تک و پو افتاد و فراریانی را که جا و پناه نداشتند پیدا کرد و به خانه کسان خود برد، از آن‌‌ها پذیرائی کرد، می‌رفت و می‌آمد، پیک بود و از همه جا خبر می‌آورد و جزو نخستین کسانی بود که برای پایه ریزی از نو سازمان آمادگی نشان داد و با وجود داشتن دو بچه و گرفتاری‌‌های خانوادگی دست به کار شد. از هیچ ماموریتی روی گردان نبود، خندان و نیرومند، از بام تا شام کار می‌کرد. برای باز کردن گره‌‌ها و گذشتن از سختی‌‌ها راه‌‌های بسیار ساده پیدا می‌کرد. برای تامین زندگی خود و بچه هایش ناگزیر شد به دانشگاه برود. این کار را هم با موفقیت به پایان رساند و هرگز ندیدم که لب به شکوه و شکایت به گشاید. با سختی‌‌ها با روی گشاده رو به رو می‌گردید و بار سنگین زندگی را با خوشروئی می‌کشید و همیشه هر جا که بود و اگر خود لانه و آشیانه‌ای پیدا می‌کرد بدون برو برگرد یکی دو نفر هم از آن لانه آشیانه بهره مند می‌شدند.
جای شگفتی است. اکنون که دارم این یادها را زیرو رو می‌کنم همه این زنان با من می‌باشند. چه زیاد هستند و چه زیبا و خوب هستند این زنان که در آن روزهای سخت با چادر و یا خود را آراسته نخستین روزنامه نهانی حزب را به هر گوشه‌ای می‌رساندند و یا رفیق مسئولی را از این خانه به خانه دیگر همراه می‌بردند و یا پیک بودند و دانسته و آگاه رابطه حزبی را میان همه برقرار می‌کردند و نگاه می‌داشتند و یا آرام گوش به زنگ در خانه خود کشیک می‌دادند و با چشمانی باز و بیدار همه جا را می‌پائیدند، زیرا در خانه آن‌‌ها جرگه حزبی برپا بود و یا محکومی در آن آرمیده بود. همین زن‌‌ها بودند که سکوت تهران را پس از بهمن 1327 شکسته و برای آزادی زندانیان و برگرداندن آن‌‌ها از شهرهای دوردست به خیابان‌‌ها ریخته، کتک خوردند، توهین شدند، اما ایستادگی کردند. آیا این‌‌ها دست کمی از زنان افسانه‌ای داستان هائی چون سمک عیار دارند؟ آیا این‌‌ها دختران سربلند آن مادرانی که فرودسی سروده نیستند؟
عیاری و جوانمردی چه چیز است؟ آیا آن زن جوان زیبائی که خود را آراسته و در جیپ با شوهرش می‌نشست و خنده و روی زیبای او نمونه‌ای از زندگی آرام و خوش برای بینندگان بود جوانمردانه جان خود را به خطر نمی‌انداخت؟ چرا، زیر او می‌دانست که در جیپی که سوار می‌شود محکوم به اعدامی هم نشسته است، اما او نه یک بار، بلکه بارها در هفته این کار را می‌کرد و خم به ابرو نمی‌آورد. خندان و زیبا سوار می‌شد و می‌رفت و خندان و آرام تر بر می‌گشت، زیرا بار خود را به مقصد رسانده بودند. عیاران مگر چه می‌کردند؟
«عیاران سوگند یاد می‌کردند که باهم یار باشند و دوستی کنند و به جان از هم باز نگردند و مکر و غدر و خیانت نکنند و با دوستان هم دوست باشند و با دشمنان هم دشمن.»
آن زن جوان زیبائی که تنها خود او از همه خانواده به حزب روی آورده بود و با همه بندهای خانوادگی و گرفتاری‌‌های دیگر که داشت شب‌‌ها با محکومی که جانش در خطر بود و برای به دست آوردن او گروهان گروهان سرباز بسیج می‌کردند، در خیابان‌‌ها به راه می‌افتاد و در همه جا او را همراهی می‌کرد و با بودن خود توجه را از او دور می‌نمود، این آئین عیاری را آگاهانه و به درستی به کار می‌بست و هر شب خود با خطر رو به رو می‌شد و این کار را خیلی طبیعی می‌دانست زیرا می‌بایستی از جان دیگری پاسداری نماید و نه کسی از او در این باره چیزی شنید و نه در جائی به این از جان گذشتگی اشاره‌ای کرد، فروتن و از خود گذشته این زن جوان برازنده نام «سربازی» بوده و هست.
آن دخترانی که به نام نامزد به دیدار زندانیان محکوم به اعدام می‌رفتند و برای او پیام حزبی می‌بردند و از او و دیگر زندانیان جویا می‌شدند و سازمان‌‌های حزبی را از پیش آمدهای درون زندان آگاه می‌کردند مگر نه این است که این‌‌ها‌‌‌‌ بی باک بودند و از خود گذشته؟ این‌‌ها خود را هر بار به چنگ خونخوارترین دشمنان می‌انداختند ولی خونسردی خود را نگاه می‌داشتند. خنده از روی آن‌‌ها دور نمی‌شد می‌رفتند و بر می‌گشتند و شاد بودند که وظیفه خود را انجام داده اند و از زندانیان عزیز پیام آورده اند.
مادرانی با این که چند فرزند داشتند با بزرگواری و گذشت ماه‌‌ها و گاه سال‌‌ها محکومین و در به در شده‌‌ها را در خانه خود می‌پذیرفتند و آن‌‌ها را چون فردی از خانواده عزیز می‌داشتند و شب و روز بیدار و آگاه به هر صدائی گوش می‌دادند و گوش به زنگ هر گفته‌ای در میان همسایگان بودند تا بهتر بتوانند از مهمان بسیار با ارزش خود پاسداری نمایند. این‌‌ها پا را از آئین عیاری فراتر گذاشتند زیرا تنها برای بچه‌‌های خود مادر نبودند، بلکه برای مردمی که تا دیروز برای آن‌‌ها ناشناس بودند مادری می‌کردند.
چگونه می‌توان از یاد برد آن زن جوانی را که به اندازه‌ای کوچک و ریز بود که گوئی بچه‌ای در جنب و جوش است،‌‌‌‌ بی چادر و یا با چادر، او همه جا بود، هرگاه که خطر تازه‌ای روی می‌آورد پیدایش می‌شد. چشمان نگران او جویا بودند و با علاقه فراوان به هرجا که باید برود می‌رفت و هر کاری را که باید بکند می‌کرد. خانه او تا روزی که خانه داشت جای دربدران بود و هرگز نشنیدم که ناله کند و یا درخواستی داشته باشد. دست و دلباز و از خود گذشته برای نهضت زندگی می‌کرد. در روز مسئول سازمانی و در تاریکی شب پیک و روزنامه رسان بود. (این زن عزیز و رفیق ارجمند دیگر در میان ما نیست. بیماری هولناک و کوتاهی رفیق هما هوشمند راد را از میان ما برد) یاد او برای یارانش زنده و نام او در نهضت زن کشور ما پایدار است.
بدبختانه در این صفحات جای آن نیست که از نهضت زنان ایران سخن رانده شود. از آن راد زنانی که برای نخستین بار برپا خاسته و برای زن و مادر ایرانی پا به میدان گذاشتند.
آن روزها آنان برای به دور انداختن چادر قیام کردند و در آن دوران سخت با آخوند و مذهبی در افتادند. نوشتند، روزنامه داشتند، تاتر درست کردند و به روی صحنه آمدند و هدف‌‌های خود را به گوش مردم رساندند.
در باره این زنان و نهضت زن در ایران باید جویا شد، پژوهش کرد و به راستی کتابی درخور آن‌‌ها و جانبازی‌‌ها و گذشت آن‌‌ها نوشت.
در اینجا از آنهائی می‌گویم که هر روز و هر شب در سال‌‌های اخیر در نبرد بودند و من خود آن‌‌ها را از نزدیک دیده و شناخته ام. بله، این زنان و دختران بدون این که سینه سپر نمایند و یا از رازهای بزرگی که به دست آن‌‌ها سپرده شده بود پرده دری نمایند، دشوارترین کارها را کردند و آئین جوانمردی و عیاری را بدون هیچ گونه خودنمائی همان طور که قانون جوانمردی است به کار بستند.
برگرفته از :"چهره های درخشان "نوشته مریم فیروز



جلاد را نباید با قربانی عوضی گرفت.
پوتین همان بلا را که بر سر خلق های دیگر از چچستان تا گرجستان و سوریه و غیره در آورده،
 بر سر حلق های اوکراین در می آورد

به چه کار آید ات ز کلیه بسی
بفروش و بپر ز هر  قفسی

تو  فاتحی  !
دستان تو
سر گرم ساختن سنگر ٬
مشغول کاشتن بذر. دوستی است.
تو  فاتحی!
 
ما
شکوفه ی دستان بی زوال ترا
           اب می دهیم  
خسرو گلسرخی

معنی تحت اللفظی:
کسی که سنگر می کند
بذر دوستی می افشاند
و
فاتح است
و
شعرا
شکوفه های دستان بی زوال فاتح کذایی را آب می دهند.

شعرا به شکوفه ها
آب می دهند؟
مگر  شکوفه ها  را آبیاری می کنند؟
شکوفه های دستان دیگر چه صیغه ای اند؟
 
ویرایش:
ما
به شکوفه ی دستان بی زوال فاتح سنگرکن بذر دوستی  پاش
 فاتحه می خوانیم

پوتین امروز هرچه در چنته داشت
بگوش رهبران ناتو واتحادیه اروپا پف کرد.
ولادیمیر ولادیمیرپوتین رسما به غرب هشدار داد
که جنگ با روسیه چگونه خواهد بود:
همکاران، رسانه ها، خبرنگاران و مهمانان عزیز.
بعد از ظهر بخیر!
امروز بار دیگر در اتحادیه اروپا و کشورهای عضو ناتو
درخواست هایی برای "جنگ علیه روسیه" مطرح می شود.
امروز، متأسفانه یا نه، باز هم می توان گفت
که تاریخ همیشه تکرار می شود. همیشه!
دیدگاه همکاران ما از اروپا و ناتو در مورد
روسیه هرگز تغییر نمی کند. آنها همیشه آماده نابودی
روسیه، هر چیزی که روسی است، و آماده برای اشغال
روسیه هستند. هدف آنها هرگز تغییر نمی کند
نفرت از روسیه همیشه در رگهای برخی از همکاران
و کشورهای حاکم اتحادیه اروپا و ناتو باقی مانده است.
همکاران عزیز، امروز دوباره می شنویم که روسیه متجاوز است
و حقیقت این است که روسیه هرگز متجاوز نبوده
و همیشه در طول تاریخ از خود دفاع کرده است.
این یک واقعیت است!
همکاران عزیز اروپا و ناتو، روسیه هرگز جنگی
را آغاز نمی کند. روسیه همیشه جنگ ها را متوقف می کند.
شما شروع به جنگ می کنید و هدف همیشه نابودی روسیه است.
روسیه هرگز کشورها را تهدید نکرده است،
هرگز امنیت جهان را تهدید نکرده است، اما ما دوست داریم بگوییم
"مار وقتی می میرد، بیشترین نیش را می زند."
شما همیشه در همه جا فاشیسم را ایجاد کردید
و در اوکراین جنگ کار شماست و روسیه همیشه
از کشور و مردمش دفاع خواهد کرد. هر چقدر
هم که هزینه داشته باشد، هر چقدر هم که متحمل خسارت شویم،
همیشه از کشور و مردم آن دفاع کرده ایم. ما همیشه به این کار ادامه خواهیم داد.همانطور که می دانید ما در تاریخ خود
بارها به عنوان کشوری با روحیه خود را ثابت کرده ایم.
و امروز دوباره فریاد می زنید "پیروزی بر روسیه".
همکاران عزیز، من به شما اطمینان می دهم که روسیه
سقوط نخواهد کرد. ممکن است پاره شود، اما هرگز از بین نرود.
اگر یکی از کشورهای عضو اتحادیه ناتو به روسیه اعلام جنگ کند،
همه باید بدانند که واکنش ما برق آسا خواهد بود و اگر احساس خطر کنیم، واکنش ما مخرب خواهد بود.امروز روسیه همه نوع سلاح در تاریخ کنونی جهان دارد، تاکید می کنم. (I اضافه کنید: شما ایده ای ندارید.)
شما چیزی از روسیه و امکانات آن در اوکراین ندیده اید زیرا اوکراین کشور تاریخی ماست و روس ها در اوکراین هستند و ما آنها را نجات می دهیم و این یک جنگ نیست بلکه یک عملیات نظامی است. (درست)
از سوی دیگر، مانند اوکراین نخواهد بود. این چیزی است که شما باید بدانید.
در مورد اینکه آیا ما برای صلح آماده مذاکره هستیم، ما همیشه آماده مذاکره بوده ایم، اما هیچکس نخواسته با ما مذاکره کند.
البته روسیه هیچ دوستی در میان رهبران ناتو و اروپایی ندارد، زیرا روسیه کشوری قدرتمند و بزرگ است، که دقیقاً همان چیزی است که همکاران ناتو و اروپایی شما نمی‌خواهند.
اما قبول کن!هر چقدر هم تکرار کنید که روزی روسیه شکست خواهد خورد... من به خدا ایمان دارم و خدا با ماست. جهان ممکن است زودتر به پایان برسد، اما روسیه سقوط نخواهد کرد.ما به جهانی بدون روسیه نیاز نداریم.
بر خلاف شما، من به خوبی می دانم کشور
و مردم چیست و بنابراین همیشه برای کشور و مردمم می جنگم.
آیا حاضرید این را همانطور که می خواهید بپذیرید؟
آیا حاضرید دوباره جنگی را علیه روسیه آغاز کنید؟
اما ما هم آماده ایم.و جنگ امروز علیه روسیه
یک آخرالزمان مطلق خواهد بود.من به همکاران
مان از اروپا و ناتو توصیه می کنم که برای خیر دنیا کار کنند
نه برای نابودی جهان.
متشکرم "
تاریخ همیشه تکرار می شود. همیشه؟
خواهیم دید.



تهران خیابان پاستور، تابستان ۱۳۵۹ / عکس از کاوه کاظمی
.
این دو زن از اولين بازداشت شده گان اعتراض به حجاب اجباری هستند که بعد از بازداشت از سرنوشت شان کسی خبری ندارد.
.
اگر مردمی - که ما باشیم - همان زمان به پشتیبانی این دو زن بر می خاستیم، آخوندیسم می فهمید با مردمی طرف است که زیر بار حرف زور نمی روند.
اما افسوس که ما خواب زدگان در همان زمان در انتظار آب و برق مجانی خميازه می کشيدیم و انگشت های اشاره به سمت ماه داشتيم.
و ابلیسیان در خلوتشان به سادگی ما می خندیدند و نقشه ی قتل ما را می کشيدند.
.
البته حالا بیعرضه ترشده ایم و بعد از پنجاه سال فقط نق می زنیم و یک مشت ابله هم دارند بر سر ما با زور حکومت می کنند
پیرایه

زنان ایران
دیالک تیکی از سنتی و مدرن بوده اند.
زنان مدرن ایران
 فخرانگیز بوده اند.
در همان فردای فاجعه
زنان در تهران به میدان فردوسی (؟) در جوار دانشگاه تهران ریختند و از آزادی زنان حاصله از انقلاب ضد فئودالی سفید به دفاع برخاستند.
البته سرکوب شدند.
ولی هیچ بانگی بی پژواک نیست.
همان زنان انقلابی و سنت خجسته آنها
در این ۴ دهه
تکثیر میلیونی شده است:
زنان شان چنینند
ایرانیان.
آنهم از قدیم ایام
و
نه تازگی ها



حضرت عیسی
اولا
ترامپ از لباس زلنسکی تعریف کرد.
این پرسش را خبرنگاری از زلنسکی کرد و زلنسگی تف کرد بر رویش
کاش همه زلنسکی کیمی هشیار اولا



زندگی من
نادژدا کروپسکایا
مارکسیسم بزرگترین خوشبختی را به من بخشیده، که هر انسان می تواند آرزو کند...
 مسیر همیشه آسان نبود، اما هرگز تردیدی وجود نداشت که راه درست بوده است.

مارکسیسم چیست؟
همه از دم از مارکسیسم دم می زنند
و احدی نمید اند که مارکسیسم  چیست.
حدس بزنید این سخن از کیست



قديما بچه ها حجب و حيا داشتند
اين روزا
نه پسر حرمت پدر و مادر را داره نه دختر
نه خواهر و نه برادر و٠٠٠٠٠٠٠
چشم هم چشمى ، فخر فروختن به همديگر زياد شده
باران

قدیمها
جامعه فئودالی بود و اخلاق حاکم اخلاق  فئودالی ـ روحانی بود
اکنون
جامعه سرمایه داری است و اخلاق حاکم هم اخلاق بورژوایی است




اين تصوير را ساعتها نگاه كردم
و مى روم تو گذشته
خاطرات گذشته ها رو مرور مى كنم
يادش به خير
تابستون كه ميشد
مادر بزرگ رختخواب ها رو پهن ميكرد تو ايوان و رديفى مى خوابيديم
آسمون پر از ستاره را مى شمرديم
صداى جيرجيرك ها توى تاريكى
و خنكاى شب، بوى گل ياس
قصه گفتن مادر بزرگ
چه حس خوبى به آدم دست ميداد
درسته امكانات كم بود
ولى دلها خوش بود
آدما مهربان بودند
صفا و صميميت بين همه ديده ميشد
و خوشى هايى كه تو بچگى داشتيم
اين روزا
آدما بهم رحم ندارند
حرمت و احترام از بين رفته،
قديما بچه ها حجب و حيا داشتند
اين روزا
نه پسر حرمت پدر و مادر را داره نه دختر
نه خواهر و نه برادر و٠٠٠٠٠٠٠
چشم هم چشمى ، فخر فروختن به همديگر زياد شده
فقط ميتونم بگم
يادش به خييييييييررررر




پس لز شکست سوسیالیسم کمونیسم اروپایی دود شد و نا بود شد
انقلاب اکتبر
را
زنان رهبری کرده اند.
معروف ترین شان کروپسکایا و امان و غیره (همرزمان لنین) بوده اند



نادر ابراهیمی
 فرم می بیند و بس.
غزل
 فرمی از فرمهای مختلف شعر است.
غزل
تحفه نطنز که نیست.
تعیین کننده محتوا ست
اگرچه فرم هیچواره نیست.
در فرم واحدی به نام غزل
هم می توان زهر به خورد خواننده داد و بدبختش کرد
و
 هم میتوان شهد به خوردش داد و خوشبختش کرد


گیاه وحشی کوهم نه لاله‌یِ گلدان
مرا به بزم خوشی‌های خودسرانه مبر
به سردی خشن سنگ، خو گرفته دلم
مرا به خانه مبر، زادگاه من کوه است.
ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون
به زیر سنگی یک روز می‌شوم مدفون
سرشت سنگی من آشیان اندوه است.
جدا ز یار و دیارم دلم نمی‌خندد
زمن طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه
به غیر حسرت پر خشم و آرزوی مخواه
گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار
مرا نوازش و گرمی به گریه می‌آرد
مرا به گریه میار
ژاله اصفهانی




زان می عشق، کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی، ساعد سیم‌اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن، انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم؛ رسم این است
که چو صبحی بدمد، در پی‌اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی؟
حافظا گر ندهد دادِ دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی

جافظ

زان می عشق، کز او پخته شود هر خامی؟
دیوان حافظ
جولانگاه وارونه سازی های رنگارنگ حقایق امور است.
عشق
چیز مثبتی نیست تا می ئی هم به نام عشق ایدئالیزه شود.
عشق
اصلا رابطه نیست.
عشق نوعی وابستگی بی اختیار است.
دلیل تجلیل از می و عشق و عیش و نوش توسط حافظ خردستیز
تأثیر مخرب عشق و می و عیش و نوش
 بر مغز اندیشنده است


چرا؟
کسی که پشت سر دیگری حرف می زند
بهترین دوست او ست
کسی که انتقاد کسی را می شنود
حداقل به تفکر و تجربه واداشته می شود.
حتی حشرات و حیوانات
پشت همدیگرو پشت سر بشر حرف می زنند
به همین دلیل
کلاغ به محض دیدن «الاغ» پر می کشد تا سنگسار و چلاق نشود



استالین که مهم نیست.
مهم استالینیسم است که انحرافی از مارکسیسم است. استالینیسم چیست؟



اولا
 بانگ (فریاد، صدا) نمی زنند.

ثانیا
مؤسسان بانک
 نه دزدان، بلکه سرمایه داران (بورژوازی) اند.
دزدان
جزو لومپن پرولتاریا هستند
 که تحتانی ترین لایه  اجتماعی است.
 در حالیکه سرمایه داران
فوقانی ترین طبقه اجتماعی را تشکیل می دهند.
طبقه حاکمه را.



ین که تو داری قیامتست نه قامت
وین نه تبسم که معجزست و کرامت

هر که تماشای روی چون قمرت کرد
سینه سپر کرد پیش تیر ملامت

هر شب و روزی که بی تو می‌رود از عمر
بر نفسی می‌رود هزار ندامت

عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم
باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت

سرو خرامان چو قد معتدلت نیست
آن همه وصفش که می‌کنند به قامت

چشم مسافر که بر جمال تو افتاد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت

اهل فریقین در تو خیره بمانند
گر بروی در حسابگاه قیامت

این همه سختی و نامرادی سعدی
چون تو پسندی سعادتست و سلامت

هر شب و روزی که بی تو می‌رود از عمر
بر نفسی می‌رود هزار ندامت
عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم
باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت
سعدی

هر لحظه ای که بی تو می گذرد، حاوی و حامل هزار پشیمانی است
  عمری که در غفلت از تو گذشته است،
عمر نبوده است
و
ما بقی عمر را باید به دادن خسارت بابت غفلت گذراند




جدی گرفتن و نگرفتن چیزی توسط کسی،
 تعیین کننده نیست.
 چیزها (جامعه و جهان)
 وجود اوبژکتیو (عینی) دارند
 و
 در دیالک تیک اوبزکتیو ـ سوبژکتیو
 نقش تعیین کننده از ان اوبژکتیو (عینی) است.
کسی که جدی نگرفتن جهان را مقاومت می پندارد
یا بیسواد و یا بیسواد پرور است




موضع حزب توده در مورد تجاوز پوتین به اوکراین تنها موضع درستی بوده که حرب توده داشته است.




 اين هم از عجایب زبان فارسی است که همه ی چیزهای بزرگ را با «خر» مشخص می کنند مثل:
 خر پول،
خرمگس،
خرکار، 
خرخوان، 
خرگوش،
خر شانس،
خرفهم،
.
ولی به صندوق که می رسند، می گويند : گاو صندوق!
پیرایه یغمایی

خر در آغاز هر واژه بنشیند، به آن واژه صفت مبتنی بر عظمت می بخشد.
در زبان آلمانی به جای خر از واژه  groß استفاده می شود:
groß  vater
groß  mutter
urgroß vater
groß landbesitzer
groß handel
groß  raub







خر پرکاربردترین واژه فارسیست
چند ضرب المثل درباره خر:
از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی
فلانی هم خرو میخاد هم پالونه خرو
وین دو شاخ گاو اگر خر داشتی--------- نسل انسان از زمین برداشتی
خر خر است گر چه پیر باشد
این همه خر تو این مملکته بعد میرن از قبرس وارد میکنن
خر به خر میرسه میگه خیلی خری!
خر به اول واژه ای میچسبد و به ان بزرگی میدهد ( از لحاظ اندازه) مانند
خرمگس - خرمایه - خرزور


شاه
 از ایران بزدلانه گریخت و کشور را سپرد دست آخوندهای مزدور و سر سپرده به صیهونیست اسرائیل و دشمن بشریت انگلیس
فری رزمجو

 
فرق ایسم با ایست چیست؟
صهیونیسم = مکتبی، ایده ئولوژی ئی
مثل اسلام که مکتبی و ایده ئولوژی ئی است
صهیونیست = پیرو مکتبی و ایده ئولوژی ئی به نام صهیونیسم
مثل مسلمان که پیرو مکتبی و ایده ئولوژی ئی به نام اسلام است.
ثانیا
مگر اخوندها سرسپرده اسرائیل و انگلیسند؟
دکتر مصدق بدتر از شاه سرسپزده امریکا بود
 خاطرات طایفه مصدق را منتشر کنید تا ایمان بیاورید به امریکاگرایی  دکتر مصدق



مگر در ایران زندانی سیاسی وجود داشته و وجود دارد؟
منظور از سیاسی چیست؟


چه اندوهى!
لبانم اينک
طعم تو را از خاطر برده است...
انا اخمتووا

نه
بشر طعم دارد
و
 نه لب خاطر.

به همان سان
  که
 آنا
نه مغز دارد
و
نه
عقل

 به یاد فاطمه مدرسی
 آذر

بهار
با مرهمی از شکوفه گیلاس
زخم تن درخت جوان را
التیام می دهد
و
خاک سرد ،
از نفس گرم جوانه ها ؛
جان تازه ای
به باغ می دهد
  اندک زمانی
تا شکفتن بغض ابر...
و میان اینهمه غوغا
جای خالی تو
باهیچ سین سرخی
پر نخواهد شد.
ایستاده ام
تا بیایی
 با سپیده‌ی فردا
ای اسطوره استقامت وپایداری.


درنگی در جهانتصور نوین:
ما در جهان کنونی با جریان های سیاسی قروقاطی زیر سر و کار داریم که در هم تنیده اند و مکمل و متمم و موافق و مخالف و متحد و منکر و مؤید یکدیگرند.
امپریالیسم به نمایندگی مثلا حزب دموکرات امریکا و احزاب اروپایی سنتی
نئوفاشیسم  به نمایندگی مثلا احزاب قروقاطی فاشیستی از قبیل آلترناتیو برای آلمان و غیره
اولیگارشیسم  به نمایندگی  دول کشورهای سابقا سوسیالیستی
فوندامنتالیسم یهودی و مسیحی و اسلامی ستی و شیعی
 امپریالیسم
راسیونالتر و سوسیالتر و مترقی تر از نئوفاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم
است.
جمهوری خلق چین در این میان استثناء است



پیش شرط قضاوت راجع به چیزی
شناخت پیشاپیش آن چیز
و
داشتن شهامت اعلام نتیجه شناخت است.
اگر گاوان و گوسفندان
قصابان را می شناختند و نتیجه حاصله را اعلام می کردند (یعنی قضاوت می کردند)،
کشتارگاه ها تعطیل می شدند و لاشخورها گیاهخوار


سعدی
 تعریف علمی مفهوم دوستی و مفهوم دشمنی  را نمی داند.
دوستی
 به رابطه مبتنی بر منافع مشترک اطلاق می شود.
دشمنی  به رابطه مبتنی بر منافع متضاد اطلاق می شود.
اگر اتشراک منافع از بین برود
دوستی قطع می شود و یا حتی در طرفة العینی به دشمنی تبدیل می شود.
نه
دوستی ابدی
وجود دارد
و
نه
دشمنی ابدی.
فقط منافع وجود دارند.
منافع
یکی از مهمترین مفاهیم در فلسفه مارکسیستی است.


منافع

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15231


داغ تنهایی
——————-
         آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی‌تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه‌رویان و بی‌جا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هرکدام از شعله‌ای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من رهی خورشید عالم‌تاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
نیلوفر:
نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پیچیده‌ام »
« طوفان حادثات:
 این سوز سینه شمع شبستان نداشته است

هم و غم و فکر و ذکر
اشرافیت فئودال و دربار در همین غزل رهی
تشریح و تبیین می یابد.


حتی کلمه ای از این حرف ها مال ما نیست.
 یزدی ها
بهتر است که به اندیشه بیندیشند و نه به صاحبسخن

زوال ناتو جزو اهداف عملیات ویژه روسیه در اکرایین بوده است
حق پرست


پوتین می خواست عضو ناتو شود.

روسیه اولیگارشیستی
به لحاظ اقتصادی
همسطح ایتالیا ست.
روسیه
با فروش مواد خام
امرار معاش می کند.
حمله روسیه به خلق های اوکراین
بیشتر به نفع امپریالیسم بوده است.

هدفش از حمایت الکی از بشر در سوریه
به لحاظ فیزیکی
تمرین عملیات نظامی و گ. گوزی برای سکنه بدبخت روسیه
و
به لحاظ فکری
حفظ حاکمیت اولیگارش های منحط روس بود.ه است
هدف پوتین و اربابان اولیگارشش
تسخیر اوکراین در عر ض دو روز
و مستعمره کردن اوکراین بود.
تیرش به سنگ خورد و اوکراین به گورستان تانک هایش و سربازان و ژنرال هایش بدل شد
جنگ برای ارتجاع
آب حیات است و مفرح ذات


سیلی محکم زلنسکی به ترامپ و درس بی‌سابقه او به «رهبران» عرب/ آیا ائتلاف غرب وارد مرحله‌ی فروپاشی شده است؟ چرا زوال قریب‌الوقوع ناتو را بعید نمی‌دانیم؟
نویسنده: عبدالباری عطوان
منبع رای الیوم
———————-
رای الیوم نوشت: بزرگترین و فاجعه‌بارترین اشتباهی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا مرتکب شد این بود که با ولادیمیر زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین به گونه ای رفتار کرد که گویی یک رهبر عرب است؛ به همین دلیل، او «کمک‌های» نظامی و مالی آمریکا به ارزش بیش از ۳۵۰ میلیارد دالر را به رخ او کشید و گفت که اگر این کمک‌ها نبود، کی ‌یف در عرض دو هفته یا حتی دو روز به دست ارتش روسیه سقوط می‌کرد.
«عبدالباری عطوان» تحلیلگر جهان عرب در مطلبی با اشاره به اینکه و ناگفته‌های دیدار جنجال برانگیز زلنسکی با ترامپ بسیار بیشتر از ان چیزی است که منتشر شده است، نوشت: ترامپ که رئیس‌جمهور اوکراین را به کاخ سفید فراخوانده بود تا او را توبیخ کند، درست مثل رهبران عربی که با آنها ملاقات کرده بود، هرگز فکر نمی‌کرد که زلنسکی با شجاعتی غیرمنتظره به او پاسخ دهد و در مقابل دوربین‌های شبکه‌های تلویزیونی با او مشاجره کند، قاطعانه از عذرخواهی خودداری کند و فوراً و بدون امضای توافقنامه تجاری در مورد سهم ایالات متحده از فلزات کمیاب اوکراین در ازای حمایت مالی و نظامی از طرف اوکراینی در جنگ علیه روسیه، ایالات متحده را ترک کند.
سه درس مهم وجود دارد که «رهبران» عرب می‌توانند از این رویارویی بی‌سابقه با کاخ سفید بیاموزند، رویارویی که قطعاً وارد تاریخ سیاسی، نه فقط آمریکا، بلکه جهان خواهد شد:
اول: زانو زدن زیر پای رهبری آمریکا از ترس و وحشت، نوعی دیپلماسی و خویشتن‌داری نیست، به‌ویژه زمانی که این رهبری «خیابانی» و متکبر باشد، مانند رئیس‌جمهور ترامپ و قبل از او جورج بوش پسر، که هر دو «جمهوری‌خواه» هستند. مقابله، علیرغم تفاوت در موازنه قوا، فقط به گستاخی، توهین و باج‌گیری بیشتر منجر می‌شود.
دوم: هرکس که خواهان دریافت کمک‌های آمریکا، چه نظامی و چه مالی، است، باید انتظار خضوع و ذلت را داشته باشد و بهای سنگینی از کرامت و امنیت خود بپردازد و در مقابل، امتیازات بزرگی بدهد که مهم‌ترین آنها در مورد اعراب، پذیرش تسلیم شدن در برابر دشمن اسرائیلی و حمایت از جنگ نسل‌کشی است که در نوار غزه، کرانه باختری و جنوب لبنان به راه انداخته و کوچاندن دو میلیون شهروند غزه‌ای و تبدیل نوار غزه به ریویرا یا سنگاپور، اما برای شهرک‌نشینان اسرائیلی.
سوم: درس گرفتن از پاسخ سریع و متحد اروپا در حمایت از رئیس‌جمهور اوکراین در مواجهه با رئیس‌جمهور آمریکایی که رهبری جهان غرب را بر عهده دارد و کشورش در جنگ جهانی دوم ناجی آنها از نازیسم بود. همه رهبران اروپایی، و بالاتر از همه استرالیا، بریتانیا و کانادا، تسلیم نشدند و از توهین و تحقیر یک رهبر اروپایی که او را یکی از خود می‌دانند، چشم‌پوشی نکردند و به او می‌گویند حتی اگر اشتباه کنی، تنها نخواهی بود. در اینجا جایی برای بهانه و حساب و کتاب نیست، زیرا هیچ چیز بالاتر از کرامت ملی نیست.
ترامپ در این رویارویی شکست خورد و زلنسکی پیروز نشد. بزرگ‌ترین برنده، شی جین پینگ، رهبر چین و ولادیمیر پوتین، رهبر روسیه هستند که از شادی و شماتت به ترامپ و زلنسکی، به ویژه از انفجار اختلافات ویرانگر در داخل اتحاد غربی اروپایی-آمریکایی، دست‌های خود را به هم می‌مالند.
آمریکا رئیس‌جمهوری احمق، نادان و بازاری مثل ترامپ را به خود ندیده است و فکر نمی‌کنیم که شکست این تله‌ی «رکیک‌گویی» که برای رئیس‌ جمهور اوکراین پهن کرد و نتایج کاملاً معکوس داد، آخرین سقوط او باشد. این رئیس‌جمهور، خدا را شکر، قبل از اینکه خطری برای متحدان غربی‌اش باشد، خطری برای کشورش است و سابقه‌ای طولانی در فساد و مسائل اخلاقی دارد.
آمریکا در جنگ اوکراین شکست خورد و به همین دلیل، ترامپ که به جیبش فکر می‌کند نه به عقلش، به اجبار به صلح با روسیه متوسل شده است تا خسارات را کاهش دهد و این به لطف بی‌احتیاطی زلنسکی و پذیرش نقش «عروسک خیمه شب‌ بازی» در دستان آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی است.
بعید نمی‌دانیم که «نبرد» خیابانی کاخ سفید بین ترامپ و زلنسکی، آغاز پایان هر دوی آنها، فروپاشی اردوگاه غرب، فروپاشی ناتو و ظهور سازمان «بریکس» ضد آن به رهبری دوجانبه چین و روسیه باشد.


پایان عمر زلنسکی
فانی یزد

فانی همه را به زعم خود می سحند.
زلنسکی
فردی شخص که نیست.
زلنسکی
فردی حقوقی است.
زلنسکی
نه به عنوان شخص
بلکه به عنوان نماینده خلق های اوکراین
قد علم می کند.
اگر قد علم نکند
منفور و معزول می شود
 
ترامپ به تحقیر خلق های اوکراین می پردازد تا به تجلیل امپریالیسم امریکا بپردازد.
زلنسکی
از امپریالیسم اسلحه خریده است و دمار از روزگار اولیگااشیسم روس در آورده است
آن سان که پوتین
برای تداوم جنگ مستعمراتی اش به سراغ سیدعلی و حریف کره شمالی رفته است
پوتین فرقی با  نتان  عردوغان ندارد
پوتین ۲۰ در صد گرجستان را هم اشغال کرده است
چچستان و سوریه و کشورهای افریقایی را به خرابات شام مبدل کرده است
در اماکن مسکونی روسیه بمب گذاشته است تا روی کار آید
سرمشق پوتین و مد و دوف  نتان و موسولینی و آدولف و پینوچه است

سقراط
ندانمگرا بود.
سقراط
اصلا توان کشف عیب کسی را نداشت.
 برتولت برشت
 در قصه های اقای کاف.
سقراط را  به به تنباد تمسخر می گیرد

نه.
خوشبختی تعریف دارد.
خوشبختی = خروج بی برگشت از خریت.
خوش بختی = دستیابی به حقیقت

زبان
در جهان
ای خردمند چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ای؟
ابزار که اعجاز نمی کند
اندیشه اعجاز می کند.
باوه و خرافه
 به هر زبانی هم که باشد
باوه و خرافه خواهد بود



اگر امتیاز نقد می خواهی سری به خاوران بزن تا جزو ممتازان جهان گردی



 دنیا به جای خواهد رسید که،
افراد با هوش از حرف زدن منع میشوند.
تا باعث رنجش احمق ها نشوند،
اکنون دقیقاً همان دوران است!
داستا یوفسکی

اکنون دقیقاً همان دوران است؟
با هوش تر از ایلان ماسک کیست؟
مگر  از حرف زدن منع میشود؟
 مگر باعث رنجش احمق ها می شود؟
صم بکم عمی فهم لایعقلون


کوتاه ترین داستان غم انگیز دنیا از سعدی:
شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست
چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست

اگر واقعا چنین بوده است،
دلیلش چه بوده است؟

کارگران
پس از شکست سوسیالیسم
در حال عقب نشینی از همه ستگرها هستتد.
نومید و پراکنده و پریشان و سر در گریبانند.
چه بسا
سوراخ دعا را گم کرده اند
و
دنبال پوتین ها و پالان ها و ترامپ ها و عربان ها و عردوغان ها (نئوفاشیست ها، اولیگارشیسست ها و فوندامنتاالیست ها) افتاده اند و رهسپار دوزخ اند.
دی شیخ با الاغ همی گشت دور باغ:
«یک توده ای به پهنه دنیایم آرزو ست.»
گفتیم:
«یافت می نشود.
جسته ایم ما.
عیسی دمی به عالم بالایم آرزو ست»


قیصر امین پور
========
خسته ام از این کویر
خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح !
مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر !
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر !
این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته‌ام  از این کو

دلیل خساگی ات از کویر
این است که توان کویرشناسی نداری.

چرا باید از هشیاری که عیب شناس است
دوری گزید؟


نه.
منظورش از شمع مرده
 شهیدی ارمنی بوده است که روزنامه صور اسرافیل را منتشر می کرد و از یاران دهخدا در جنبش مشروطه بوده است

زلنسکی
 صد ها بار سوسیال تر و راسیونال تر و متفکرتر و مترقی تر از ترامپ و پوتین و پالان و طرفداران شان است.
ترامپ
 کودک واره ای است که انتظار دارد که همه سکنه جهان بارک الله بارانش کنند.
زلنسکی ا
ولین کسی بود که رو در رویش ایستاد و مشت بر پوزه اش زد.
 برخورد زلنسکی به پوتین و پالان و ترامپ و غیره
ستایش انگیز است.
 ایراد زلنسکی
 همان ایراد حضرت عیسی و حواریون است:
بیگارنگی با جهان بینی پرولتاریا


اصلا کار نصرت رحمانی با کار شاعران دیگر فرق داشت و این را حتی کسانی که اندکی هم شعور شاعرانه داشتند، می‌فهمیدند. چرا که اگر شاعران دیگر با مهارت‌های فنی و با کشش و کوشش - به اوضاع لجن وارکنایه می زدند، نصرت رحمانی چون غول عظيمی از کتاب «میعاد در لجن» قد کشید و همه را به دیدار لجنی برد که زندگی ها را فرا گرفته بود.
زبان رحمانی نیاز به هيچ استعاره ای نداشت، فقط نیازمند این بود که تو در این لجن زندگی کرده باشی و این عفونت بویناک را به ریه‌هایت کشیده باشی. رحمانی در میان این لجن دست و پا زد، آن را انکار نکرد، بلکه از آن سر بلند کرد و این لجن را به در و دیوار شعرش مالید.
شناخت او از این لجنزار شعرهايی بود چون «شهر نو».
شعری که در میان تکرار تصاویر سرطانی از قبیل دیوارهای خیس، درماندگی سگ‌های ولگرد، جوی‌های خشکیده، آواز «گل پری جون» کافه‌ها، صورت‌های پریده رنگ و لک و پیس گرفته و ملافه‌هایی با تک لکه‌های خون سرگردان بود:
دیوارهای خیس، سگ‌های هرزه‌گرد
جوی بدون آب، نجوای چند مرد.
آواز گل پری از توی کافه‌ها
تک لکه‌های خون روی ملافه‌ها
پیرایه یغمایی

صنعت و ساختار شعر نصرت رحمانی
عاری از عیب و ایراد است.
عیب و ایراد نصرت در جهان بینی او ست:
نصرت نماینده پسیمیسم (بدبینی) است.
پسیمیسم
بینشی ارتجاعی، صد علمی، صد عقلی و خارفی است.
نصرت در عرصه شعر = هدایت در عرصه نثر
زندگی لجن نییست
زندگی عالی ترین و متعالی ترین نعمت هستی است.
آنچنان زیبا ست این بی بازگشت،
کز برایش می توان از جان گذشتو

انتقاد نصرت و هدایت
«انتقادی» ارتجاعی است.
یعنی اصلا انتقاد نیست.
چون انتقاد باید  علمی و انقلابی باشد:
انتقاد باید
دیالک تیکی از انتقاد از خود و انتقاد از جامعه و جهان و همنوع خود باشد.
نصرت و هدایت و شاملو   و جلال و خمینی و غیره
خیال میکنند که تحفه نطنزند و عاری از هر عیب و ایراد.






شاه
 بدترین منتقد و مخالف اشرافیت و روحانیت بوده است.
 انقلاب ضد فئودالی سفید
را
 شاه ارهبری کرده است.

شاه صدهابار مترقی تر از شیخ بوده است.
 مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه
 از خدمات فکری و فلسفی و فرهنگی شاه است.


صاحب این عکس را می شناسید ؟ هیچ کس نمیدانست در زمان جنگ باعراق یک کمونیست فرمانده نیروی دریایی ایران است .
هر کس با هر عقیده و آرمانی وقتی زندگی و جانش را در راه آزادی و برابری و نجات مردم فدا کرده است ارزشمند و قابل قدردانی است .
نگذاریم نام این از خود گذشتگان را از صفحه های تاریخ پاک کنند .
۶اسفند ماه ۱۳۶۲ ایشان ناخدا بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ایران که یکی ازشریف‌ترین وپاک‌ترین نظامیان ایران بود
به همراه ۹ تن از یاران از جان گذشته‌اش:
سرهنگ هوشنگ عطاریان، مشا ور وزیر دفاع و فرمانده قرارگاه عملیاتی ارتش در غرب کشور
سرهنگ بیژن کبیری، فرمانده نیروهای هوابرد
سرهنگ حسن آذرفر، استاد دانشکده افسری و معاون پرسنلی نیروی زمینی
غیرنظامی شاهرخ جهانگیری، عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران
و این پنج نفر
غیرنظامی محمد بهرامی‌نژاد
غیرنظامی ابوالفضل بهرامی‌نژاد
غیرنظامی رضاخاضعی
غیرنظامی فرزاد جهاد
غیرنظامی خسرو لطفی
که از کادر های حزب توده ایران بودند
در یکی ازهمین بیدادگاه‌های اسلامی توسط جلاد آبروباخته‌ای به نام محمدی ریشهری حکم اعدامشان صادر شد و در ۶ اسفند ۱۳۶۲ به اجرا درآمد.
-------------------------------------------------------->
ناخدا یکم دکتر مهندس بهرام افضلی متولد ۱۳۱۷ است
او در سال۱۳۳۹از طرف نیروی دریایی برای تحصیل به ایتالیا فرستاده شد .
و تا دریافت درجه دکترا در مهندسی الکتروتکنیک در ایتالیا تحصیل کرد که بالاترین درجه ی تحصیلی در این رشته در ان زمان بود .
جنگ نفت‌کش‌ها که در جریان جنگ ایران و عراق رخ داد یکی از عوامل حضور نظامی کشورهای غربی به ویژه آمریکا در خلیج فارس شد. اهمیت نظامی-راهبردی خلیج فارس به طور ویژه در جریان جنگ ایران و عراق آشکار شد
ناخدا افضلی در این دوران فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و یکی از موثرترین عاملان پیروزی در نبردهای دریایی خلیج فارس در جنگ ایران و عراق به شمار می رفت
ناخدا افضلی در عملیات مروارید در جنگ ایران و عراق نیروی دریایی و هوایی ایران، ۴ فروند ناوچه موشک انداز عراقی کلاس «اوزا» و ۷ فروند شناور دیگر عراقی را به قعر دریا فرستاد و
نیروی دریایی عراق عملاً فلج و تا پایان جنگ قادر به ایفاء نقشی نشد.
عملیاتی شکفت انگیز و تاریخی که نا خدا افضلی تنها طراح ان بود
از جمله فعالیت های تخصصی دیگر نقش و فرماندهی او در عملیات مربوط به کانال خور موسی در شمال خلیج فارس است.
زمانی که خرمشهر سقوط کرده بود و آبادان در محاصره عراق بود، ارتش متجاوز مدام برای تثبیت حضور اشغالگرانه خود در خوزستان اقدام به مین گذاری در کانال خور موسی کرد و راه ارتباطی بندر شاپور را بدین وسیله مسدود کرد.
این اقدام علاوه بر جنبه‌های نظامی از لحاظ تجاری و کشتی‌رانی برای ایران در آن دوره فوق‌العاده منفی بود.
نرخ بیمه کشتی‌های تجاری با این حرکت ارتش صدام به چندین برابر رسید. در آن زمان، یعنی بلافاصله پس از انقلاب، امکان مین‌روبی دریایی برای نیروی دریایی ایران عملاً وجود نداشت.
از لحاظ تاکتیک نظامی، مین‌روبی در منطقه جنگی کار بسیار خطیر و خطرناکی است.
ناخدا افضلی از پای ننشست. برای اولین بار در تاریخ نیروی دریایی ارتش ایران، هلی‌کوپترهای مین جمع کن آر - جی - دلتا که پیش از انقلاب خریداری و بدون استفاده مانده بود، بکار انداخته شد.
این هلی‌کوپترها قبل از این حتی تمرین مین روبی نکرده بودند.
ناخدا افضلی در مقام فرمانده نیرو دستور صریح و روشنی ابلاغ کرد: «تحت هر شرایطی کشتی‌های بازرگانی باید به بندر شاپور رفت و آمد کنند».
وی گروه‌های خلبان نیروی دریایی را سازماندهی کرد و در جلسات اقناعی اهمیت بازگشایی کانال را تاکید کرد.
هلی‌کوپترها تجهیز شدند، در دریا سکو برپا شد.
برای اولین بار هلی‌کوپترهای نیروی دریایی با ابزارهای ناقص خود مسیر را مین‌روبی کردند.
ناخدا افضلی در تمام مدت در عملیات شخصاً شرکت داشت.
زمانی که مین‌روبی پایان گرفت، وی دستور داد تا ناوچه‌ها از بندر شاپور حرکت کنند و از مسیر مذکور فیلم برداری تلویزیونی شود و در تمام جهان به نمایش درآید که کانال آزاد و بی خطر است.
ناخدا افضلی بر رغم درخواست فرماندهان نیروی دریایی که از او خواهش کردند به عنوان فرمانده نیرو و نقش موثر در جنگ، خطر نکند و در ناوچه در حین عبور سوار نشود تصمیم گرفت که بر عرشه نخستین ناوچه که از مسیر می‌گذرد شخصاً حضور و فرماندهی داشته باشد
او خطاب به هم‌قطارانش گفت: «من باید جلو باشم و اگر قرار است کسی کشته شود، این باید من باشم».
آن وقت ناخدا افضلی سوار اولین ناوچه شد، از کانال گذشت شمال خلیج فارس رفت و برگشت و سپس پشت سر او کشتی‌ها و یدک‌کش‌ها به حرکت درآمدند.
و بدینسان کانال خور موسی از مین پاک سازی و برتری نظامی در خلیج فارس به سود ایران تحکیم شد. اهمیت این مین‌روبی از آن رو برجسته می‌شود که بدانیم، هنگام محاصره آبادان و سقوط خرمشهر تقریباً تمام راه‌های زمینی و تدارکات از آب بروی ایران بسته شده بود، یگانه راه ارتباطی که جنبه حیاتی داشت و در جنگ نقش عمده ایفا می‌کرد، راه ارتباطی کانال خور موسی بود که از طریق بندر شاپور و کانال بهمن‌شیر به آبادان منتهی می‌شد.
عراق برای شکست محاصره آبادان و به اشغال در آوردن بخش مهمی از استان خوزستان کانال خور موسی را مین‌گذاری کرده بود. مین‌روبی این کانال و حفظ این راه ارتباطی نقش اساسی در درهم کوبیدن ارتش مزدور صدام و بازپس‌گیری خرمشهر و نجات آبادان داشت.
و بعد از همه ی این فداکاری ها
در جریان دستگیری اعضای حزب توده ایران دراواخر سال ۱۳۶۱ و اوایل سال ۱۳۶۲ ناخدا افضلی را به همراه
سرهنگ بیژن کبیری فرمانده نیروهای هوابرد و فاتح عملیات شکستن محاصره آبادان
سرهنگ هوشنگ عطاریان قهرمان مرحله نخست جنگ و فاتح عملیات غرب کشور و مشاور وزیر دفاع
سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری و معاون پرسنلی نیروی زمینی و از مجرب ترین افسران وقت ارتش و چندین تن از افسران و فرماندهان نظامی دیگر که همگی عضو حزب توده ایران بودند را دستگیر کردند
ناخدا افضلی و یارانش با اینکه می دانستند به دست ایادی رژیم اعدام خواهند شد اما به مصاحبه ی تلویزیونی تن ندادند و تا اخرین لحظه کمونیست بودن خود را انکار نکردند
و سرانجام در ۶اسفند ماه ۱۳۶۲
پس از شکنجه های بی حد و حساب اعدام شدند و جان خود را برای ازادی وطن خود دادند
لازم به ذکر است که نا خدا افضلی در دوران تحصیل در ایتالیا با حزب کمونیست ایتالیا اشنا شده بود و مطالعات خود را در این زمینه شروع کرده بود
قسمتی از شعر "از انوشه تا افضلی" سروده سیاوش کسرایی در سوگ ناخدا افضلی:
من می‌گريم، اما
در غريو مرغك دريا، باز پيامی هست
گلخند "ناوی انوشه"
در دهان تو شگفت ناخدا
بمان، بمان
كه فردا
ما بهار را در آغوش می‌كشيم
زهره دهقان اسفند ۱۳۹۲ گرداوری شده از مجموعه ی اطلاعات موجود در نت



سازمان ساواک و هر سازمان و شخص دیگر
 باید تحلیل مارکسیستی شود.
ثابتی
 حیدر مهرگان را بازداشت می کند و مانع خودکشی اش می شود و آزادش می کند و حتی اجازه کار در پرتیراژترین روزنامه کشور را به او می دهد.
همان حیدری که در اوین شیخ موفق به خودکشی و رهایی از رسوایی می شود
آن کجا و این کجا

همه چیز تصادفی است.
تصادف چیست؟

چهار_توصیه_زیگموند_فروید
1. احساساتت را سرکوب نکن:
احساسات سرکوب‌شده هرگز نمی‌میرند، فقط در سکوت دفن می‌شوند و بعدها به شکل‌های زشت‌تری ظاهر می‌شوند.
2. قدرت رویاهایت را درک کن:
رویاها راهی به ناخودآگاه ما هستند، آن‌ها را نادیده نگیر.
3. عشق و کار، دو اصل اساسی زندگی‌اند
انسان زمانی سالم است که بتواند عشق بورزد و کار کند.
4. کمال‌گرایی را کنار بگذار:
هدف از زندگی، یافتن خوشبختی نیست، بلکه کنار آمدن با واقعیت است.
فروید ویونگ و غیره
غیر از عقل اندینشنده
کم و کسری ندارند
اگر کسی عاقل باشد
هرگز عاشق و معشوق کسی نمی شود.
عشق
نشانه خالی بودن کله از مغز  اندیشنده است
رقصیدن به ساز غرایز (سرکوب نکردان حوایج نفسانی و پرهیز از کنترال عقلی آنها)
و بی اعتنایی به عقل دوراندیش و ژرف اندیش
به معنی سقوط بشر به درجه ای  نازلتر از جانور است

من اگر جای‌او‌ بودم در کودتایی و جنگی که دیگران برنامه ریزی کرده بودند شرکت نمی‌کردم و اجازه نمی دادم که دیگران افسار بر گردنم انداخته و هر زمان که مایل بودند به هر طرف‌که خواستند مرا بکشند.

همین حمله سرشته به مقاومت زلنسکی به ترامپ و دار و دسته اش
اگر تحلیل مارکسیستی شود
از شخصیت و شهامت و مسئولیت شناسی و خوداندیشی او پرده برمی افتد
امپریالیسم
 صدها بار مترقی تر از نئوفاشیسم و اولیگارشیسم (پوتینیسم) و فوندامنتالیسم است.
امپریالیسم متحد اتحاد شوروی در رهایش بشریت از نکبت فاشیسم و نازیسم بوده است



حمید مصدق
.......................
من به هنگام شكوفایی گلها در دشت
باز برخواهم گشت
تو به من می خندی
من صدا می زنم :
" آی باز كن پنجره را "
پنجره را می بندی
با من اكنون چه نشستنها ، خاموشیها
با تو اكنون چه فراموشیهاست
چه كسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشوم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از كجا كه من و تو
شور یكپارچگی را در شرق
باز برپا نكنیم
از كجا كه من و تو
مشت رسوایان را وا نكنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه كسی برخیزد ؟
چه كسی با دشمن بستیزد ؟
چه كسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آویزد
دشتها نام تو را می گویند
كوهها شعر مرا می خوانند
كوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز كه چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز كه چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخن از تو
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
آشنایی با شور ؟
و جدایی با درد ؟
و نشستن در بهت فراموشی
یا غرق غرور ؟
سینه ام آینه ای ست
با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار
آشیان تهی دست مرا
مرغ دستان تو پر می سازند
آه مگذار ، كه دستان من آن
اعتمادی كه به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد
آه مگذار كه مرغان سپید دستت
دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد
من چه می گویم ، آه
با تو اكنون چه فراموشیها
با من اكنون چه نشستنها ، خاموشیهاست
تو مپندار كه خاموشی من
هست برهان فرانموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
آذر ، دی ۱۳۴۳

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر