۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۴۵)



شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
 اندیشیدن مادرزادی.
 
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)

حکایت هشتم
 (دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۲۸ ـ ۲۹)
۱
نه در کوه سبزی، نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ

معنی تحت اللفظی:
نه
در
کوه
گیاهی رویید
و
نه
در
باغ
درختی.
ملخ
بوستان ها را خورد
و
مردم
ملخ
خوردند.

سعدی
 در
 این بیت شعر،
 اوج فاجعه را ترسیم می کند :
نه گیاهی، نه میوه ای، نه شکاری و نه خرمنی.

خشکسالی ظاهرا با تکثیر ملخ ها همراه شده است،
که
بقایای نباتات را نیست و نا بود می کنند
و
برای مردم چاره ای جز تغذیه از ملخ ها
باقی نمانده است.

دیالک تیک جذب و دفع
باید
به
نحوی از انحاء
حفظ شود
در
غیر این صورت
  باید وصیت خود را کرد و رفت.

طرز تفکر غول اساسی سعدی
عاری از اشکالات اساسی و جدی نیست.

در
طرز تفکر سعدی
 استمرار، تداوم، پیوند و پیگیری دیده نمی شود.

همین
سعدی
 در
همین
بوستان
می نویسد:

ولیکن خداوند بالا و پست
به
عصیان
در رزق، بر کس نبست

ادیم زمین سفره عام او ست
بر این خوان یغما، چه دشمن چه دوست

چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف روزی خورد.
(سعدی، «بوستان»، ص ۲)

معنی تحت اللفظی:
خدا
اگر
کسی مرتکب معصیت حتی شده باشد،
روزی اش را می رساند.
پهنه زمین
سفره الهی است
و
همه
چه دوست و چه دشمن خدا
حتی
سیمرغ در کوه قاف
می تواند از آن بخورد.

 سعدی
اکنون
حتی
 حوصله یادآوری این یاوه ها
را
ندارد
و
از
 توفان بی امان گرسنگی و مرگ
داد سخن سر می دهد.

تا چشم کار می کند،
مرگ و اشک و آه و اندوه انسان و مار و مور
است
و
 از خدای رزاق با سفره پهناورش
خبری نیست.

چگونه می تواند خردمندی مثل سعدی
 این قدر فراموشکار و پراکنده اندیش و پریشانگو
 باشد؟

اگر
سعدی
 در
فلسفه خویش
 اصولیتی، پرنسیبی و سیستم فکری استواری
می داشت،
 به
 این روز
 نمی افتاد.
 
حافظ
شاید
برای رهائی از چنگ این تناقضات
بوده،
که
هرچه خرد و حکمت و شناخت و اندیشه بوده،
دور می ریزد
 و
 به
 ندانمگرائی و خردستیزی افسارگسیخته و بی بند و بار
روی می آورد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر