درنگی
از
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتـم که مشکی یا عبیـری
که از بوی دلاویز تو مستـــــــم
بــــــــــگفتا:
«من گِلی ناچیـــز بودم
ولیــــــکن مدّتی با گل نشستم
کــمال همنشــین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم.»
سعدے
داستان
این شعر این است که در نزدیکی شیراز تپه های مرجانی وجود دارد که خاک آن
مانند خاک رس است و چون با این گل لباس و دست بشورند کف میکنند.
در
روزگار قدیم و البته پیش از زمان سعدی، رسم بوده که این گل را در فصل بهار
استخراج میکردند و برای استفاده عموم مقداری گل خوشبو به آن اضافه میکردند
که خشک بشه.
سپس آن را بصورت قالب صابون می فروختند.
وقتی این قالب
صابون را در حمام میبردند، گرما و بخار آب حمام باعث میشده که بوی گل که
درون قالب گلی بوده بیرون بزنه و حمام را خوش بو کنه.
این کار را سعدی به شیوایی نمونه کرده که هم نشینی را بیان کنه و امروز ورد زبان همه هم زبانان است.
حریف
سعدی
در این شعر
دیالک تیک گل (خاک) و گل
را
به صورت مجاورت گل و گل (خاک)
تحریف و تخریب می کند و ضمنا وارونه می سازد:
گل (خاک) در دیالک تیک گل (خاک) و گل
مقدم بر گل است.
در این دیالک تیک (ونه مجاورت برابر حقوق و برابر هویت)
نقش تعیین کننده از آن گل (خاک) است.
خود گل همجنس گل (خاک) است.
گل ها و نباتات و جانوران همه از جنس خاک اند و خاک و خاکستر و خاکسار خواهند شد.
خاک
منشاء همه چیزهای طبیعت و جامعه و کاینات است.
بی دلیل نیست که کریم
برای حوا و آدم منشاء خاکی قائل شده است.
حوا و آدم خاکزادند.
و
پس از مرگ خاکسار می شوند.
یعنی به اصل خود برمی گردند.
سؤال این است
که
خاک چیست؟
خاک
نتیجه ترکیب تصادفی عناصر شیمیایی مختلف است
که
در جدول مندلیف معرفی شده اند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر