۱۳۹۹ خرداد ۱۴, چهارشنبه

سیری در غزلی از سعدی تحت عنوان «عشقبازی» (۱)


رسوای زمانه منم.
الهه

ویرایش و تحلیل
 از 
مهری تابان

عشقبازی چیست؟
 سر در پای جانان باختن

با
 سر 
اندر کوی دلبر
 عشق 
نتوان باختن

آتش ام (مرا آتش) در جان گرفت
 از 
عود خلوت سوختن
توبه کارم، توبه کار 
از 
عشق پنهان باختن

اسب در میدان رسوایی جهانم (می تازم)
مردوار
بیش ازین در خانه نتوان گوی و چوگان باختن

پاکبازان طریقت 
را 
صفت
 دانی که چیست؟
بر بساط نرد درد (قمار عشق)
اول ـ ندب [ ن َ دَ ] (دور اول)
جان باختن
 
(عاقلان از بلا بپرهیزند
مذهب عاشقان دگر باشد.)
 
زاهدی 
بر
 باد الا، 
مال و منصب دادن
است
عاشقی 
در 
ششدر لا، 
کفر و ایمان باختن

(ششدر شدن در بازی نرد، مثل مات شدن در شطرنج است.) 

بر 
کفی
(در دستی)
 جام شریعت 
بر
 کفی 
سندان عشق
هر هوسناکی نداند جام و سندان باختن

سعدیا 
شطرنج ره 
مردان خلوت 
باختند
رو تماشا کن که نتوانی چو ایشان باختن

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر