احسان طبری
(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)
(۷۳ سال)
دو بینش
(از اندرزنامه عمر)
درنگی
از
شین میم شین
عقل چون کم مایه شد، سودی از این خودخواه نیست
عشق را بین، کو عیان سازد عجایب کارها
عقل گوید:
«شش جهت حدّ است و بیرون راه نیست»
عشق گوید:
«راه هست و رفته ام من بارها»
(مولانا)
معنی تحت اللفظی:
عقل اگر کم مایه باشد، خودخواه و بی ثمر می گردد
به عوض تبعیت از عقل، باید به تبعیت از عشق روی آورد
که قادر به انجام کارهای عجیب و غریب است.
عقل ادعا می کند که شش جهت (پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین ) حد است و نمی توان از این حد فراتر رفت.
عشق می گوید که می توان فراتر رفت و من بارها رفته ام.
طبری در این بند شعرش،
دیالک تیک غریزه و عقل
را
به پیروی از عرفان خردستیز خریت گستر خر پرور
به شکل دوئالیسم عشق و عقل بسط و تعمیم می دهد
و
به تحقیر عقل و تجلیل از عشق می پردازد
و
به عوض استدلال علمی و تجربی و عقلی
بیت شعری از مولانا را تحویل خواننده و شنونده خرافات خود می دهد.
این غزل مولانا باید مستقلا تحلیل مارکسیستی شود:
مولانا
در میان پرده خون، عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق، بیچون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته، برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه، ذوقها
عاقلان تیره دل را در درون، انکارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خارها
هین خمش، کن خار هستی را ز پای دل، بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت، محو شد گفتارها
پایان
طبری
در سنت عرفان و به پیروی از مولانا،
به انکار علمیت و عینیت و عقلانیت و قانونمندی عینی هستی می پردازد
و
منکر حد های عینی چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های هستی می شود.
حد
یکی از مهمترین مفاهیم فلسفی است.
مراجعه کنید
به
حد
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14671
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14678
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14680
پایان
طبری در این بند شعر،
با تحقیر عقل و تجلیل از عشق
به سنگر آنارشیسم و آوانتوریسم (هرج و مرج طلبی و ماجراجویی) می غلتد
که منکر جبر و مطلق کننده اختیار است.
تنها چیزی که طبری کمترین خبری از آن ندارد،
مارکسیسم است.
۲
زندگی جهدِ دل انگیزی است بهرِ رزمجو
گفته مسعود سعد است این کلامِ جان نواز:
«لفظِ خود را پاک کن، وانگاه بی پروا بگو
راه خود را راست کن، وانگاه بی پروا بتاز
معنی تحت اللفظی:
حیات یعنی جهاد و بشر یعنی مجاهد.
به قول مسعود سعد،
حرفت را پاک کن و بی پروا بگو
راهت را راست کن و بی پروا برو.
پس از بودا و خواجه عبدالله و مولانا و امیر خسرو دهلوی و صائب و سعدی،
نوبت به مسعود سعد می رسد و با ذکر طوطی وش هارت و پورت بی محتوای او
شعر «دو بینش» طبری خاتمه می یابد.
طبری
ظاهرا معنی بینش را نمی داند.
بینش کذایی اول پسیمیسم و نیهلیسم بوده است
و
بینش کذایی طبری
ترکیبی از نیهلیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم و ایراسیونالیسم (خردستیزی) و هارت و پورتیسم است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر